.
دارم برایت شعر میبافم، حواست هست ؟
یا اینکه مرغان کناری باز غازت هست ؟!
کارم شده اینکه همیشه یاد تو باشم
اما تو اصلا رنگ چشمانم به یادت هست ؟
من شیر بودم، چشم تو وحشیم کرد اما
این شیرِ وحشی تا جهان باقیست رامت هست
می ترسم از اینکه شوی در شهرها شُهره
دل بردن از چشمانِ زیبایِ تو راحت هست
شعرم ترک خورده، شکسته، اشک میبارد
شعری شکسته لای موهای سیاهت هست
کل جهان دور مدار شمس می چرخند
خورشید اما چرخشش دور مدارت هست
من بیخودی به هر نسیمی دل نمی بندم
عشقم به طوفانِ دو چشمانِ خمارت هست
باور بکن قمّار هم حتی اگر باشد
این مهره جزو مهره های خوبِ مارت هست
چشمان ِ تو شرق دلم را جای خود کرده
غرب دلم هم جای پای گیسوانت هست
یادت که می افتم دو رود از چشم من جاریست
اما در اینجا بحر و دریایی کنارت هست
گفتم که عشقت در درون دل فرو رفته
گفتی مگر از عشق بازی ها تو بارت هست ؟
لعنت به این دیوارها، لعنت به دوری ها
یک رابطه مابین دوری و رفاقت هست :
دوری که باشد دوستی هم هست اما
باور بکن دوریِ ما چندین مسافت هست
نظم دلم دارد بهم میریزد اینجا تو
باید بیایی، دادن این نظم کارت هست
خسته شدی؟ چشمت به رویم بسته است انگار
من مرگ میبینم تو اما وقت خوابت هست
کامل غلامی
علاقه مندی ها (Bookmarks)