حضرت مسلم علیه السلام
عشقِ حسین
عشقت آخر بدنم را به سرِ دار کشید
تن پاکم به سويِ کوچه و بازار کشید
تارِ گیسويِ تو بربست دو دستم بر پشت
تا که آخر به سويِ مجلسِ اغیار کشید
نیست جرم من بیچاره به جز عشقِ حسین
عشق بین، عشق که آخر به کجا کار کشید
من کجا؟ کوفه کجا؟ قصرِ عُبید بن زیاد
به کجا کارِ مرا عشقِ رخِ یار کشید؟
اي حسینم! نظري کن به سويِ بام و ببین
از کمر، خنجر خود، قاتلِ خونخوار کشید
قصّه يِ عشقِ تو با خون دل، امضا بکنم
باید از پرده برون، جمله يِ اسرار کشید
نَسخ شد قصّه يِ عشّاق« رضائی »! ، به جهان
خطّ بُطلان به همه، مسلمِ بی یار کشید
سَیِّد عبدالحسین رضایی
علاقه مندی ها (Bookmarks)