به دنیا آمدن بدون پدر و مادر
تولدی دوباره در میانسالی
گاهی پیش میآید که خیال می کنیم، توانایی زندگی مطابق با معیارها ی مان را از دست دادهایم. هر روز را با تردیدی پنهان که همه چیز بر وفق مراد نیست، سپری میکنیم. اما هرچه برای دلیل ناراحتی خویش جستجو میکنیم، هیچ چیز ی پیدا نمیکنیم.
در طی سالهای زندگی، گاهی پیش میآید که خیال می کنیم در طول مسیر زندگی ، گم شدهایم.
در طی سالهای زندگی، گاهی پیش میآید که خیال می کنیم ، توانایی زندگی مطابق با معیارها و اعتقاداتمان را از دست دادهایم. هر روز را با ناخشنودی ناراحت کننده و تردیدی پنهان که همه چیز بر وفق مراد نیست، سپری میکنیم. اما هرچه برای دلیل ناراحتی خویش جستجو میکنیم، هیچ چیز آشکارا نادرستی پیدا نمیکنیم.
سعی میکنیم چیزهای متفاوت بخریم یا با فردی جدید دوستی کنیم، و شاید برای مدتی هم احساسی بهتر داشته باشیم. ولی بعد، بیش از پیش، احساس نارضایتی میکنیم، و شک میکنیم که شاید از نظر روحی مشکلی جدی داریم ! شاید دچار بحران روحی شده ایم ! شاید فقط ناشکری میکنیم و هرگز راضی نخواهیم شد!
در جستجوی چه هستیم؟
شاید به دنبال آن بخشهایی از خود هستیم که گم کردهایم و بدون آنها، مشکل است شادمانی حقیقی داشته باشیم !
این بخشها چه شدهاند؟ کجا رفته اند ؟
والدین یا کسانیکه از ما مراقبت می کردند ، بعضی از آنها را از ما جدا کردهاند ؟ چون سعی داشتند ما را به شخصی تبدیل کنند که باید باشیم ؟
در تلاش برای پذیرفته شدن یا محبوب واقع شدن ، بخشی از آنها را فدای بقیه کرده ایم ؟
از ترس اینکه اگر دیگران به حقیقت اصلی ما پی ببرند و در موردمان چگونه فکر خواهند کرد، برخی ازآنها را پنهان کردهایم ؟
و خیلی ساده ، شاید بعضی از آنها را فراموش کردهایم ؟ چون گاهی خیلی تلاش میکردیم شخصی متفاوت از آنچه هستیم، باشیم!
بدون آن بخشها، هرگز تمامیتی را که میخواهیم و آرامشی را که به دنبال آنیم، تجربه نخواهیم کرد و شادمانی حقیقی را که نیاز داریم، کشف نخواهیم کرد.
چگونه آن بخشها را باز پس گیریم؟ چگونه به حالت هماهنگی کامل برسیم؟
ما باید از قالب تنگ و در عین حال آشنای کسی که بودیم، به درآییم و تبدیل به فردی شویم که می خواهیم. ما باید از زندگی خود که گاهی سرشار از زیانکاری و محدودیت بود، به زندگی تازه ای مبتنی بر خودانگیختگی حرکت کنیم. چه خوب می شود اگر ما دوباره ، خودآگاهانه متولد شویم.
پژوهشگران ، آنچه سبب ساز دغدغه های ذکر شده در این مقاله می باشد را بحران میان سالی می نامند. وقتی به سنی رسیدهایم که انتظار داریم احساس رضایت کنیم ، چه سی سالگی، چهل سالگی یا بیشتر، اگر هدفمند، پرمعنی و همراه با لحظات ناب زندگی نکنیم، ناراضی و تشنه باقی خواهیم ماند.
یک روز بیدار میشویم و به شخصیت خود پی میبریم، و آن را نمیپسندیم.. ثروت و دارایی مادی که به آن متکی بودیم، ما را به رضایتی پوچ سوق داده است. از خود میپرسیم: همه اش همین بود؟ چنین احساسی ، گاهی به اشتباه چنین تعبیرهایی را باعث میشود:
ترس از مرگ، آرزوی جوانی دوباره، کسالت از برنامهی همیشگی و قابل پیش بینی زندگی.
انسان، در جستجوی معنا
آنچه ما انسانها را قادر میسازد از نظر روانی ، زندگی را با همهی رنجها و مصائب و سختیها تحمل کنیم، احساس معنیدار بودن و هدفمند بودن زندگی است.
هدف از زندگی ، یعنی دلیلی برای هستی ما وجود دارد، یعنی وظیفهای مهم داریم، یعنی هستی ما پر معناست و معنی زندگی از آنجاست که تجربهی زندگی کردنمان هر لحظه باعث شادکامی و سرخوشی ما میشود، یعنی زندگی معنیدار ما ارزش زیستن دارد.
وقتی حس هدفمندی و احساس پرمعنا بودن زندگی را از دست بدهید، احساساتی را که باعث تعالی معنوی شما و شناخت آن در زندگیتان میشود، گم میکنید. شما از منبع درونی آرامش خود جدا میشوید، و بینتیجه تلاش میکنید چیزی یا کسی را پیدا کنید که خلاء را پر کند. شما زندهاید، اما حقیقتاً و کاملاً زندگی نمیکنید. شما شادمانی حقیقی را کم دارید.
شاید همین حالا چنین تجربهای دارید. شاید احساس می کنید در زندگی یا رابطهای گیر افتادهاید که آنچه را انتظار داشتید به شما نمیدهد. شاید سالها کار کردهاید تا به جایی برسید و حالا که همه چیز دارید، اصلاً مطمئن نیستید آنچه میخواستید همین بوده است. شاید تصور میکنید به دلیل اینکه هرچه را آرزو داشتید حالا دارید، باید همهی امور زندگیتان به خوبی پیش برود، اما این طور نیست. شاید تا به حال احساس بلاتکلیفی میکردید و دلیل آن را نمیدانستید. یا شاید جوان هستید و نگرانید که اگر همین حالا تأمل نکنید و توجه نداشته باشید، همان عاقبت کسالت باری را خواهید داشت که شاید برخی از والدینتان داشتند.
برای اینکه بتوانید از نظر معنوی دوباره متولد شوید، باید این سوالات مشکل را از خود بکنید:
من کیستم؟
آیا همان طور که میخواهم زندگی میکنم؟
آیا شاد هستم؟
چه چیزی باعث خوشحالی من میشود؟
برای اینکه راحت باشم، چه چیزی را باید رها کنم؟
این سوالها، در فرآیند تولد معنویتان مقیاسهایی هستند که شما را به سوی تجربه ی تازه و آزادانه در زندگی سوق میدهند.
یعنی به بخشهایی از شخصیت خود توجه کنید که تا حالا به آن توجه نداشتید؛ با حقایقی از زندگیتان روبروشوید که آنها را پنهان میکردید و با رویاهایی مواجه میشوید که از آنها میگریختهاید. تولد هرگز آسان نیست. اما جایزهی پیمودن این راه، زندگی کاملاً متفاوت خواهد بود.
البته به یاد داشته باشید که رسیدن به کمال ، خراب کردن تمام پل های پشت سر نیست . مثلا : هرچیزی که سبب تجربه ی تازه و آزادانه می گردد ، نمی تواند موجب کمال شود . چیزهایی مثل : طلاق ، مهاجرت به یک کشور یا شهر دیگر ، قطع رحم ، یا مسائلی از این قبیل.
بنابراین، اگر شما نیز در راه تولد معنوی خود هستید، بدانید کهاین اوقات قوی و مقدس زندگی شماست. نیروی تغییر و تحول کاملاً شما را در برگرفته است. مثل نیرویی عظیم شما را به مسیری درست هدایت میکند. تسلیم جریان انرژی آن شوید، و اگر از سرعت تغییر خود وحشت زده شدید، هر کاری بکنید، اما برنگردید و مسیر معکوس را در پیش نگیرید. هیچ جایی نیست که به آن سو بروید .بدانید که : همیشه تنها راه رسیدن، طی کردن مراحل است.
تبیان
علاقه مندی ها (Bookmarks)