دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 164

موضوع: صندلـــِی داغ با حضور جنـــاب مازرون

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #9
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : صندلـــِی داغ با حضور جنـــاب مازرون

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آسمون شب نمایش پست ها
    حستون راجع به این شعر از مهدی سهیلی...
    خدايا بشكن اين آئينه ها را

    كه من از ديدن تو آئينه سيرم
    مرا روي خوشي از زندگي نيست
    ولي از زنده ماندن نا گزيرم
    از آن روزيكه دانستم سخن چيست ـــ
    همه گفتند: اين دختر چه زشت است
    كدامين مرد ، او را مي پسندد؟
    دريغا دختري بي سرنوشت است.
    ***
    چو در آئينه بينم روي خود را
    در آيد از درم، غم با سپاهي
    مرا روز سياهي دادي ،اما
    نبخشيدي به من چشم سياهي
    ***
    به هر جا پا نهم ، از شومي بخت ـــ
    نگاه دلنوازي سوي من نيست
    از اين دلها كه بخشيدي به مردم ـــ
    يكي در حلقه گيسوي من نيست
    ***
    مرا دل هست ، اما دلبري نيست
    تنم دادي ولي جانم ندادي
    بمن حال پريشان دادي، اما ـــ
    سر زلف پريشانم ندادي
    ***
    به هر ماه رويان رخ نمودند ـــ
    نبردم توشه اي جز شرمساري
    خزيدم گوشه اي سر در گريبان
    به درگاه تو ناليدم بزاري
    ***
    چو رخ پوشم ز بزم خوب رويان ـــ
    همه گويند : كه او مردم گريز است
    نميدانند، زين درد گرانبار ـــ
    فضاي سينه من ناله خيز است
    ***
    به هر جا همگنانم حلقه بستند ـــ
    نگينش دختر ي ناز آفرين بود
    ز شرم روي نا زيبا در آن جمع ـــ
    سر من لحظه ها بر آستين بود
    ***
    چو مادر بيندم در خلوت غم ـــ
    ز راه مهرباني مينوازد
    ولي چشم غم آلوده اش گواهست
    كه در اندوه دختر مي گدازد
    ***
    ببام آفرينش جغد كورم
    كه در ويرانه هم ، نا آشنايم
    نه آهنگي مرا ،تا نغمه خوانم ـــ
    نه روشن ديده اي ، تا پرگشايم
    ***
    خدايا ! بشكن اين آئينه هارا
    كه من از ديدن آئينه سيرم
    مرا روي خوشي از زندگي نيست
    ولي از زنده ماندن ناگزيرم
    ***
    خداوندا !خطا گفتم ، ببخشاي
    تو بر من سينه اي بي كينه دادي
    مرا همراه روئي نا خوشايند ـــ
    دلي روشنتر از آئينه دادي
    ***
    مرا صورت پرستان خوار دارند ـــ
    ولي سيرت پرستان ميستايند
    به بزم پاكجانان چون نهم پاي
    در دل را به رويم مي گشايند
    ***
    ميان سيرت وصورت ،خدايا ! ـــ
    دل زيبا به از رخسار زيباست
    بپاس سيرت زيبا ، كريما! ـــ
    دلم بر زشتي صورت شكيباست.
    به خاموشی ما منگر ، که ما خود معدن رازیم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    نه هر که صورت نکوست، سیرت زیبا در اوست
    کار اندرون دارد او ،نیست پیدارو پوست،نیست


    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 5 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •