مرز میان غیبت و روشنگری چیست؟
بسیاری از مردم اینگونه فکر می کنند که چون راست گفته اند گناهی مرتکب نشده اند و این پندار بسیار غلطی است. اگر چیزی پشت سر کسی گفته شود و آن فرد راضی نباشد چنانچه آن گفته راست باشد «غیبت» است و چنانچه دروغ باشد «بهتان» است که از غیبت هم رذل تر است.
یکی از پستترین رذایل اخلاقی که رواج فراوانی در بین مردم دارد و به نوعی همهگیر شده است، غیبت است. البته کمتر کسی هست که از عواقب و گناه این عمل آگاهی نداشته باشد. حداقل این است که همه میدانند در قرآن از غیبت به خوردن گوشت برادر مۆمن در حالیکه مرده است تعبیر شده و کمتر کسی است که حدیث معروف «الغیبة اشد من الزنا» را نشنیده باشد.
قصد نداریم احادیث و روایات مأثور در مذمت غیبت را شماره کنیم چون اینها اموری است که معمولاً میدانیم اما شاید یک چیز است که کمتر کسی میداند یا به عبارت صحیح تر، کمتر کسی است که به درستی بداند، معنا و مصادیق غیبت است و از همین روست که اکثراً ناخودآگاه غیبت می کنند و خودشان هم نمیدانند که غیبت کرده اند.
نیت بر این است که کمی در این مورد بحث کنیم شاید در بین خودمان جا بیفتد که غیبت چیست و زین پس بیش از همیشه به گفتارمان دقت کنیم.
ابتدای امر بیشتر مطالب را از کتاب گرانقدر معراج السعادة اثر عالم عظیم الشان ملا احمد نراقی رحمة الله علیه نقل می کنم و بعد از آن اگر توفیقی بود به گفتار دیگران هم تمسک میجوییم.
ملا احمد کلام خود را در غیبت بدین گونه آغاز می کنند:
«و كلام در آن[غیبت]، یا در حقیقت و معنى آن است یا گناه و مفاسد آن، یا معالجه و كفاره آن، یا آنچه استثناء شده و تجویز آن شده است از افراط آن، یا در بیان ضد آن است.»
ملا احمد قدس سره در تعریف غیبت اینگونه آورده است:
«بدان كه: حقیقت غیبت آن است كه: چیزى نسبت بغیرى كه شیعه باشد ذكر كنى كه اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد ؛ خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینكه بگویى: فلانى كور، یا كر، یا گنگ، یانیم مرده، یا كوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا قطور و امثال اینها است.»
نکته مهمی که شاید جا دارد همین ابتدا روشن شود این است که متعلق غیبت یک امر واقعی است نه دروغین. نباید اینگونه پنداشت که چون آنچه گفته ایم واقعیت است و در فلان فرد وجود دارد پس غیبت نیست.
بسیاری از مردم اینگونه فکر می کنند که چون راست گفته اند گناهی مرتکب نشده اند و این پندار بسیار غلطی است. اگر چیزی پشت سر کسی گفته شود و آن فرد راضی نباشد چنانچه آن گفته راست باشد «غیبت» است و چنانچه دروغ باشد «بهتان» است که از غیبت هم رذل تر است.
از امام باقر علیه السلام آمده است: "سه گروه دارای حرمت و احترام نیستند (غیبتشان مباح) است: 1. هوسباز بدعت گذار 2. پیشوا و حاکم ستمگر 3. فاسقی که گناهش را علنی کند
نباید بهتان را بجای غیبت اشتباه گرفت. غیبت چیزی است و بهتان جیز دیگر.
اما در مثال اول مرحوم نراقی اشاره کردند به نقایص و حالات جسمانی و بدنی. میگویند اگر کسی کور باشد و شما پشت سر او بگویی فلانی کور است، چنانچه اگر این حرف به گوش او برسد او ناراحت می شود حرف شما غیبت آن فرد بوده است. احتمالاً با همین یک مثال روشن شده باشد که در طول روز چه مقدار از سخنانمان از مصادیق غیبت است و ما غافل بوده ایم.
لازم به تذکر میدانم که قید «اگر به گوش او برسد او ناراحت می شود» اشاره دارد به شرط غیبت. پس نباید تصور کرد که اگر به گوش او نرسید غیبت نیست چون این قید به دنبال این نیست که رسیدن یا نرسیدن به گوش فرد غیبت شونده را شرط کند بلکه میخواهد ناراحت شدن فرد را مورد تاکید قرار دهد و به عبارتی بگوید که غیبت یعنی اینکه شما در مورد آقای الف حرفهایی بزنید که خود آقای الف از این حرفها ناراحت میشوند و راضی نیستند کسی در مورد او این حرفها را بزند.
مرحوم نراقی حتی اموری چون کور بودن، كر بودن، گنگ بودن، كوتاه یا بلند بودن (قد)، سیاه یا زرد یا هر رنگ دیگری بودن (رنگ پوست)، لاغر یا چاق بودن و غیره را هم از همین امور میدانند.
پس دقت کنیم که اینها را اموری معمولی و پیش پا افتاده ندانیم. حتی بیان قد افراد، رنگ پوست افراد و همین امور به ظاهر عادی هم میتواند از مصادیق غیبت باشد. اینجاست که ارزش سکوت روشن می شود و اینجاست که می فهمیم چرا بزرگان برای آنکه صحبت نکنند سالیان متمادی ریگ در زیر زبان نگه می داشتند.
ملا احمد رضوان الله علیه در مثال دوم می گوید:
«یا در نسب او باشد مثل اینكه بگویى: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینها است.»
باز به اموری اشاره می کنند که شاید به نظر ما معمولی برسند چون معمولاً عادت کرده ایم برخی انساب را دستاویز کلام قرار دهیم و دیگران را با آن نامها صدا بزنیم.
حقیقت غیبت آن است كه: چیزى نسبت به غیرى كه شیعه باشد ذكر كنى كه اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد ؛ خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینكه بگویى: فلانى كور، یا كر، یا گنگ، یانیم مرده، یا كوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا قطور و امثال اینها است
مثال سوم مرحوم نراقی که باز در بین ما بسیار مشتری دارد بدین قرار است:
«یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اینكه بگویى: بد خلق، یا بخیل، یا متكبر، یا جبان[ترسو]، یا ریا كار، یا دروغگو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بىوقت به خانه مردم مىرود، و نحو اینها است.»
به نظر عادت کرده ایم که بسیاری از این صفات را در مورد افراد به کار می بریم بدون اینکه توجه داشته باشیم اینها هم میتوانند از مصادیق غیبت باشند.
دقت کنیم اینها مطالب نظری نیست که صرفا در کتب آمده باشد بلکه باید در مورد یکایک آنها در محضر احکم الحاکمین جوابگو باشیم. دقت کنیم که گفتار هم در زمره اعمال است. نگوئیم حرف است و حرف کنتور ندارد. برای تک تک این حرفها باید جوابگو باشیم و چه سخت است جواب دادن.
مثال بعد هم بسیار شایع است. میگویند:
«یا در چیزى باشد كه متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مركب.چنانكه بگوئى:
جامه فلان كس چركین است.یا خانه او چون خانه یهودان است.یا عمامه او مثل گنبدىاست، یا بقدر گردوئى است.یا كلاه او دراز است. یا مركب او جلف[لاغر و میان تهی] است.و امثال اینها.»
از اینجا روشن می شود سخن گفتن از متعلقات افراد هم میتوانند از مصادیق غیبت بشمار آیند حتی اگر این متعلق لباس فرد باشد. کافی است سخنی بگوییم که فرد راضی به این سخن نباشد یا نزد او ناپسند باشد تا غیبت کرده باشیم.
بعد از این چند مثال ملا احمد نراقی که سلام خدا بر او باد می فرمایند:
«و همچنین در سایر امورى كه منسوب به او باشد و به بدى یاد شود كه اگر آن رابشنود ناخوشش آید.»
یعنی ای مسلمان غیبت به همین اموری که ذکر کردیم منحصر نمی شود بلکه همه چیز را در بر می گیرد به شرطی که ذکر شد. همینها کافی است تا به این نتیجه برسیم که هنگام سخن گفتن از دیگران کمتر وقتی است که به گناه غیبت آلوده نشویم هر چند خود متوجه نباشیم. ما نمی دانیم که غیبت می کنیم. دهان به صحبت میگشائیم و نامه اعمال خود را سیاه می کنیم.
غیبت چه کسانی حرام است؟
در این که چه کسانی غیبتشان حرام است؛ آیا همه مۆمنان و مسلمانانی که خدا و رستاخیز را باور دارند و به اسلام پای بندند، یا ...؟
بسیاری از علما و فقها، در پاسخ به این پرسش با استناد به آیات و روایاتی که درباره غیبت آمده است، می گویند: اساس و مناط در حرام بودن غیبت و بدگویی پشت سر دیگران، احترامی است که انسانها از جانب دین، به دست آورده اند. از این رو کسانی که مۆمن نیستند، از آن جا که خود به خواست خویش وارد حریم ایمان نشده اند، احترامی ندارند. بنابراین، غیبت اینان روا دانسته شده است. [9]
نکته قابلذکر در پاسخ به بخش دوم سۆالتان آن است که گرچه غیبت از گناهان بزرگ اخلاقی و اجتماعی بوده و مفاسد و بیسامانی های خطرناکی بر آن مترتب است، اما بر اساس احادیث ائمه (علیه السلام)، در موارد ویژه ای که پای مصلحت و خیر انسانها در میان است و هدفی مشروع و عقلایی دارد که مفاسد آن را جبران می کند، یا این که مفسده ای ندارد، به لحاظ شرعی جایز شمرده شده است.
اساس و مناط در حرام بودن غیبت و بدگویی پشت سر دیگران، احترامی است که انسانها از جانب دین، به دست آورده اند. از این رو کسانی که مۆمن نیستند، از آن جا که خود به خواست خویش وارد حریم ایمان نشده اند، احترامی ندارند. بنابراین، غیبت اینان روا دانسته شده است
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمده است: "من القی جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبة له"؛ کسی که پرده حیا و شرم را از روی خود کنار زند غیبتش حرام نیست. [جامع السعادات، ج 2، ص 322] از مفهوم این روایت میتوان بهره برد که اگر فردی به زشتیها افتخار می کند و هیچ حیایی قائل نمی شود، و با این عمل خویش نوعی فساد و بیبندوباری را در جامعه ترویج می کند، حرمت و شخصیت خود را از بین برده و این رفتار اوست که موجب تجویز بدگویی (غیبت) شده است.
در روایتی نیز از امام باقر علیه السلام آمده است: "سه گروه دارای حرمت و احترام نیستند (غیبتشان مباح) است: 1. هوسباز بدعت گذار 2. پیشوا و حاکم ستمگر 3. فاسقی که گناهش را علنی کند. [وسائل الشیعه، ج 8، ص 605، ح 5]
در هر صورت برخی از موارد غیبت های مجاز عبارت اند از:
1. دادخواهی از ظالم 2. نهی از منکر 3. پرسش و استفتا 4. غیبت دانشمند نمایان 5. غیبت متجاهر به فسق.
البته طبق دیدگاه فقهای شیعه درباره متجاهر به فسق باید گفت: غیبتشان جایز است در همان گناهی که به آن تجاهر می کنند، نه گناه های مستور و پوشیده. [بهجت، محمدتقی، جامع المسائل، ج 2، ص 404] و گر نه همه مردم از آن جهت که معصوم نیستند گناهانی انجام می دهند و اگر قرار باشد غیبت کسی که گناهی مرتکب شد جایز باشد، در جامعه آبرویی برای کسی باقی نمی ماند.
خلاصه کلام:
حرمت غیبت به جهت کوچک نشدن مۆمن (منظور از مۆمن، هرکس است که ظاهراً حتی شیعه باشد) و ناراحت نشدن اوست و اگر واقعاً اتفاق افتد که مصلحتی بالاتر از آن پیدا شد (مثل ادای حقوق الله و حقوق الناس) در آنجا میتوان به قول امروزیها افشاگری کرد. (کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط – القدیمة)؛ ج1، ص: 171)
علاقه مندی ها (Bookmarks)