خب یه پسره داره با خودش فکر می کنه چه کنم چه نکنم ، میګه نه عصبانیت خوب نیست ، کمی صبر ... کمی سکوت ... ، نه این کار هم که بده ، نه نه ، برم درس بخونم ، برم پیش دوستم ، آره ، میرم پیش دوستم ! ( بد اموزی داره اینم که ! ) دوستش اعصاب نداره ، پسره با اسب میرم دنبالش ، شیطون ګولش می زنه ، با دوستش فرار می کنه ( هَو ، خیلی بده این داستان ) ، دختره خوشحال میشه ، پسره همش تو فکر بوده ، خوابش می ګیره ، می خوابه دیګه ! یا شایدم همش خواب بوده ، از خواب بیدار میشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)