خانواده اولين و تنها واسطه ارتباط كودك با اجتماع است. در خانواده كودك ارزش‌ها و ضدارزش‌ها، اصول و قواعد اخلاقي را مي‌آموزد. كودكان از لحاظ عاطفي، شناختي و ... وابستگي خاصي به خانواده دارند و براي آنها خانواده مهم‌ترين نقش را در زمينه تامين نيازهاي دروني كودك دارد. برخورد خانواده‌ها با اين دوران كه گاه از آن به عنوان بحران ياد مي‌شود به چند دسته تقسيم مي‌شود:
1ـ خانواده‌هاي طبيعي متعادل
در اين خانواده‌ها هر يك از اعضا ضمن داشتن استقلال شخصي در كارهايشان در اغلب امور به مشورت با يكديگر مي‌پردازند. پدر و مادر روش مشتركي را در برخورد با نوجوانان پيش مي‌گيرند و به نيازهاي نوجوان در اين دوران آگاهي كافي دارند. مسائل مربوط به نوجوانشان را مي‌شناسند و در مورد مسائلي كه مربوط به آنها مي‌شود به مشورت مي‌پردازند. در اين خانواده‌ها ضمن تبادل‌نظر در امور خانوادگي، رهبري بر عهده پدر خانواده است.
2ـ خانواده‌هاي بي‌نظم
در اين خانواده‌ها هيچيك از اعضا مسووليت اصلي خود را ايفا نمي‌كند. پدر فقط قسمتي از مسووليتش را برعهده مي‌گيرد، به او بيشتر به چشم برطرف‌كننده نيازهاي مادي ‌نگاه مي‌شود و به نقش وي اهميت چنداني داده نمي‌شود. در عوض اين مادر است كه تقريبا مسووليت تمامي امور را برعهده دارد اما اغلب مادران در اين نوع خانواده‌ها روش ثابتي را در تنبيه و تشويق كودكان ندارند و در برابر موقعيت‌هاي يكسان واكنش‌هاي مختلفي از خود نشان مي‌دهند. در اغلب موارد مادر نمي‌تواند الگوي مناسبي براي دختر خانواده باشد، زيرا نقش مادر با انتظارات جامعه متفاوت است.
3ـ خانواده‌هاي سختگير
در اين نوع خانواده روابط بين والدين و فرزندان از روي استعداد است . والدين نسبت به خواسته‌هاي مشروع فرزندانشان بي‌اعتنا هستند و همواره مانع از تحقق آنها مي‌شوند. اغلب والدين، حالات روحي ـ رواني مناسبي ندارند. به همين جهت مشكلات فراواني براي فرزندان ايجاد مي‌شود


منبع : لیموناد