مهدویت و جهاني شدن:
اسلام ماهیتی دارد که مسالمتگراست و خواهان این است که فضای مناسب برای اندیشه فراهم شود.جهانیشدن در منظر اسلامی یعنی تحقّق حكومت عدل جهانی كه مقدّمه آن نبرد نهایی حق و باطل است و برای این نبرد باید جبهه حق را تقویت كرد و این همان سخن امام خمینی(ره) است كه ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهیم كرد؛ البتّه باید توجّه داشت كه تقویت این جبهه پیش از آنكه تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی و معنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است و مقصود این است كه باید حق و عدل را هر چه واضحتر وصیقلیتر آشكار كرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزایش داد؛به گونهای كه مردم بتوانندحكومت عدل را تحمّل كنند! خوب است به این نكته توجّه كنیم كه حضرت مهدی-عجل الله تعالی فرجه ـ بالاتر از حضرت علی نیست؛پس ویژگی مهمّ حكومت عدل مهدی، به فاعل آن برنمیگردد؛ بلكه به قابل برمیگردد؛یعنی در زمان مهدی(عج)مردم به حدّی از بلوغ فكری رسیدهاند كه بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و تسلیم دشمنانی نشوند كه میكوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان كنند و به جای آن باطلی كه با حق مخلوط شده، به خورد آنها بدهند؛ امّا مردمی كه درك صحیح و معقولی از عدل ندارند، حتّی حكومت علی(ع) نیز بر آنها تنگ میآید؛ هرچند كه نمیدانند.به تعبیر امیرمؤمنان من ضاق علیه العدل فالجور علیه افضیق(نهجالبلاغه، خطبه 15).
جهانی شدن و چشم انداز فرج:
صرف نظر از تمایزها و به ویژه نگرشهایی که جهانی شدن را همان غربی سازی یا امریکایی سازی ميدانند و همچنین فارغ از کلیت و ویژگیهای نگرش پسامدرن به جهانی شدن، چنانکه توضیح داده شد میتوان صرفاً با استناد به وضعیت حاضر در عرصة جهانی شدن، نکاتی را یافت که ما را به فهم بهتر آموزة فرج سوق میدهد. اكنون به برخی از این نکات اشاره میكنم.
1. فهم پذیری ماهیت جهانی فرج اسلامی: چگونگی تصوّر ابعاد جهانشمول و فراگیر فرج، امروزه به مدد پدیدة جهانی شدن آسانتر شده است. در روزگاران گذشته، همواره تصوّر حکومتی فراگیر جهانی همواره به دلیل وجود فاصلههای زمانی و مکانی با ابهامهايي همراه بوده است. چگونگی ادارة قلمروی گسترده و جهانی چنانکه در امپراتوریهای گذشته رخ نموده است، همواره عدم ارتباط مستقیم را مطرح میکرده؛ امّا اكنون در وضعيت جهانی شدن، فهم ارتباط مسقیم و فراگیر در عرصة جهانی حتی فراتر از کره زمین به مدد تکنولوژیهای ارتباطی چندان مشکل نیست؛ از این رو می توان روایاتی را که در آنها بر ارتباط مستقیم بین امام عصر (سلام الله علیه) و مردم یا حتی بین خود مؤمنان در عصر جهانی شدن تصریح شده است، بیانی رمزگونه از رشد تکنولوژیهای ارتباطی دانست که اكنون برای انسانهایی که در عصر جهانی شدن زندگی میکنند، امری عادی و آشكار است؛ در حالی که در گذشته، تصوّر چنین پدیدهای با اعجاز و خرق عادت همراه بوده است.
2. فرج و احساس نیاز به حکومت جهانی: همواره سخن از حکومت و مدیریت فراگیر جهانی در روایات اسلامی مطرح شده است؛ امّا در عمل به رغم گسترش امپراتوری اسلامی در سدههای نخست قمری، حکومتهای محلّی خودمختار یا خودخوانده عملاً ادارة جامعة اسلامی را بر عهده داشتهاند.با ورود به عصرجدید، شکلگیری دولتهای ملّی نیز عملاً تصوّر حکومت جهانی را با خدشه و اشکال مواجه ساخته بود؛ امّا اكنون در عصر جهانی شدن، انسانها بیش از گذشته و به نحو محسوستری به مدیریت واحد بر جهان اذعان ميدارند و درک ضرورت چنین امری بسیار آسان و روشن شده است.از این جهت نیز می توان اوضاع موجود جهانی شدن را به دلیل احساس نیاز به حکومت فراگیر جهانی، فارغ ازمحتوای آن، در جهت حکومت جهانی حضرت مهدي دانست.
3. نابسندگی آموزههای بشری و نیاز به معنای جدید برای زندگی: هر چند نگرشهای مدرن به جهانی شدن ميكوشند نگرش خود را در عرصة جهانی بر انسانها تحمیل كنند، از منظری واقع بینانه میتوان امروزه شاهد افول مدرنیسم غربی بود. علل چنین امری را در هر دو عرصة نظری وعملی می توان مشاهده کرد. نقدهای فراگیر پسامدرنها بر اصول مدرنیسم از درون خود تمدّن غرب، افزون بر نقدهای اندیشهوران و متفکران اسلامی، گواه نابسندگی نظری مبانی مدرنیسم است.
از سوی دیگر، در عرصة عمل نیز انسان مدرن با از دست دادن معنای زندگی که بر اساس مدرنیسم بنا شده است، دنبال معنای جدیدی برای زندگی است. ادیان از این جهت توان بارزی را برای معنا دهی به زندگی دارند. از این جهت می توان گفت که جهانی شدن با برجسته ساختن ضعفهای نظری و عملی مدرنیسم و مکاتب بشری، نیاز انسانها را به هدایت الهی بیشتر کرده است؛ از این رو منجی الهی برای بشر که در آموزة فرج اسلامی مسلّم است، چشم انداز بهتری مییابد و انسان معاصر ضرورت آن را بیشتر درک میکند.
4. ابعاد فراگیر و جهانشمول دین در عصر جهانی شدن: جهانی شدن را عصر بازگشت ادیان نیز خواندهاند. جرج ویگل مدّعی بود که ما امروز، شاهد شکل گیری یک نوع حرکت فراگیر احیاگرانه دینی در تلاش برای سکولاریسم زدایی از جهان هستيم ؛ از این رو قرن بیستم را میتوان واپسين قرن مدرن و سکولار دانست که احتمالا جهان نوگرای قرن بیست و یکم دستكم از منظر عقلگرایی عصر روشنگری در قالب جهانی پساسکولار جلوهگر میشود.در حقیقت، دینگرایی معاصر بر خرابه های ملّیگرایی سکولار در جهان سوم، سرمایه داری مادّیگرا در جهان توسعه افته و کمونیسم در اروپا استوار شده است.مهم ترین وجه اهمیت بازگشت ادیان را در عصر حاضر میتوان بر اساس قدرت معنادهی یا انگاره پردازی ادیان توضیح داد.
براون در بررسی وضعیت آینده جهان بر این نکته تأکید كرده است.او بر این باور است که توانایی دولت در کسب برتری در منازعات با رقيبان خود به قدرت خیره کنندة اندیشه هایی بستگی دارد که ضمن پیوند افراد متعلّق به اجتماعات مختلف، آنان را وا میدارد تا تمایلات، امنیت شخصی و حتی زندگی خود را در راه دفاع از دولت خود فدا کنند. این که چه کسی در تمام موضوعات و مسائل به تبعیت از چه اندیشهای فردی میپردازد فقط از طریق جوامع انگاره پردازی که در سراسر گیتی گسترش یافته و با درنوردیدن مرزها برخی از منسجم ترین جوامع را در جهان تشکیل داده اند، مشخّص میشود. ادیان به دلیل آموزه های جهانشمول خود قدرت بارزی در انديشهپردازی دارند و از این جهت در فضای جهانی شدن قدرت مهمّي تلقّی میشوند.
ملاک های جدید مورد نیاز دین در عصر جهانی شدن:
در اين بازانديشي بعضي از عناصر و مولفههاي دين که قبلاً مورد غفلت واقع ميشد، آنها بايد بزرگ شود و مورد تأکيد قرار بگيرند.آن عناصر و مولفهها عبارتند از:
1- خودشيفتگي دينياي که عليالخصوص در قديم وجود داشت، بايد از ميان برود. يعني اين قدر خودشيفتگي داشتند که مثلاً شيعه ناسزايش به ديگري «سني بودن» بود و يا مسلمان ناسزايش اين بود که تو يهودي يا جهودي. سعدي ميگويد:
يکي يهود و مسلمان نزاع ميکردند چنان که خنده گرفت از نزاع ايشانم
به کينه گفت مسلمان گر اين قباله من درست نيست، خدايا يهود ميرانم
يهود گفت به تورات ميخورم سوگند وگر دروغ بگويم چو تو مسلمانم
گر از بسيط زمين عقل منهدم گردد به خود گمان نبرد هيچکس که نادانم
همه ميگويند که ما دانایيم، بقيه عاقل نيستند. به هر حال، امروزه بايد اين خودشيفتگي از بين برود. به اين آيه توجه بکنيد که انصافاً چقدر عالي است: «ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه» يعني هرکس ميخواهد ابراهيمي باشد، بايد از او تبعيت کند. به اسم، کسي ابراهيمي و به اسم، کسي ناابراهيمي نميشود. معناي اين سخن يعني خودشيفتگي نداشته باشيد.
اين جمله از امام سجاد(ع) هم نقل شده که فرمودند: «خلق ا... النار لمن عصاء و لو کان سیداًً قریشیاً و خلق ا... الجنه لمن اطاعه و لو کان غلاماً حبشياً»، يعني اينکه خدا بهشت را براي فرد خاصي نميخواهد و هر کس طاعتش بکند ولو غلام حبشي باشد و جهنم را براي هر کسي که عصيان کند، ولو سيد قريشي باشد.
پيش داوري نسبت به ديگران، جزميت، تعصب و خرافهپرستي بايد از بين برود و نسبت به ديگران بايد نوعي تسامح و مدارا پيشه کنيم. همچنين اينکه خود را مالک حقيقت بدانيم، باید از بین برود بلکه باید خود را طالب حقیقت بدانیم، نه مالک حقيقت. لذا ما بايد به احسان بيشتر، تواضع بيشتر و صداقت بيشتر رو بياوريم و قبول کنيم که در متون مقدس همه اديان يک سري حقايقی وجود دارد و بفهميم که نه ما حق مطلق هستيم و نه مخالفان ما باطل مطلق.
هم ما حقيم آميخته با باطل و هم آنها حقاند آميخته با باطل. نه فقط يکي ۸۰ درصد حق است، ۲۰ درصد باطل و ديگري ۵۰ درصد حق است و ۵۰ درصد باطل. همه ما يک نوع آميختههايي از حق و باطل هستيم و گاهي از دين تفسيري به دست داده ميشود که حقوق بشر در آن ممکن است مردود باشد، باید معتقد باشم آنها هيچ کدامشان چيز جديدي نيست که بگوييم بايد افزوده شود، بلکه عناصري است که قبلاً هم در دين وجود داشته، مورد غفلت واقع شده و الان بايد از آن غفلت بيرون بيايد. لذا اگر شرایط پیش بیاید که بتوانیم واقعاً هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی یک تدینی بورزیم که این عناصر در آن مورد غفلت نباشد، به نظرمیآید که آینده با دین است.
2- دين تاريخي واقعاً نه به لحاظ مصلحتانديشانه و نه به لحاظ حقطلبانه مورد دفاع نيست. اگر بخواهيم بر اين دين تکيه کنيم، در روند جهاني عقب ميمانيم و عقب ماندن از روند جهاني يعني از ميان رفتن. اما حقطلبانه هم نيست، يعني حتي اگر روند جهاني هم وجود نداشت، نميتوانستيم به دين تاريخي تکيه کنيم. اصولاً دين تاريخي با تعابير بنيانگذاران اديان و مذاهب سازگاري ندارد. مرحوم مطهري نيز در کتاب «اسلام و مقتضيات زمان» مثالي ميزند و ميگويد: دين در اصل چشمه زلال پاک خنک و خالصي است. اما وقتي راه ميافتد در جوي زمان، سه کيلومتر آن طرفتر ميرود.
با اينکه آب از همان سرچشمه است، ولي در اينجا اين آب، نه به آن زلالي است و نه به آن خنکي و نه به آن خالصي. هم گرمتر شده و هم خس و خاشاک پيدا کرده و هم زلال بودن را از دست داده است. بعد ايشان ميگويد که ما هميشه به کساني نياز داريم که بيايند يک تصفيهخانهاي بگذارند تا ما آب را از همان سرچشمه، ولي با تصفيه بنوشيم. اين معنايش اين است که مرحوم مطهري هم قایل بود به اينکه يک سلسله خودشيفتگيها، تعصبها، پيشداوريها، جزم و جمودها، خرافهپرستيها، بيتحمليها و يک سلسله جهلهايي وارد جريان دين شده و ميشود و به اين جهت دين تاريخي آن چشمه اوليه نيست و عوض شده.
از اينرو، دين تاريخي چون مطابق تعليمات پيامبر آن دين نيست، قابل دفاع هم نيست و بايد دست از آن برداشت.به عنوان مثال، مسيحيت، موسويت و بوداييگري کنوني آني نيست که عيسي و موسي و بودا آوردند و گفتند. با اين تفاسير، نسبت به آينده دين خوشبينیم. اما دين به صورت نهادينه و تاريخياش بقايي نخواهد داشت و تنها زماني باقي خواهد ماند که فهم عميق و جامعي از دين که همان لب دين (يعني آني که بنيانگذاران دين براي آن آمده بودند) است، پيدا کنيم و به آن اکتفا بورزيم. در اين صورت آينده از آن دين خواهد بود.مسووليت اين تصفيه را بر دوش هيچ قشر خاصي نيست. کساني که حقطلب باشند، در مقام نظر و هم عدالتطلب باشند، در مقام عمل و هم جهان کنوني را خوب بشناسند؛ حال روحاني باشند و يا روشنفکر. اما هرکه اين کار را بخواهد بکند، چه روحاني و چه روشنفکر و چه غيرروشنفکر، بايد اولاً حقيقتجو باشد، ثانياً عدالتطلب باشد، ثالثاً جهان را خوب بشناسد و بفهمد که ما در چه زماني زندگي ميکنيم. برخي تصور ميکنند وقتي ميگوييم بايد بفهميم در چه زماني زندگي ميکنيم، يعني اينکه بايد تابع زمان باشيم، اين درست نيست. آدمي براي اينکه تابع زمان نشود، بايد زمان را بشناسد، آنکه زمان را نميشناسد، دير يا زود تابع زمان ميشود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)