دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 47 از 297 نخستنخست ... 37383940414243444546474849505152535455565797147 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 461 تا 470 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #461
    دوست آشنا
    نوشته ها
    1,563
    ارسال تشکر
    7,101
    دریافت تشکر: 5,335
    قدرت امتیاز دهی
    24321
    Array
    parnian 80's: جدید85

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    دیروز مهمون داشتیم خلاصه دیشب روز افتضاحی بود هی باید می نشستی به لافای اینا گوش میکردی
    ولی خوب خاطره شد.مامانم 4 نوع غذا درست کرده بود فقط از اون لحاظ فیض بردم!
    ما رو 2 هفته گفتن زودتر بیاین مدرسه
    ولی خدا رو شکر اختیاری بود
    منم ترم بعد زبانمو گرفته بودم(این ترممو با 100 پاس کردم)ولی مامانم اینا گفتن میخوایم بریم مسافرت تو شهریور
    من خیلی دوست داشتم ترم بعدیمم برم ولی شمالو بیشتر دوس دارمآخه قراره بریم شمال
    خیلی واسه خرید کیف و کفش ذوق دارم البته با این که کیف نو خیلی دارم چون امسال میرم مدرسه جدید دوس دارم چیز نو بخرم
    الانم مامانم رفته داداشمو بذاره کلاس من تنهام ولی الانا دیگه پیداش میشه
    و این بود خاطرات روزهای اخیر...
    17/5/1392
    عه!خواستم تاریخ بزنم یادم اومد!امروز تولدمه!حواسو برم یادم رفته بود.
    خوب بچه ها ساعتم 11:27
    خداحافظ
    سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
    حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....

  2. 9 کاربر از پست مفید parnian 80 سپاس کرده اند .


  3. #462
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3684
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط parnian 80 نمایش پست ها
    دیروز مهمون داشتیم خلاصه دیشب روز افتضاحی بود هی باید می نشستی به لافای اینا گوش میکردی
    ولی خوب خاطره شد.مامانم 4 نوع غذا درست کرده بود فقط از اون لحاظ فیض بردم!
    ما رو 2 هفته گفتن زودتر بیاین مدرسه
    ولی خدا رو شکر اختیاری بود
    منم ترم بعد زبانمو گرفته بودم(این ترممو با 100 پاس کردم)ولی مامانم اینا گفتن میخوایم بریم مسافرت تو شهریور
    من خیلی دوست داشتم ترم بعدیمم برم ولی شمالو بیشتر دوس دارمآخه قراره بریم شمال
    خیلی واسه خرید کیف و کفش ذوق دارم البته با این که کیف نو خیلی دارم چون امسال میرم مدرسه جدید دوس دارم چیز نو بخرم
    الانم مامانم رفته داداشمو بذاره کلاس من تنهام ولی الانا دیگه پیداش میشه
    و این بود خاطرات روزهای اخیر...
    17/5/1392
    عه!خواستم تاریخ بزنم یادم اومد!امروز تولدمه!حواسو برم یادم رفته بود.
    خوب بچه ها ساعتم 11:27
    خداحافظ
    تولدت مبارک
    زندگی بهتر ازاین ​نمیشه

  4. 3 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


  5. #463
    دوست آشنا
    نوشته ها
    1,563
    ارسال تشکر
    7,101
    دریافت تشکر: 5,335
    قدرت امتیاز دهی
    24321
    Array
    parnian 80's: جدید85

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط serve_6 نمایش پست ها
    تولدت مبارک
    Ey vai havasam part tar az in harfas!
    Emrooz shoonzdahome na hefdahom.bebakhshid finglish neveshtam.mobklam farsi nadar
    سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
    حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....

  6. 5 کاربر از پست مفید parnian 80 سپاس کرده اند .


  7. #464
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24668
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز روز خیلی سختی بود.... خیلی سخت.....
    امتحانم توی یه ..به قول معروف هاگیر واگیری بود که حد نداشت.... بیرون دعوا.....بوق پشت بوق! آمبولانس دیگه صداش که هیچ! ابر صداش دراومده بود!! منم دقیقا سر این بوق و دعوا و اینکه آمبولانس راه نداشته باشه خیلییییییییییی حساسم!!! خیلی حرص میخورم! اما آخرش استادم گفتن که کارت عالی بود...
    اما اون عالی گفتنشون هم حالمو خوب نکرد....دلم میخواست ازونجا غیب بشم و توو خونمون ظاهر بشم!!!! انقققققققققد درد داشتمو آرامش میخواستم که حتی اون مسیر نه خیلی دور نه خیلی نزدیک به خونمون برام یه قرررررررررررن گذشت!!!

    همشم به آسمون نگاه میکردم که چرا ابر بارون زا نیست!!!! آخه هر وقت بهم سخت میگذره خدا بهم بارون میده تا آرووم شم!!!
    اما امروز از ابرا خبری نبود!
    اومدم خونه بغض کرده که صومی زنگ زد! گفت دکتر صدری افشار اومدن خونه دکتر باقری!! و ساعت 7 بیا اونجا!
    بزور یه لبخندی زدم و گفتم خداجونم مرسی بارون ندادی اما این رحمتو دادی!
    حالم خیلی بد بود اما چون دکتر باقری همیشه برامون انگیزه و آرامش هستن رفتم چون میدونستم مثل بارون حالمو خوب میکنن

    دکتر صدری افشار و دکتر باقری حرفایی برامون زدن که گوهر نایاب بودن....
    هممون خیلی حالمون خوب شد! حتی یکی از بچه ها میگفت من همش نا امید میشم میام اینجا شارژ میشم!!!!
    دقیقا هممون همین حس رو داشتیم
    دکتر باقری چقددددددددددر دلداریم دادن در خصوص این استرس و این درس و نگاه به کنکور ....
    دکتر صدری افشار هم همینطور ازین سیستم اموزشی و .....
    اینکه خودشون هم کلییییییییی مسیر ها توی زندگی عوض کردن تا متوجه شدن که دنبال چی هستن!!!
    خیلی حرفای خوبی بود.. دقیقا تمام مشکلات من و هم چند روز پیش بلدرچین میگفت و هم شاید خیلیا ی دیگه رو گفتند و مسیر هایی که خودشون رفتند رو گفتن
    و اینکه اگر به عقب بر میگشتن چه مسیر هایی رو نمیرفتن و چرا!!!
    خیلی خط گرفتم ازشون... احساس میکنم یکم ازون سردرگمی در اومدم.....
    راستی بازم از بورچومیم پرسیدن
    امیدوارم خدای مهربونم که از دل بنده هاش خبر داره به همه و بخصوص دوستای عزیزم همچین استادایی بدن
    چون واقعا نعمت هستند و برکت...نور هستندو هدایت... و آرامش....

    17 اَمرداد 1392

    آغاز سال نو دیلمی( گیلانی)

    2:25

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  8. 11 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


  9. #465
    همکار تالار مکانیک
    نوشته ها
    600
    ارسال تشکر
    13,417
    دریافت تشکر: 6,562
    قدرت امتیاز دهی
    6221
    Array
    homeyra's: جدید156

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    دو سه روزپیش یه دوست قدیمی بهم گفت که هماهنگ کنیم و بچه های ریاضیِ دبیرستان رو جمع کنیم و یه افطاری باهم بریم بیرون...به بچه ها خبر دادم...هماهنگ کردیم...خوبیش این بود که بعضی از دوستای قدیمی رو چندسال از دیدنشون میگذره رو میدیدیم...وبلخره رفتیم
    همه ب همدیگه میگفتن "وای چقدر عوض شدی"...جالبه که منو اصن نشناختن...
    بهترین لحظه هامو باهاشون میگذرونم....وقتی ساعتو نگاه کردم و دیدم سه ساعت گذشته و دیگه وقت خدافظیه،باورم نمیشد...خیلی زود گذشت...من فک کردم نیم ساعته نشستیم....
    وقتی باهاشون بودم،خودِ خودم بودم....دیگه کی این روز برمیگرده؟
    دلم واسه لحظه های پاک دبیرستان تنگ شده....واسه اون دوستای بی مرامم...که سالی یبار حال و احوال میکنن اونم با sms دلم تنگ شده
    داشتم فکرمیکردم دوباره کی اینجوری از ته دل میخندم؟ کی ؟ اومدم خونه دلم گرفت....فهمیدم که بدترین لحظه ها ، فکر کردن به لحظه های شادیه...
    من دیگه کِی و کجا این دوستارو پیدا کنم؟....

  10. 8 کاربر از پست مفید homeyra سپاس کرده اند .


  11. #466
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط homeyra نمایش پست ها
    دو سه روزپیش یه دوست قدیمی بهم گفت که هماهنگ کنیم و بچه های ریاضیِ دبیرستان رو جمع کنیم و یه افطاری باهم بریم بیرون...به بچه ها خبر دادم...هماهنگ کردیم...خوبیش این بود که بعضی از دوستای قدیمی رو چندسال از دیدنشون میگذره رو میدیدیم...وبلخره رفتیم
    همه ب همدیگه میگفتن "وای چقدر عوض شدی"...جالبه که منو اصن نشناختن...
    بهترین لحظه هامو باهاشون میگذرونم....وقتی ساعتو نگاه کردم و دیدم سه ساعت گذشته و دیگه وقت خدافظیه،باورم نمیشد...خیلی زود گذشت...من فک کردم نیم ساعته نشستیم....
    وقتی باهاشون بودم،خودِ خودم بودم....دیگه کی این روز برمیگرده؟
    دلم واسه لحظه های پاک دبیرستان تنگ شده....واسه اون دوستای بی مرامم...که سالی یبار حال و احوال میکنن اونم با sms دلم تنگ شده
    داشتم فکرمیکردم دوباره کی اینجوری از ته دل میخندم؟ کی ؟ اومدم خونه دلم گرفت....فهمیدم که بدترین لحظه ها ، فکر کردن به لحظه های شادیه...
    من دیگه کِی و کجا این دوستارو پیدا کنم؟....

    گل گفتی آبجی
    دوران دبیرستان بهترین و شیرین ترین دورانه
    حالا شما دختری مشکلات بعد از دبیرستان زیاد برات تداعی نشده
    ویرایش توسط Capitan Totti : 9th August 2013 در ساعت 12:20 AM

  12. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  13. #467
    همکار تالار مکانیک
    نوشته ها
    600
    ارسال تشکر
    13,417
    دریافت تشکر: 6,562
    قدرت امتیاز دهی
    6221
    Array
    homeyra's: جدید156

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    گاه در میان جمع هم تنهایی....

    شازده کوچولو بر سر سنگی نشست سر به آسمان برداشت و گفت :


    من فکر می کنم نکند روشنی ستارگان برای این است که هرکس بتواند روزی ستاره خود را پیدا کند . تو به سیاره من نگاه کن ، درست بالای سر ماست ... ولی چقدر دور است !...
    مار گفت : چقدر هم زیباست ! تو اینجا آمده ای چه بکنی؟
    شازده کوچولو گفت : با گلی حرفم شده است .
    مار گفت : آه !
    و هر دو خاموش ماندند. آخر شازده کوچولو پرسید : پس آدم ها کجا هستند ؟ آدم در بیابان احساس تنهایی می کند ...
    مار گفت : با آدم ها نیز آدم احساس تنهایی می کند .....

    آره راست میگه....گاهی در میان جمع هم تنهایی...مثل الان من...



  14. 4 کاربر از پست مفید homeyra سپاس کرده اند .


  15. #468
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    C@/\/\P\/T(-R
    نوشته ها
    1,138
    ارسال تشکر
    8,061
    دریافت تشکر: 4,739
    قدرت امتیاز دهی
    7121
    Array
    Outta_Breathe1020's: جدید59

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    گاهی فک میکنم آیا راهی برای نجات هست؟!!!
    راهی جز این ممکن باشه؟!
    میتونم درست از پسش بربیام؟ یا دوباره خشم بر من غلبه میکنه و خطا میرم...؟
    راه اشتباه رو اگه برم واقعا عذاب وجدان ممکنه منو بگیره؟!!! من که عذاب وجدانم فعاله ولی همچین احساسی ندارم چرا تو این مورد؟!
    چرا همچنین فکری به ذهنم رسیده و چرا اینقد بهش فکر میکنم.... چرا حس میکنم ممکنه یه روز تنها راه ممکن برای نجاتم باشه؟! این میشه راه نجات یا راه بیشتر درگیر شدن؟
    ولی.... میتونم بگم: آنچه مرا نکشد قوی ترم میسازد.
    پس امیدوارم منو نکشه......... چون بد عذابی داره....
    به قول نیچه تو این کتاب: کسی که از خویش تبعیت نکند، دیگری بر او فرمان خواهد راند!!!!
    و من راهم رو مشخص کردم. و مطمئنم ازش! غیر از این راه رو اگه برم از اقتدارم کم میشد و این .....
    من راهشو پیدا میکنم. باید راهی جز این باشه.
    خب.... خدا؟! میشه کمک بخوام؟!
    و مجازات تخفیف یافته ات این بار حبس ابد در این دنیاست...!!!

    Nearly 1 billion people go to bed hungry every night and every year 2 million children die from malnutrition

    شاید صدای مرگ بود که میگفت: تو هم اگر قاتل نباشی، سارق حیات این ها بوده ای...

  16. 6 کاربر از پست مفید Outta_Breathe1020 سپاس کرده اند .


  17. #469
    دوست آشنا
    نوشته ها
    672
    ارسال تشکر
    1,826
    دریافت تشکر: 4,412
    قدرت امتیاز دهی
    2953
    Array
    BaAaroOoN's: جدید134

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز امیرمحمدمون حالش بهم خورد
    طفلی انقد ناله کرد که دلم ریش شد
    اصن رفتم اتاقم که صداشم نشنوم.....امروز خیلی با هم شلوغ کاری کردیم و آخرش شد این!!!!!کلا اعصابمو بهم ریخت
    هوا هم انقد گرم بود که نمی شد آدم بره بیرون یه هوای تازه ای بهش بخوره

  18. 5 کاربر از پست مفید BaAaroOoN سپاس کرده اند .


  19. #470
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سلام
    خوبید؟؟
    بعد از 3 هفته تو خونه بودن
    امروز گفتم برم تا سر چهارراه یه چیز بگیرم و برگردم
    آقا ما هنوز به 4 راه نرسیده بودیم که مثل چی پخش زمین شدیم
    حالا درد پاهام یه طرف ، خنده دیگران یه طرف دیگه
    دیگه به هر زور و ضربی بود،اومدم خونه
    اول پاهام زیاد درد نمیکرد تا 1 ساعت پیش که دیگه اصلا نمیتونستم تکونش بدم
    رفتیم دکتر،گفت برید عکس بگیرید
    عکسو گرفتیم
    برگشت گفت ،باید گچ بگیری
    از این گچ رنگی هستا(نمیدونم اسمش چیه)
    گچ گرفت و گفت اگه بچه خوبی باشی 2 هفته دیگه بازش میکنم
    اگه باش زیاد راه بری،1 هفته بیشتر باید پات تو گچ باشه
    بیا اینم نتیجه ی بیرون رفتن ما
    شاید ....

  20. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


صفحه 47 از 297 نخستنخست ... 37383940414243444546474849505152535455565797147 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •