من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!
زندگی بهتر ازاین نمیشه
خدایا ......
تو را به تمام عالم سوگند
آنگاه که عاشقی در تاریکی شب به یاد عشقی اشک میریزد کمی نگاهش کن
هیچ انتظاری از کسی ندارم !
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است...
زندگی بهتر ازاین نمیشه
چه تفاوت عمیقی ست
بین تنهایی قبل از نبودنت
و
تنهایی بعد از نبودنت………!
دارم میروم تمام خاطرات با هم بودن را خاک کنم...
ولی نمیدانم کجا...
این خاک...این زمین لعنتی....
همه تو را به من یادآوری میکنند...
حتی اسمان هم از بس به آن نگاه کرده ای رنگ چشمان تو را گرفته است....
نمیدانم کدام قانون طبیعت نقض شده است...
که زندگیم بر محور تو میچرخد
دوستای عزیز این حرکت من واسه روحیتون خوبه!!!!!!!!!!!!!البته فقط بخونیدا نشنوم کلاس ترکوندیدا
ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺍﺧﻼﻕ ﺍﺳﻼﻣﯽ ,
ﺍﺳﺘﺎﺩﻩ ﮔﻔﺖ :
ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﺸﺖ ﺑﺎﺯﻩ ﭘﺎﺷﻮ ﺑﺮﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ,
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﯿﺮﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ !!!
ﮔﻔﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ؟ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﯼ ؟ ﻣﯿﮕﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ
ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺩﻭﺱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﮐﻼﺳﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﺒﯿﻨﻦ !!!
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺯﺩﻥ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ....
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﮔﻔﺖ :
ﺧﻮﺷﮕﻞ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺗﻨﺘﻪ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺵ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ؟؟؟
ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺪ ﺳﺎﯾﺰﺵ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ !!!
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﻼﺱ ﺗﺮﮐﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ..
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺬﻑ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ﻣﻦ ﺣﺬﻓﺖ ﮐﻨﻢ؟؟؟
ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
ﺍﺳﺘﺎﺩ !!!
ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﻟﯿﺴﺖ ﮔﻔﺖ ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ ﺑﻠﺒﻞ
ﺯﺑﻮﻥ؟؟؟
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ
ﮔﻔﺖ :
ﺍﻣﯿﺪﻩ ﭼﯽ؟؟؟
ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻣـــﯿـــــــــــــــــ ــﺪﻩ ﺟـــﻬــﺎﻥ !!!
ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻼﺱ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ ،
ﻣﺎﮊﯾﮑﺸﻮ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺟﺎﺧﺎﻟﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﺭﺩ ﺷﺪ
ﻭ ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺩﺭﮐﻼﺱ ﻭ ﺑﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ !!!
ﺁﺧﺮﺷﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ ..
ت
خودم و خـــــدایم را دوست دارم
از روزی که دریافته
ام
جز خودم و خـــــدایم کسی را ندارم
که
دلداریم بدهد
برایم آواز
بخواند
و با همه ی بدیهایم
ترکم نکند .
از
وقتی خودمــــــان
را دوست دارم
دیگر
تنها
نیستم...
- - - به روز رسانی شده - - -
ویرایش توسط بدون پشتوانه : 4th February 2015 در ساعت 03:11 PM
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را ازخود دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند
پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد
وگرنه دلیل پرواز پر نیست...!!
اما ... نمی دانم چرا
این روزها ...
از دوستان و آشنایان
هر کس مرا می بیند
از دور می گوید :
این روزها ... انگار
حال و هوای دیگری داری !
اما ...
من ... مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده ...
و با همان امضا ... همان نام ...
و با همان رفتار معمولی ...
مثل همیشه ... ساکت و آرام ...
این روزها ... تنها
حس می کنم گاهی ... کمی گنگم
گاهی ... کمی گیجم
این روزها ... گاهی
از روز و ماه و سال ... از تقویم
از روزنامه ... بی خبر هستم
حس می کنم گاهی ... کمی کمتر
گاهی شدیدا ... بیشتر هستم
حتی ... اگر می شد بگویم
این روزها ...گاهی ... خدا را هم
یک جور دیگر ... می پرستم
گاهی ... نگاهم در تمام روز
با عابران ِ ناشناس ِ شهر
احساس گنگ آشنایی می کند !
گاهی ... دل ِ بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی ... می کند .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)