همه روزتون سره کلاس به اوه اوه میگذشت که
اوه، عجب بچه هایی بودین
من اول و دوم درشت مینوشتم...درشتااااااا
سوم خانوممون گفت ریزتر بنویس، یهو چهارم دست خطم رو با ذره بین باید میخوندی دیگه... باز بهم ایراد گرفتن...منم مغروووور...شخصیتم با این دستخطم رفته بودزیر سوال خووو
اخرشم این تمرین های خوشنویسی بودش که داخل کتابهای فارسی بودش، انقد از روشون تمرین کردم که اخرش شدم دست خووووبه....شخصیتمم برگشت سره جاش....رااااضیم از خودم
سه چیز را با احتیاط بردار: قدم، قلم ، قسم!
از سه چیز کمک بگیر: عقل ، همت، صبر!
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن: خدا، مرگ و دوست!
يادت بخير آقاي توكلي
انشاءالله كه هنوز هم باشي، سلامت و شاداب؛ مثل اون روزها
وقتي درس جوجه داشتيم، جوجه مياوردي سر كلاس و سر درس آش، آش مياوردي و ما هم مي خورديمش
ما تراشي همراهمون نبود و تنها تراش تو كلاس دست شما بود، ولي مداد هاي اون زمان واقعاً مداد بود
خدا رو شكر لازم نيست براي به ياد آوردن شما چهره تون رو تجسم كنم چون عكس هايي از اون روزگاران به يادگار مونده
کلا بچه ی شری بودم والبته هستم ایشون یه خال گوشتی کنار دماغشون بود که خیلی تو چشه من بود یه بار نک مدادم رو تیز کردم رفتم زدم تو خالش اونم منو بیرون کرد و رفت ناظمو خبر کرد منو تهدید کردن که به خاطر این مورد و موردای قبلی از مدرسه اخراج میکنن بعدش زنگ زدن مامانم بیاد توی مدرسه که بیچاره مامانم با کلی خجالت تعهد داد که من دیگه شیطنت نکنم البته بماند همیشه آتیشا زیر سر من بود
اقای کریمی
مهمترين لذت در زندگي، كمك به سايرين براي برنده شدن است. حتي اگر به قيمت آهسته تر رفتن و تغيير در نتيجه مسابقه اي باشد كه ما در آن شركت داريم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)