اینجا همهی آبهای روان
مشتاق سپیدهدم دریایند
ما تشنهایم!
ساعت شما چند است!؟
باشد، که زندگی
زندگیست.
امروز در دست من و
دوش در دست تو و
فردا ... مال دیگریست،
تنها به یاد آر که رویاها نمیمیرند.
سید علی صالحی
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
چون عشق را در دفترم نوشتم
دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد.
سه نکته را در قالب سه درس آموختم:
درس اول:
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد...
درس دوم:
چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی.
پس اسیریات مبارک...
درس سوم:
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی نمیر، بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن.
دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
هرگاه بخاطر نبودنم گله کردم خندیدی و گفتی تو که نباشی هستند جایت را بگیرند پس دلت تنگ نشود من دلتنگت نمیشوم
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
تا مغز استخوانم احساس تنهایی میکنم :/
امروز هیچ نخوندم . مغزم داره منفجر میشه . اشکام فقط رخصت میخان .
واقعا احساس بدبختی و بی کسی میکنم
بدجور تنهام . بدجور
ولی باید خودمو جم و جور کنم
ویرایش توسط hiis : 13th May 2015 در ساعت 09:50 PM
☆★☆★به نام خدای مادرم☆★☆★
اومدیــــــــم مجازے...✘اولاش لایــــڪه زیاد مد بود....هـــــر کے لایڪـش بیشتر بـــــــود...
»احســـــاس میکرد» آدم تر «از بقیس...هه...
✘بعد شــــــد ڪامنت... ✘بعد اتحــــــــــاد و شــــــــاخ بازیــــــه مجازے و تونــــــــل زدڹ و هنـــــــگ کردڹ ایڹ و اوڹ و فحش دادڹ و...
ته تهــــــــش آدرس و تل میدادڹ ڪــه برن سره قرار همدیگرو بزنڹ!
ڪه هیچکدومشوڹ ام سره قـــــــراره دعوا نمیومدڹ و همش هارت و پورت بود...یڪی نبود بگه ...دِ....آخــــه مرده مومڹ...فازت چیــــه؟ ✘الانم شده پیج رسمے و جهانے ...
یکے نیســــــت بگــــه اخه خواهرم...برادرم...
شما رو بچه محلات بـــــه زور میشــــناسن...پیج جهانی زدی ڪه تو ڪشوراے همسایه کے بشناست؟شما بسته ے اینترنتت تموم بشه...
میشی همون ڪسی ڪ تو دنیاے واقعے کسے جزو آدم حسابت نمیڪرد...حالا اینجا no pv شدے؟
اینجا شدے پرنسس؟
اینجا شدے ملکه فلان پادشاهه فلان اتحاد؟
اینجا شدے دخے تخصه؟هه...
اینجا شدے عشق نگاییدم؟خب تقصیر ندارے...
چون کسیو تو دنیاے واقعے ندارے....
از عشق واقعے چیزے ندیدیم دیگه چ برسہ بہ عشق مجازے
خلاصہ اونایے ڪہ تو مجازے شاخ میشڹ هموڹ سیکتیر هاے دنیاے واقعیڹ . بزاریڹ تو خودشوڹ باشڹ ....
- - - به روز رسانی شده - - -
مستی و شور جنون از من دیوانه بپرس
گرمی باده از آن نرگس مستانه بپرس
عقل از زمزمه بی خبری بی خبرست
وصف این لذت جانبخش ز دیوانه بپرس
تو چه دانی ز سرانجام من خانه خراب
سرگذشت دل دیوانه ز دیوانه بپرس
گر ز گیرایی جام نگهت بی خبری
حالت چشم خود از گردش پیمانه بپرس
ماجرای من کاشانه به طوفان داده
از خس و خار بهم ریخته ی لانه بپرس
شمع را نیست به جز شعله آتش به زبان
سخن عشق ز خاکستر پروانه بپرس
مادرم ميگفت:به ديوار تكيه كن، ولى به مردها ، نه ...!
كه ديوار اگر پشتت را خالى كرد، سنگ است و گچ،
نهايت سرت ميشكند..!
ولى اگر مردى رهايت كرد، دلت ميشكند،
روح و تمام زندگيت ميشكند،
و زنى كه بشكند،
سنگ ميشود
سرد و سخت، كه نه ميخندد، و نه ميگريد..!
.
و اين يعنى فاجعه...!
.
فاجعه زنی ست كه از دلداده گى ترسيده....
کاش جای حرف زدن معنای سکوتم را میفهمیدی
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ،
خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ،
پناهی ندارد ،
خدا داند
منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان ،
دل نا امیدم گواهی ندارد ،
خدا داند
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)