نوری در تاریکی ها
جهان تاريك و پر ظلمت ، جهان خونرنگ و وحشتناك ، جهان بسيار دهشتزدا، و دلها تنگ و هر چيزى به چشم خلق نازيباست ، جهان تاريك و پر ظلمت ، و خورشيد زمان چون طشت پر خونى بر آشفته ، و اندر زير ابر تار و شبرنگى فرو رفته ، دگر بالا بلند قله ها نورى نمى ريزد، و آوایى نمى آيد، به جز ناله ، به جز شيون ، به جز آه يتيمان گنه نا كرده ی رنجور، به جز فرياد دژخيمان و جلادان خون آشام ، اندر زير شلاق ستمكاران بى عرضه گروهى ، برده مى نالند و خود بر خاك مى مالند، و با اين سرنوشت شوم و نفرت بار و دردانگيز، هم آغوشند و ميسازند و ميسوزند، و دود تند و باريك و سياه خشم مظلومان ، ز فرش خاك تا قلب عظيم عرش مى پيچد. جهان غرق است ، جهان غرق است در فخر و مباهات و تكبر، خود فروشيها، ستم ها، تيره سختيها، شرارت ها، مذلتها جهالت ها، مشقتها، جنايت ها، فقط آدم كشى ها و نفاق و كينه توزيهاست ، خيانتها، هوسها، دشمنى ها و چپاولهاست ، همه بت مي پرستند و ره بيگانه مى پويند، و اندر پيش هر موجود ناچيزى به غير از حق ، و جز معبود و خلاق و پديد ارنده مطلق ، جبين بر خاك ميسايند و رب خويش ميدانند، سراسر در لجنزارى كثيف و پست ميلولند، و زنها را چو حيوانى بى سبب با مشت ميكوبند، و آنها را سر ميز قمار خويش ميبازند، مروت مرده ، آثار عطوفت از ميان رفته ، پدر خود گور فرزند عزيز خويش ميسازد، و او را در دل خاك سياهش ميكند پنهان ، همه با يكديگر دشمن ، همه از يكديگر، حتى همه از خويشتن بيزار، ولى اندر دل هر مرد، بناگه ، نا خودآگه عشق مواج و خروشانى ، چو يك سيلاب ميجوشد، و نجوا ميكند ملت ، همه در انتظارند و همه در حسرت ديدار، كه كشتيان طوفان بلا در بحر بى ساحل ، بزودى لنگر اندازد، و اما بيچاره ملت را، از اين بدبختى و ظلم و فريب ثروت اندوزان ، و از دست تبه كاران ، رهايى بخشيد و گيرد دمار از روزگار ظلم ، رسيد آن لحظه موعود، حرا آغوش خود بگشود و در يك روز تاريخى برون از شهر مكه ، بر فراز صخره هاى سنگ ، امين خلق ، ظاهر شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)