من از مهمون خیلی خوشم میاد ولی خدا نکنه مهمون بخواد بیش از یه روز بمونه که اونوقت دلم میخواد یکی از بلایای طبیعی رو سرش در بیارم مثلا اینکه روغن بریزم زیر پاشون پاشون بشکنه یا اینکه ترقه بازی یه کم راه بندازم و....
البته همه مستحضرن که من بچه خوبی هستم فقط یه کم کودک درونم نا ارومی میکنه که اونم مربوط به خودشه نه من
بنده کلا تنبلم همین الانم تومهمونی ام
کلا کارخاصی بجزدست گل به اب دادن بلدنیستم
هرموقع ام واسه کاری صدام میزنن میگم درس دارم
چندروزقبل مامانم ازتواشپزخونه صدام زدگفت ظرف هایی روکه چندروزه دوروبرت جمع کردی توشون چیزخوردی رو برام بیار بایه صحنه بتورنکردنی روبه روشدم که مامانم گفت بخدا یکی دیگه بودالان ازجخالت اب شده بود
چندروزقبلتر یه فنجون چایی رو برده بودم تواتاقم که بخورمش(2حبه قندانداختم توفنجون) ولی همونجاحوصله نداشتم بخورمش ولش کردم دیگه نبردمش تواشپزخونه چایی توفنجون درحدعسل غلیظ شده بود یعنی واقعااون لحظه برای چنددقیقه خواستم تحت تاثیرقراربگیرم ولی گفتم بیخیال این ژست هابهت نمیاد
هیچی دیگه مامانم یجوری نگام میکردکه بازرفتم تواتاق ودروبستم
زندگی بهتر ازاین نمیشه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)