9.مولوی عبدالعزیز وسعی بر نفوذ نرم در مکران مولوی عبدالله ملا زاده، اهل سرباز یکی از قضات مشهور مکران بود که در فقه اهل سنت نیز آگاهیهایی داشت. وی فردی موثر در مسائل اجتماعی محسوب میگشت وفعالیتهایی داشت که میتوان به جنگ وتقابل این مولوی با مذهب ذکریه مکران اشاره نمود. خانواده ملازاده یکی از مهمترین خانواده هادر جریان وقایع معاصر مکران به شمار می اید.مولوی عبدالعزیز فرزند مولوی عبدالله بود که در سال 1295 خورشیدی در سرباز متولد شد. فامیل وآشنایان مولوی عبدالله که شرایط منطقه سرباز و سایر نقاط مکران را بحرانی و غرق در محرومیت می دیدند از عبدالعزیز انتظار داشتندتا در آینده ای نزدیک راه پدر را ادامه داده و به تواناییهای چشمگیرتری دست یافته و خدماتی به مکران نماید. لذا مولوی عبدالعزیز از همان کودکی قرآن وفقه را(بر طبق حنفیه) آموزش دید. آخوند ملا عطا محمد سلامی استاد مهم وی در کودکی بود، وی توانست در نوجوانی کتاب کنز الدقایق (یکی از مهمترین کتب فقهی مذهب حنفی) را بطور کامل حفظ کند. مولوی در اوایل جوانی برای کسب کامل علوم مذهبی اهل سنت به پاکستان مهاجرت کرد، از آنجا که طبق مستندات، اغلب مدارس دینی موفق در شبه قاره هندوستان تحت مدیریت مستقیم سعودی ها قرار داشته و دارند، لازم به ذکر است که بر طبق شواهد، این هجرت نقطه مهمی از جهت شکل گیری افکار سیاسی و فرهنگی و مذهبی طبق رویکرد وهابیت در مولوی عبد العزیز محسوب می گردد. وی در مدرسه مذهبی ((مظهر العلوم)) شهر کراچی تعلیم مذهبی دید و دوره ای نیز در مدرسه دینی فتح پوری هندوستان تعلیم دید و مدتی نیز در حوزه علمیه دارالعلوم دیوبند تعلیمات مذهبی دید و بعد از آن دوره ای نیز در مدرسه مذهبی امینیه دهلی تعلیم گسترده دید و تا دوره حدیث پیش رفت. مولوی عبد العزیز در طی این مدت نه فقط علوم مذهبی اهل سنت که به دلیل کارگردانی سعودی ها با وهابیت در آمیخته شده بود را فرا گرفت بلکه به نظر می رسد برخی از مولوی های بزرگ پاکستان من جمله مولوی کفایت الله، مولوی احمد علی لاهوری، مولوی احمد مدنی، مولوی بدر العالم، مولوی غلام الله خان و... وی را شخصیتی کاملا مناسب یافته بودند که بتواند آرزوی دیرین اربابان مولوی های پاکستان یعنی سعودی ها را محقق نموده و گرایشات وهابی گری را ظرف پروژه ای چند ده ساله به درون مناطق سنی نشین ایران نیز تعمیم دهند. مولوی عبد العزیز در سی سالگی به مکران بازگشت و این بار با دیده ای دیگر به منطقه سرباز و سایر نقاط جنوب شرق ایران می نگریست. وی دیدارها و جلسات مختلفی را تنظیم نمود و پس از مشورت ها و تفکرات بسیار هدف و برنامه نهایی را در ذهن خود تنظیم کرد و این کار دو سال طول کشید؛ یعنی مولوی عبد العزیز پس از بازگشت از پاکستان در خود مکران سکنی گزید و دو سال کامل وقت خود را صرف آن نمود تا ظرفیت ها و قابلیت های منطقه را جهت تحقق برنامه ها و اهداف بلند مدت شناسایی نماید. وی در سال 1328خورشیدی به مرکز رهبران وهابیت یعنی خود عربستان مهاجرت نمود و در آنجا جلسات و رایزنی های بیشماری را در مورد برنامه های بلند مدتش در مکران ایجاد نمود. رهبران وهابیت نیک می دانستند که در صورت تاسیس پایگاه وهابیت و به دلیل آنکه مردم منطقه در محرومیت به سر می برند، می شود پیاده نظام بسیاری در جنوب شرق ایران مسخر نمود؛ لازم به ذکر است که شاید نتوان ادعا کرد مولوی عبدالعزیز 100% مایل به اجرای خواسته های سعودی ها در ایران بوده است؛ اما می توان قطعا ادعا نمود که آل سعود در هر پروژه و طرح بلند مدت و یا سرمایه گذاری ها، کاملا خود رای بوده و بلاخره خواست پلید خود را اعمال می نمایانند. مولوی عبد العزیز در کنار این رایزنی های سیاسی که داشت، به تدریس در مدرسه علمیه صولتیه نیز می پرداخت ( این مدرسه متعلق به خانمی به نام صولت النساء بود) سر انجام عبد العزیز به سرباز بازگشت و دیری نپایید که به زاهدان یعنی مهمترین شهر سیاسی و استراتژیک جنوب شرق ایران مهاجرت کرد؛ این بار جنوب شرق ایران بدون آنکه مردم محرومش چیزی از ماجرا بدانند، شاهد شخصی کاملا مصمم، مذهبی و البته وهابی خو، پر هوادار و فامیل دار بود که می خواست پی ریزی هایی بس مستحکم انجام دهد تا در آینده بنایی ضربه ناپذیر از جنس سایر بناهای وهابیت در بسیاری از کشورهای اسلامی، بر این پی ریزی استوار گردد. عبدالعزیز ملازاده کاملا زیرکانه شروع کرد و جالب اینکه با وجود حرام بودن تقیه در اهل سنت، می توان بارها شاهد تقیه مولوی های عبدالعزیزی بود کما اینکه عده ای از خود اهل سنت من جمله دکتر ملازاده (برادر زاده مولوی عبدالعزیز_ مقیم انگلستان_ مجری پرحاشیه و وهابی برنامه های مذهبی شبکه های ماهواره ای) در حال حاضر نیز مولوی عبدالحمید را محکوم به تقیه می نمایند. گویا وهابیها برای پیشبرد اهداف خود حتی به رعایت قواعد مذهبی اهل سنت نیز مقید نیستند؛ اولین گام مولوی عبد العزیز صلح با فرقه ذکریه بود و این اگرچه موجب خشنودی مقطعی نظام حکومتی آن دوره گشت اما اجتماعی از اهل سنت مکران از این کار مولوی عبد العزیز متعجب و ناراضی شدند که بعدا با توضیحات مولوی عبد العزیز مبنی بر وجود مصالح سیاسی کمی قانع شدند. متاسفانه تقریبا تمام اقشار اجتماعی جنوب شرق ایران در محرومیت شدیدی به سر می بردند و هیچ جریان مذهبی_فرهنگی مشروع (اعم از شیعه و سنی) توانایی فعالیت با کیفیت و یا جذب هواداران بسیار را نداشت و این پول سعودی ها و پول عده ای از قاچاقچیان بین المللی و یا پول خالصانه ای از عده ای از اهل سنت تحمیق شده ی جنوب شرق بود که در اختیار مولوی عبد العزیز قرار گرفت. مولوی عبد العزیز ملازاده از همان بدو ورودش به زاهدان سعی بر فتح سنگر به سنگر (مغز به مغز) نمود و هر روز مردم و جوانان بسیاری را جذب جریان خود می کرد و از آنجا که فطرت انسان خدایی است و خصوصا جمیع مردم جنوب شرق ایران صادق و پاک فطرت می باشند؛ عبد العزیز توانست جمع کثیری را با انواع سوء استفاده های عاطفی و معنوی به اختیار خود در آورد. وی سه گام اساسی برداشت: 1.تشکیل جلسات مذهبی و شستشوی مغزی عوام و جوانان 2.قضاوت؛ وی با قضاوت در دعاوی و اختلافات شدید طوایف منطقه، از یک سو کسب محبوبیت می نمود و از سوی دیگر شدت توانایی و قدرت خود را بصورت غیر مستقیم بر اذهان عمومی تلقی می بخشید. به عبارت بهتر وی با این روند تصاحب "اقتدار" می نمود. 3.تاسیس مساجد و مدارس مذهبی؛ مولوی عبد العزیز بیشترین دغدغه و نگرانی اهل سنت جنوب شرق ایران را در تعداد مساجد و مدارس دینی قرار داده بود و نکته مهم آنکه این فرد در هر کوچه و محله ی سیستان و بلوچستان یک مدرسه یا مسجد ظاهرا اهل سنت تاسیس نمود و متاسفانه بجای انکه این مراکز عملا متعلق به اهل سنت باشند، پایگاهی برای پرورش وهابیت بوده اند و می باشند. مولوی عبد العزیز ملازاده امام جماعت مسجد نور (واقع در خیابان رزمجو) را بر عهده گرفت و همانجا مشغول به تدریس شد. و دیری نپایید که توانست امام جماعت مسجد جامع اهل سنت زاهدان شود. این مسجد در سال 1313 توسط پاکستانی ها تاسیس شده بود و پیش از مولوی عبد العزیز، امام آن قاضی شاه محمد بود. بعد از مدتی، مولوی عبد العزیز نماز جمعه نیز خواند؛ و توانست به مرور زمان، جایگاه بسیار مستحکم تری را در اذهان عمومی اهل سنت جنوب شرق ایران تصاحب کند. وی در سال 1340 رسما و علنا به عنوان امام جمعه اهل سنت زاهدان مطرح گشت و در این زمان بود که وی هواداران و فداییان بسیاری را به خود اختصاص داد. وی با کیاست و زیرکی مثال زدنی اش از سویی، روزانه به اقتدار خود و هم حزبی هایش می افزود و از سوی دیگر موجبات جذب حد اکثری تمام اهل سنت و حتی عده ای از شیعیان را به خوبی فراهم کرده بود و در ایام انقلاب نیز با همان زیرکی سعی کردند تا مسئولین نظام را در منگنه قرار داده و با سوء استفاده از اسلامی بودن حکومت و عدالت محور بودن گفتمان آن؛ مزایا و منابع ارزشمند بسیاری را از حکومت دریافت کرده و حتی در دل حساس ترین نهادهای نظام جایگاه سازی کنند. به هر حال مسجد جامع اهل سنت زاهدان محلی کافی برای تبدیل شدن به یک پایگاه همه جانبه وهابیت محسوب نمی گشت! لذا عبد العزیز آن را به کلی تخریب نمود و ساختمانهای کاملا مجهز و بزرگ جدیدی در آنجا بنا نمود و مسجد مدنی و "مسجد مکی" را نیز با هدف بهره برداری بلند مدت تاسیس نمود و نماز جمعه اهل سنت زاهدان را نیز به بهانه ساخت و تعمیر مسجد عزیزی(مسجد جامع اهل سنت) به مسجد متعلق به خود یعنی مسجد مکی منتقل نمود. حوزه علمیه دار العلوم زاهدان (که اکنون در مسجد مکی واقع است) در سال 1350 تاسیس شد و ساخت مسجد مکی در همان برهه شروع شد اما ساخت و ساز تخصصی و چشمگیر آن در سال پایانی ساخت و سازش انجام شد و این مسجد در سال 1358 بطور کامل افتتاح گردید. اگر چه آنقدر بزرگ بود که تمام هواداران عبدالعزیز در قسمتی از صحن آن جای می گرفتند و تقریبا تمام اهل سنت (بدون علم به ماهیت اصلی افکار مولوی عبد العزیز) با دیدن چنین بنایی سر از پا نمی شناختند؛ لیکن مولوی عبدالعزیز هرگز به آن نیز بسنده ننمود و طرحی بلند مدت را در نظر داشت که این مسجد نه فقط تمام مساجد اهل سنت ایران را پشت سر بگذارد بلکه با معماری پاکستانی و شیوه مدیریتی وهابیت و دارا بودن سازمانهای مختلف بتواند در آینده ای نزدیک به عنوان یکی از بزرگترین و فعالترین مساجد جهان اسلام ابراز وجود کند. سعودی ها هیچگاه از احوال مسجد مکی غافل نبوده و نیستند و کوچکترین هدف نهایی آنها این است که این مسجد یک مکان موثر شامل اجزای زیر باشد: 1.مصلای عظیم و جامع چند صد هزار نفری 2.سازمان بروکراتیک و کار آمد اداری 3.قطب علمی _مذهبی وهابیت 4.نظام پیچیده و تخصصی مالی و اعتباری 5.ستاد مهم و تاثیر گذار سیاسی_استراتژیک در ادامه مقاله توضیحات بیشتری خواهیم داد. مولوی عبد العزیز در کنار کیاست و نرمی ظاهری خود اهداف بلند مدت را به خوبی دنبال می نمود و یکی دیگر از کارهایش ایجاد گفتمان ها و مراکز مهم اما نه کاملا دولتی بلکه دولتی_عبدالعزیزی، مانند "مدرسه اوقاف" بود که با مجوز آموزش و پرورش فعالیت می نمود لیکن مرکزی تحت نظر مسجد مکی بود که نوجوانان اهل سنت در آن هم درس می خواندند و هم فعالیت مذهبی می نمودند و هم حقوق دریافت می کردند. آیا "وهابیت" نیز مانند "مسیحیت استعماری و مسیحیت صهیونیزم" نوعی دستگاه {فراماسونری} دارد؟ شاید مهمترین مسئله در باب تحلیل جریان وهابیت جنوب شرق ایران جنبش"جماعت تبلیغی" باشد؛ البته بسیاری آن را فراماسونری وهابیت پنداشته و می نامند. فراماسونری وهابیت (جماعت تبلیغی): *طراحان: کارشناسان و مستشرقان انگلیسی *بنیانگذار اصلی: رهبران وهابیت (آل سعود و هم دستان) *موسس ظاهری: مولوی الیاس کاندهلوی *حوزه جغرافی فعالیت: شبه قاره هندوستان، ایران و افغانستان *حوزه اجتماعی فعالیت: تمام جوامع مناطق فوق *گفتمان ظاهری: ترویج تدین و گرایش دادن جوانان به امورات مذهبی *منبع مالی: بیشتر آل سعود *منبع عقیدتی: بیشتر مولوی های پاکستان و برخی از مولوی های هندوستان، سیستان و بلوچستان و افغانستان *ایدئولوژی درونی: افراطی گری، تجاوز به انواع ارزشات معنوی و بشری شیعیان و بر هم زدن ترکیب جمعیت، مشروعیت کامل برای به کار گیری خشونت علیه شیعیان، بستر سازی اجتماعی جهت ترویج و استحکام وهابیت و... *شیوه فعالیت: مانند فراماسونر ها و تلاش جهت جذب؛ و توسل به انواع ترفند های روانشناختی. جماعت تبلیغی برای اولین بار در سال 1331 خورشیدی توسط عده ای از مولوی های پاکستانی و با هماهنگی های مولوی عبد العزیز وارد جنوب شرق ایران شد و امروزه در تمام شهرستانهای ایران اعضای بسیار زیرک و فعالی را دارند و در رسالت حزبیشان کاملا موفق بوده و می باشند. لازم به ذکر است که تک تک اعضای گروهک تروریستی جند الشیطان (اصطلاحا جند الله) که این ایام شیعیان بسیاری را در جنوب شرق ایران به خاک و خون کشیده و می کشند، ابتدا در جماعت تبلیغی عضو بوده اند. مولوی عبدالعزیز شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را به خوبی رصد می نمود و مانند بسیاری دیگر از خواص، وقوع انقلاب اسلامی را نزدیک می دید لذا خود را به انقلابیون و شخصیت های مهم استکبار ستیز نزدیک نمودند و دندان طمع بر انقلاب داشتند و بعد از سفری که به عراق داشت معلوم شد که در کنار زیارت قبر امام ابو حنیفه و شیخ عبد القادر گیلانی، امام خمینی را نیز ملاقات کرده است؛ (لازم به ذکر است ایشان در سفر عراق خود، قبور مطهر امامان علیهم السلام را زیارت ننمودند.) وی در جریان وقایع ایران شرایط را غنیمت شمرد و سعی بر آن کرد تا با حضور کامل در عرصه سیاسی جامعه بتواند زمینه بهره برداری در آینده را فراهم کند، لیکن مسئله مهم این است که در نوع حضور خود باید نه انقلابی محض و نه ضد انقلاب خالص می بودند چرا که در صورت اینکه انقلابی کامل می بودند دیگر باید مانند سایر انقلابیون مناطق محروم، در حکومت جدید نیز یک عضو یکپارچه و مطیع به حساب می آمدند اما اگر ذره ای از منافع قومی و مذهبی را با ذره ای انقلاب طلبی ادغام می نمودند؛ می توانستند در دوران تثبیت انقلاب، مدعی سهم خواهی شوند چراکه بطور غیر مستقیم این نکته در ذهن انقلابیون ایجاد می گشت: نکته دیگر که مانع "انقلابی شدن محض" مولوی عبد العزیز و هوادارنش بود ترس از عدم پیروزی انقلاب و در نتیجه مشمول مجازات های سنگین شدن بود، یعنی عدم خلوص نیت. خوب؛ با چه گفتمانی وارد عرصه شدند؟ تاسیس حزب اتحاد المسلمین: غرب زدگی ایران آنقدر شدید بود که هر حزبی با نامهای اسلامی می توانست محبوبیت زیادی در دل مردم ایجاد نماید و موسسین حزب اتحاد المسلمین، این محبوبیت را در دل بسیاری از انقلابیون کسب کردند و از طرف دیگر علم شدن چنین حزبی در آن شرایط مبارزاتی انقلابی، نوعی مهر تایید ظاهری از سوی حزب مولوی عبدالعزیز بر انقلاب تلقی می شد: اما خواست های اصلی و مولفه های حزب اتحاد المسلمین: برابری و برادری، آزادی قلم، آزادی بیان، آزادی احساسات، مبارزه با فساد اخلاقی، ترویج اسلام، احترام و حفظ زبان های قومی و... با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حزب اتحاد المسلمین که قبل از آن فقط در کاغذ و جلسات زیر زمینی وجود داشت، بیرون آمده و کم کم به گردهم آیی های عظیم و جلسات پی در پی و داشتن دهها دفتر مجهز دست یافت و خلاصه آنکه آغازی بود بر این سهم خواهی کلیشه ای نمایندگان آل سعود در ایران (اهالی مسجد مکی) از جمهوری اسلامی. مولوی عبد العزیز نیک می دانست که نه در جمهوری اسلامی و نه در هیچ حکومتی نمی شود ایران را تجزیه نمود، لذا با تقویت و راه اندازی تجزیه طلبان در پشت پرده و سهم خواهی استثنایی از منافع ملی در روی پرده همواره سعی کرده و می کنند که جنوب شرق ایران را به نوعی منطقه خود مختار مانند کردستان عراق تبدیل کنند. لازم به ذکر است که رهبران سعودی جریان مسجد مکی نیز هرگز تجزیه طلبی را به سربازان خود (مولوی های جنوب شرق ایران) توصیه نمی کنند چراکه نفع اساسی آل سعود در ایران، ایجاد تنش های وسیع اعتقادی و ملی است. آنطور که بررسی شد، حزب اتحاد المسلمین و سایر جریانات مشابه تنها ترفندی جهت اخاذی از منابع قدرت، مزیت و ثروت محسوب می گردد و سران مسجد مکی در این سه دهه هیچگاه از داشتن مطالبه گران نرم در کنار گروهک های سخت خو و ستیزه جو غافل نگشته اند. در مهمترین واقعه تاریخی و فراموش نشدنی امنیتی شهر زاهدان یعنی "واقعه عیدگاه" نیز، گروهک ستیزه جو و تروریست مسجد مکی سعی بر چشم زهر گرفتن از انقلاب و دادن گوش مالی به شیعیان منطقه را داشت و لذا با سنگر سازی در اطراف مسجد مکی و انجام عملیات های مکرر شیعه کشی قصد تصرف شهر را داشتند؛ که اگرچه نیروهای حکومتی نتوانستند کاری انجام دهند لیکن الحمدلله جوانان شیعه و غیور سیستان و بلوچستان سیلی بسیار محکم و فراموش نشدنی بر چهره منحوس نمایندگی وهابیت در ایران زدند. در ماجرای عیدگاه نیز مولوی عبدالعزیز در حیله ای نو سعی داشت، علی رغم نقش مستقیمش در کشتار شیعیان، بعد از این فاجعه در مقام رهبری قرار گرفته و به حساب ریش سفیدی کند و مثلا مشکل را حل کند و در نتیجه آقایان مسئولین در تهران بیشتر به اهمیت وی پی ببرند لیکن به خواست الله اینبار اینگونه نشد و توده شیعیان، نه معطل مسئولین ماندند و نه ملاحظه مسجد مکی و اهالی اش را کردند و در دفاع از مکتب و ناموس خود بر دشمنان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم یعنی وهابیهای عبدالعزیزی آتش حق گشودند. آن روزها مولوی عبد العزیز که هر روز توفیق فرزندان خمینی در ثبات انقلاب را می دید، بسیار سر در گم شده و از عدم تحقق صد درصدی اهدافش نا خشنود بود لذا در سال 1359 به بهانه معالجه به انگلستان سفر نمود و مدت زیادی را به رایزنی با جاسوسان و مقامات بریتانیا اختصاص داد و پس از بازگشت خود به ایران، اغلب فعالیت های کشوری و سیاسی خود را در مسجد مکی واقع در خیابان خیام زاهدان متمرکز نمود. مسئله بسیار تامل بر انگیز دیگر آنکه، مولوی عبدالعزیز پس از بازگشت از انگلستان، بیشترین تاکید و فعالیت خود و هوادارانش را در پردازش به گسترش کمی و کیفی مسجد مکی اختصاص داد و تا آخر عمر یعنی 21 مرداد ماه 1366، تمام توان و اهداف خود و اطرافیانش را در این موضوع هزینه نموده و با شیوه ای عاطفی و بسیار زیرکانه این رسالت را به متولیان بعد از خود انتقال داد. 10.شکل گیری یک "سازمان کاملا کلاسیک اما غیر رسمی"، به مثابه خرده نظام:
علاقه مندی ها (Bookmarks)