دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس........که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس........که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس
ویرایش توسط khalilkarami : 26th December 2014 در ساعت 07:02 PM
پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد
وگرنه دلیل پرواز پر نیست...!!
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاعست، می دلیر بنوش...
شد از فشار گردون مویم سفید وسر زد / شیری که خورده بودم در روزگار طفلی
یارب به خدایی خداییت وانگه به کمال پادشاهیت
کز عشق به غایتی رسانم کو ماند اگر چه من نمانم
ویرایش توسط tavous34 : 26th December 2014 در ساعت 10:04 PM
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
از همین خاک جهان دگری ساختن است
مرا از دنیا وعقبی همینم بود و دیگر نه ........که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم
پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد
وگرنه دلیل پرواز پر نیست...!!
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترم که مغز استخوان سوزد
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
از همین خاک جهان دگری ساختن است
من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم
[SIGPIC][/SIGPIC]
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست .........تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد
وگرنه دلیل پرواز پر نیست...!!
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
از همین خاک جهان دگری ساختن است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)