با تبريك ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر خدمت بانوان سايت
اینا هم که واجبتره برای تفسیر کردن. اسم شاعرا هم نوشته شده کارت راحت تره
اگر گويي كه بتوانم ، قدم در نه كه بتواني
وگر گويي كه نتوانم ، برو بنشين كه نتواني
"بدايع الوقايع"
گر همسفر عشق شدي مرد سفر باش / هم منتظر حادثه هم فكر خطر باش
هر كه با كودن نشيند ، زود كودن مي شود
گر كنم پهلو تهي جانا ز زاهد دور نيست
"صائب"
عالم بي عمل ... زنبور بي عسل
اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار
اشك كباب موجب طغيان آتش است
"صائب"
من آن گلبرگ مغرورم كه مي ميرم ز بي آبي / ولي از دست نامردات پي شبنم نمي گردم
لباس كهنه قدر مرد عارف كم نمي سازد
اگر جوهر شناسي تيغ را عريان تماشا كن
تن آدمي شريف است به جان آدميت / نه همين لباس زيباست، نشان آدميت
صحبت مجو به هر كه تو را نيست نسبتي
اول مناسبت طلب آنگه مصاحبت
"اهلی شيرازی"
اي بسا محرم كه با يك نقطه مجرم مي شود
می شود همرنگ نيكان هر كه با نيكان نشست
سكه چون با زر نشيند ، از قماش زر شود
"صائب"
بگفتا من گِلی ناچیز بودم. ولیکن مدتی با گُل نشستم/ کمال همنشین در من اثر کرد. وگر نه من همان خاکم که هستم
سخن شمرده و سنجيده گوي ، بي سوگند
كه شاهد سخنان دروغ ، سوگند است
"صائب"
حقيقت تلخ به از دروغ شيرين
صاف چون آئينه مي بايد شدن با نيك و بد
هيچ چيز از هيچ كس در دل نمي بايد گرفت
"صائب"
ببخش تا هم بخشيده شوي و هم آرام
- - - - - - - - - - - - - ---
چون بيني ز آشنا عيبي
گر به بيگانگان نگويي به
زآنكه در كيش آخر انديشان
عيب پوشي از عيبجويي به
"بهارستان جامي"
دوست دارم که دوستم عیبم همچو آئینه روبــــــــــرو گویــد /نه که چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته مو به مو گوید.
- - - - - - - - - - - - - ---
آنكس كه بَدَم گفت ، بدي سيرت اوست
وآنكس كه مرا گفت نكو ، خود نيكوست
حال متكلم از كلامش پيداست
از كوزه همان تراود كه در اوست – شيخ بهايي
برخورد هر كس آينه شخصيت اوست
- - - - - - - - - - - - - ---
هر كس به هر كجا كه رسيد از ادب رسيد
از خاكبوس ، دولت پابوس يافتم
"صائب"
از تواضع است كه انسان به پايين مجلس رضايت دهد، به هر كس بر مى خورد سلام كند، مجادله را رها كند اگر چه حق با او باشد و دوست نداشته باشد كه او را به پرهيزكارى بستايند
بي رياضت نتوان شهره آفاق شدن
مه چو لاغر شود انگشت نما مي گردد
"صائب"
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود
بقدر جستجو روزي بدست آيد ، ز پا منشين
كه رزق مور با آن ناتواني در قدم باشد
"صائب"
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم / موجيم كه آرامش ما عدم ماست
با بدگهر مياميز ، تا بد گهر نگردي
حكم شراب دارد ، آبي كه در شراب است
"صائب"
هر كس را با دوستانش مي شناسد، پس بهترين ها را برگزين
بي عدل ملك دير نماند ، نگاه دار
مال رعيت از ستم و جور لشكري
"اوحدي مراغه اي"
همانگونه كه منفعت خود را در امور مربوط به خود از جانب ديگران مي طلبي، منفعت ديگران را نيز در كارهايت در نظر داشته باش
عنان به دست فرومايگان مده ، زنهار
كه در مصالح خود خرج مي كنند تو را
"صائب"
آزاده بزي ...
اين ناكسان كه فخر به اجداد مي كنند
چون سگ به استخوان ، دل خود شاد مي كنند
"صائب"
پسر كو ندارد نشن از پدر / تو بيگانه خوانش نخوانش پسر
از توكل در حنا مگذار دست سعي را
قفل روزي گر كليدي دارد ، ابرام است و بس
"صائب"
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند / تا تو ناني به كف آري و به غفلت مخوري
هيچ برهاني براي كذب چون سوگند نيست
راستي چون برده بردارد ، قسم نامحرم است
"صائب"
طلا (سخن) كه پاك است، چه منتش به خاك ( سوگند) است؟
ميخورد خون بيشتر هر كس بود آگاه تر
دستگاه غم به قدر دستگاه بينش است
"صائب"
خوش به حال آنها كه خوابند و به بيداري دچار نيستند ...
فريب مهر ز مردم مخور ، كه در عالم
مصاحبي كه ندارد نفاق ، تنهايي است
"صالحي شيرازي"
گر ز مردم مهري نديدي غمين مباش در تنهايي ات خدايي هست لبريز از مهر
مشورت زنهار با مردان كار افتاده كن
عقل سختي ديدگان شمشير صيقل داده ايست
"صائب"
استفاده از تجربه گرانبهاي بزرگان در كنار نيروي جواني
كار مردم نيست غير از جستجوي عيب هم
تا به عيب خود خدا چشم كه را روشن كند
"صائب"
بزرگترين عيب آن است كه به دنبال عيب دگران باشيم و عيب خود را نبينيم
كار چون دلچسب شد ، خود كارفرما مي شود
خواب را بر كوهكن تصوير شيرين تلخ كرد
"صائب"
دل به كاري دادن و پرهيز از آرزوي نداشته ها بدون همت دسترسي به آن
آشنايان را در ايام پريشاني بپرس
شانه مي آيد به كار زلف در آشفتگي
"سليم طهراني"
در ايام سختي هم مثل ايام خوشي به ياد هم باشيم
آن را كه خلق خوش هست ، تنها نمي گذارند
كي بي حريف ماند ، رندي كه خوش قمارست؟
"صائب"
تو نيكي مي كن و در دجله انداز / كه ايزد در بيابانت دهد باز
بود مصاف تو اي چرخ با شكسته دلان
هميشه شير تو آهوي لنگ مي گيرد
"صائب"
هر چي سنگه مال پاي لنگه ...
صورت نبست در دل ما كينه كسي
آئينه هر چه ديد فراموش مي كند
"سليم طهراني"
دل از كين خالي دار كه دل را سراي مهر ناميده اند
در زندگي به خواب مكن صرف عمر خويش
از بهر گور خواب فراغت نگاه دار
"صائب"
دنياي پر آرامش شب را درياب ...
- - - - - - - - - - - - - ---
تا كار به خَلقت نبود ، يار تواند
چون كار فتد ، دشمن خونخوار تواند
بنشين و به حاجت دَرِ احباب مزن
كاحباب به وقت حاجت اغيار تواند
"اهلي شيرازي"
يار و دشمن واقعي را زمان مشكلاتت بشناس
- - - - - - - - - - - - - ---
از خودآرا طمه سيرت شايسته خطاست
كه برون ساز ، درون ساز نگردد هرگز
"صائب"
در برخورد با هر فرد، مطابق شخصيتش از او انتظار داشته باش
از خُلق تنگ بر تو جهان تنگ گشته است
بيرون ز پاي خويش كن اين كفش تنگ را
"صائب"
خوشرویی مایه نجات آدمی و سعادت در دنیا و آخرت معرفی شده است.
از دو حرف قالبي كز ديگران آموخته ست
دعوي گفتار بر طوطي مسلم كي شود؟
"صائب"
هرگز با دانسته هاي نا كافي ات در يك زمينه، در يك دعوي قضاوت مكن
- - - - - - - - - - - - - ---
از حادثه جهان زاينده مترس
وز هر چه رسد چو نيست پاينده مترس
اين يك دم نقد (عمر) را غنيمت ميدان
از رفته مينديش وزآينده مترس
"مولوی"
داشتن اميد و توكل در سراسر زندگي
علاقه مندی ها (Bookmarks)