سلامى مجدد
خوبى ؟! مهشاد جونم ! ميگما درجه صندليت الان چقدره ؟!
سلام...والله فکر کنم الان حوالی 57 درجه باشه!
مهشاد جونم ! حالا من يه سؤالى رو اشتباهى نوشتم ، حالا شما چرا چشم پوشى نكردى ؟!
کدوم سواله؟حالا گریه نکن بابا!
تا حالا هرچى پرسيدم مربوط به دور و اطراف بود حالا ميخوام مربوط به خودت باشه ! خودتو آماده كن
بريم به زمان طفوليت ( حتماً زياد برات خاطره گفتن ازش نه )
کمی تا قسمتی!
عكسات از چند سالگيت به بعده ؟!
از همون روز اول تو بیمارستان من عکس دارم تو بغل مامان و مامان بزرگ خدابیامرزم و حتی پرستار!!
در ١ سالگى تولد برات گرفته بودند ؟!
اوووووووووووووه چه تولدی هم بود!!!!!کل فامیل از چپ و راست اومده بودن!!!کیک تولدمم اسم خودم بود منتها نقطه هاشو برعکس گذاشته بودن!!!!!!!
كى دندونات شروع كرد به دراومدن ؟!
یک روز مونده به تولد یک سالگیم!!
چند سالگى شروع كردى به راه رفتن ؟
فکر میکنن(مادر جانو میگم!!) 7 ماهگی و بعد عملم بود!
اول چهار دست و پا رفتى يا همون اول با دو تا پات راه رفتى ؟!
نه بابا چهار دست و پا.
اولين كلمه اى كه از دهنت خارج شد ؟
دد!!!!!
مامانى بودى يا بابايى ؟
بچگی هام بابایی ولی الان برعکس!
وابسته بودى ازونا كه همش بايد مامان يا باباش كنارش باشه يا نه مامان ميتونست يه چند ساعتى شما رو به ديگرى بسپاره و بره ؟
نه می تونست بسپاره بره!
مهد رفتى ؟ اگه آره از چند سالگيت ؟ يادته اصلاً ؟ تعريف ميكنى ؟
آره 6 سالگی رفتم مهدکودک.اسمشم مهد کودک آفتاب بود.بله که یادمه یه روز صبح از خواب پاشدیم بابا گفت پاشید بریم مهشادو بنویسیم مهد!
انقدر ذوق کردم که نگو!!!!!!رفتیم تو انقدر خوشگل بود!!!وارد که میشدی یه سالن داشت با یه سن که مال نمایش بود..4 تا هم اتاق داشت...یکی مال نهارخوری...یکی مال بچه های 2-3 ساله یکی هم مال پیش دبستانی ها...یکی هم اتاق مدیر.
جینگیل جینگیلی بود انقدر خوشگل بود که نگو!!
خوش غذا بودى يا بد غذا ؟
نه عادی بودم با غذا مشکلی نداشتم!
خوش خواب بودى. يا بد خواب ؟
خوش حوااااااااب!!!
خوش دارو بودى يا بد دارو ؟
ها؟؟
ن
ه بابا داروخور نبودم!
از آمپول ميترسيدى ؟
اووهووم!
شيرين زبونيت چى بود يعنى چيكار ميكردى تا دل بقيه رو بدست بيارى بغلت كنن ؟
بلد نبودم قرآن بخونم ولی ادای قرآن خوندنو درمیاوردم!!
با زبون بچگی به آتیش پاره می گفتم آبیشاره!!...قرطی بودم بچگیام!!
توپولو بودى يا لاغر يا چاق ؟
توپولو.
معمولاً از چه بازى لذت ميبردى ؟
عروسک بازی...و بازی با مامان و بابام!!
همــــــــــــــــــــه عروسکامو میچیندم رو پله های خونمون به ماما و بابا میگفتم مثلا اینجا مغازست بیاید خرید کنید از من!!اسم بازیمم فروشی بازی بود!!!!! بعد میومدن خرید میخواستن پول بدن با زبون بچگی می گفتم هـــــــــــه نـــــــــــــــه!!!!!شما پول نباید بدید که!!!من باید بهتون پول بدم!!!بهشون پول میدادم جنسم میدادم میرفتن!!!!!!
ازين بچه شرا بودى يا آروم و سر به زير ؟
نه شیطون بودم ولی اذیت نمی کردم!!
به وسايل برقى هم علاقه داشتى ؟
نه!
دل و روده اسباب بازيات رو بيرون ميريختى يا سالم نگهش ميداشتى ؟
سالم نگهشون میداشتم!
وقتى يه جايى خوش ميگذشت گريه ميكردى كه إلا مامان ميخوام اينجا بمونم ؟
اووهووم!!!..........
از كى بيشتر حساب ميبردى ؟
بابام!
برنامه كارتون دوست داشتى يا آهنگ ( به قول بچه هاى خودم نا نأى ) ؟
جفتشم دوست داشتم!!
وسيله هم ميشكوندى ؟
نه ولی یکی دوبار دیگه طبیعیه دیگه!!!!
آب بازى دوست داشتى ؟ ( يه پسر خاله دارم از آب ميترسه ) ؟
نه من عاشق آب بازی بودم و هستم!!!میریم شمال ها منو از صبح بذار تو دریا خیس بخورم تا شب!!!!!!انقدر کیف میده!!!!
حرف گوش كن بودى ؟
آره بابا مظلوم بودم!!!مــــــــاه بودم!!!!!..........
اگه مهد نرفتى پس حتماً پيش دبستانى رفتى ديگه ؟ حالا ديگه كلاس اول رفتى حتماً ؟
گفتم که رفتم!!
نه کلاس اول نرفتم من یهویی جهشی رفتم دانشگاه!!!!!!!!
روز اول ورود به دبستان چگونه بود ؟ راستش رو بگيا ؟ گريه كردى يا قشنگ رفتى پيش بچه هاى هم سن و سالت ؟
قشــــــــــنگ رفتم پیش بچه ها!ککم هم نگزید!!!!
بهت يادگارى چى دادن ؟ معلمت چگونه خودش رو معرفى كرد ؟
گل و یه سری خرت و پرت که یادم نمیاد...
والله معرفی کردن معلممو اصلا یادم نیست ولی بعدشو یادمه که کتابمونو باز کردیم اون عکسارو که اولای کتاب بود(یادته؟)اونارو بخونیم...یه عکس درخت بود خانوم معلممون(یادش بخیر اسمشون خانوم قالاری بود...خدا سلامت نگهشون داره) پرسید این چیه همه گفتن درخت!من گفتم چنار!!!همه برگشتن منو نگاه کردن که چرا گفتم چنار؟؟!!!خانوم معلممون انقدر ذوق کرد گفت آفرین این یه نوع درخته که اسمش چناره!
معلمت خوب بود ؟ ميشه اونو از عامل هاى ترقيت معرفى كرد ؟
خیلی خوب بود!!!خـــــــــــیلی!!!!!همه عاشقش بودن!عامل ترقی هم بله چون بهم انگیزه درس خوندن میداد...ولی خیلی ها ازش میترسیدن!!
آيا سريع دوست پيدا كردى ؟ چگونه ؟
آره خیلی راحت....تو صف مدرسه با هم دوست شدیم!
تختتون رو يادته چجورى بود ؟
گچی!!....سبز....بزرگ......هــــــ ـــــــــــــــی
شما هم ازين مبصرا داشتين كه خوب و بد مينوشت ؟
من خودم از اول دبستان تا پنجم همش مبصر بودم!!!!!یک جیغای بنفشی میکشیدم طفلی بچه ها قشنگ فکر می کردن تو پادگانن!!!!!
٥شنبه ها تعطيل بودين ؟
نه والله!!!بچه های الان خیلی خوش میگذرونن به خدا!!!!
ازين بچه ها بودى كه تكليفش رو سريع تا ميرسيد خونه مينوشت يا اينكه اول كارتون بعد درس ؟
نه اول مخشامو مینوشتم بعد کارتون تماشا میکردم!(یادمه دیکته که مامان بهم میگفت اگه 19و75 هم میشدم جیـــــــغ....گریه.....فغاااا ن که مامانم یه کلمه دیگه بگه جای اون بنویسم که غلط نداشته باشم 20 بشم!!!!!!!!!!!)
اصلاً ذوق اينو داشتى كه ميرى مدرسه ؟
اووووووووف از یه ماه قبل مدرسه کیف و جامدادی و جوراب و کفش و مداد و....همه رو آماده کرده بودم!!!!!شب قبلشم تا صبح نخوابیدم!!!!
شعر ميرم مدرسه رو ميخوندى ؟
نه!
يادته چه كارتونايى پخش ميشد ؟
تام و جری...پسر شجاع...جودی ابت...آنشرلی...هایدی.....(فاطــ ـــــــــــــی خانووووووووم.......دلم تنگ شد چرا پرسیدی آخــــــــــــــه؟؟؟؟؟)
وقتى ميخواستى برى به كلاس دوم با در نظر گرفتن اين نكته كه معلمت تغيير ميكرد چه احساسى داشتى ؟
خیلی ناراحت بودم ولی بعدش دیدم معلم دومم هم خیلی ماهه دیگه عادت کردم...در ضمن معلم کلاس اولمم درست کلاس بغلیمون بود هر روز میدیدمش!
شعرات رو چجورى حفظ ميكردى ؟
انقدر میخوندم تا حفظ بشم....یه مدتم صدای خودمو ضبط میکردم گوش میدادم یاد میگرفتم!!!
تو درسات كى كمكت ميكرد ؟
مامان!
كى ديكته ميگفت بهت ؟ راستى نمره هاى ديكتت چطور بود ؟
مامان بیشتر...بابا هم گاهی...گفتم دیگه اوضاع چطور بود!!!
مشقات رو فقط با مداد سياه مينوشتى يا با قرمز و سياه ؟
دفتر من گل گلی بود همش نقاشی اینور اونورش داشت!!!الانم همین طوریم جزوه های دانشگامو با یه جامدادی پر از خودکار استدلر رنگی می نویسم!!!!!همه تو نخ جزوه های منن!!!!!منم که نمـــــــــــــــی دم!!!!!!
بچه مرتبى بودى ؟
بله بابا!
راستى شما هم مبصر شدى ؟
سابقه دارم شدید!!!!!
جريمه هم ميشدى ؟
نه شکر خدا!!
رفتيم كلاس سوم ( جشن تكليف و جدول ضرب و ... )
جشن تكليفت رو يادته ؟! جانمازت رو نگه داشتى ؟ برامون يه خاطره از جشن تكليفت ميگى ؟
هووووم.....جشن تکلیف ما تو یه مدرسه دیگه برگزار شد...منم یه شعر باید می خوندم...چادرم از این جلو بسته ها بود منم باید حین شعر خوندن دستامو هی باز و بسته میکردم....حالا هی این چادره گیر میکرد به من مگه میذاشت کامو بکنم؟؟!!!همش تا ته شعر درگیر این چادره بودم!!!
جدول ضرب رو چجورى حفظ كردى ؟ شما هم جدول ضرب رو شيرين ميدونستى ؟
جدولو 10 بار باید از روش می نوشتیم.بعدم سر کلاس معلم ازمون انقدر پرسید تا یاد گرفتیم.شیرین بود بله!
روزه كله گنجشكى ميگرفتى ؟
آره 3-4 بار.
دبستان تموم شد رفتيم راهنمايى ( يه دوستى داشتم ميگفت آخه چجورى دلشون مياد تمام خاطرات در اينجا رو رها كنيم بريم يه مدرسه ديگه ، گريه اى ميكرد بيا و ببين)
راستى كلاس پنجم براتون جشن فارغ التحصيلى گرفتن ؟
دقیق یادم نیست ولی....فکر می کنم آره گرفتن...آره آره خونه یکی از دوستام گرفتن...خونه همون دوست صمیمیم که میگم اسمش پگاهه!!
اولين روز رفتن به راهنمايى ؟
خیلی خوب بود چون رفته بودم راهنمایی غیر انتفاعی حس خوبی بود!!
به خانواده نميگفتى من بزرگ شدم ؟
نه!
به قول أكثر خانواده ها راهنمايى خيلى دوران بديه ! چرا به نظرت ؟ شما هم همين عقيده رو دارى ؟
بله چون خیلی از بچه ها تو این سن شرایط روحیشون در حال تغییره...واسه خودنمایی و اینکه به قول شما بگن ما بزرگ شدیم ممکنه دست به خیلی کارا بزنن!...یه سری چیزا رو میبینن و می فهمن که قبلا تو این خطا نبودن!از هم تاثیر شدیدی میگرن و اگه دوست ناباب داشته باشن دیگه واویلا!!!!!!!!
دوران راهنمايى براى شما چگونه بود ؟ اصلاً اين دوران رو دوست داشتى ؟ دوست دارى بازم برى اون دوران ؟
برای من خیلی خوب بود!اکیپ 12 نفری ما همون زمان شکل گرفت!!خیلی زیاد به هم وابسته بودیم و شدیدا هم با هم رقابت درسی داشتیم!!
بله خیلی.
اون زمان براى چه كارى يا رشته اى در آينده نقشه ميكشيدى ؟
برای مهندسی...زیاد تو فکر اینکه مهندسی چی باشه نبودم!البته دوست داشتم ژنتیک هم بخونم!
در اون زمان طراحيت خوب بود ؟
آره!من طراحی رو به این شکل از یکی از دوستام که توی همین اکیپ بود و اسمشم مائده هست یاد گرفتم.
اون کارش بی نظیره!!!خیلی فوق العاده می کشه بدون اینکه حتی کلاس بره!!!الان داره همدان فیزیک می خونه...
اگه به اون زمان برگردى به عنوان يك نوجوان چه حرفى براى نوجوان ها دارى ؟
با فشارای روحی زمان خودتون کلنجار نرید!بهشون بی محلی کنید تا بگذره!!این حالات روحی طوری هستن که اگه خیلی روشون حساس بشی از پا در میارنت!!
ببينم اون موقع هم معلم هاتو اذيت هم ميكردى ؟
نه!
تو كارهاى فرهنگى مدرسه شركت ميكردى ؟ اگه آره چه فعاليتى ؟
بله تو نمایش و ترتیب دادن برنامه های جشن بیشتر...و تزئینات دهه فجر و روز معلم و...و البته عضو شورای مدرسه هم بودم چند بار.
تو چه درسى نمره اول بودى و تو چه درسى نمره آخر ؟
زبان اول و ریاضی آخر!
بريم سروقت دبيرستان
علايقى كه تو راهنمايى داشتى تو دبيرستان تغيير كرد ؟
یکم بله!مثلا ریاضی رو بهش علاقه مند شدم و همینم باعث شد برم رشته ریاضی!تو راهنمایی از ریاضی متنفر بودم!!!
رشتت تو دييرستان چى بود ؟ ازون لحاظ ميپرسم چون از دو طريق ميشه برق خوند ؟
ریاضی.
تو كوچه فوتبال بازى ميكردى ؟
بچه تر که بودم آره ولی بعد ها نه!!
باز در چه درسى نمره اول بودى و در چه درسى نمره آخر ؟
باز هم زبان و کلا درسای عمومی اول و ریاضی آخر!!
ازين كه در پيش دانشگاهى يا چهارم دبيرستان بعضى درسها حذف ميشد چه احساسى داشتى ؟
از اینکه تاریخ حذف می شد بی نهایت مسرور و شادمان گشتم!!!!!!!
از دبيرهايى كه در پيشرفتت مؤثر بودند ؟
دبیرای اول تا سوم دبستان(خانوم ها قالاری...محمدی...یحیوی)...دبیر ریاضی دوم راهنماییم(خانوم چگینی)...دبیر فیزیک و دبیر شیمی دوم و سوم دبیرستانم(خانوم ها آهنچی و شهیدی) ...و دبیرای کنکورم (آقایان سلیمی...قدیمی...لطفی و چنیده)
يه سؤال خصوصى :
ازون افرادى بودى كه در اين دوران زود عاشق ميشن يا نه ! راستشو بگيا !؟
زود عاشق که....عشق نبود وابستگی بهتره بگیم!!
فعلاً همين
سرى بعد با سؤالات مربوط به دوران دانشگاه برميگردم
بیا عزیز دلم حتما!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)