سلام.اول عذر خواهی کنم که دیر جواب دادم.ماه رمضونه همش این ور اون ور دعوت میشیم خونه نیستم واسه همینه دیر میشه خیلی ببخشید!!!
دوست داشتى اسمت چى باشه ؟!
تو یکی از پست ها گفتم که!!
آرام...غروب...بارا...ویولت...
يكى از جالب ترين خاطرات دوران كودكيت ؟!
جشن الفبای سال اول دبستان بودیم...مدیریت یه نمایش رو به عهده گرفته بودم و خودمم توش بازی می کردم...
نمایش از روی یکی از کتاب قصه هام انجام می شد اسمشو یادم نیست(قضیه یه خواهر برادر بود که داداشه طلسم میشه میوفته دست یه جادوگر که یه آینه جادویی داشت...آخرم آینه هه می شکنه جادوگره میمیره تا پسر خوب بشه)...خلاصه نیم ساعت تموم جلوی کل بچه های مدرسه و مادر پدراشون همه نمایشو خودم اجرا کردم و بقیه بازیگرا فقط نقش مجسمه داشتن!!!دیالوگاشونم خودم از روی کتاب می خوندم!!!!آخرشم همه بازیگرا گریه می کردن که چرا نذاشتم بازی کنن و خودم کل نمایشو اجرا کردم!!!توانایی رو داشتی آخه
وقتى خودت رو تو آينه ميبينى چه احساسى دارى ؟!
گاهی حس خوب...اونوقت به خودم لبخند می زنم...گاهی هم زوووم می کنم تو صورتم هی از خودم ایراد در میارم!!!!!
بهترين و بدترين خوابى كه ديدى چه بود ؟!
بهترینشو گفتم که یبار دیدم تو یه باغی مثل بهشت روی یه گل خیلی بزرگ نشسته بودم عین فرشته ها هم لباس پوشیده بودم...یه بارم دیدم مثل یه ملکه هستم و از روی دریاچه یخ زده با سورتمه دارم میرم یه جایی...یه چند باری هم دیدم که از روی پشت بوم ها می پرم!!!(زن عنکبوتی شده بودم!!!)
بدترینا هم روی یه پشت بوم بلند گیر کرده بودم بارون هم میومد هیچ جا نمی تونستم برم همشم یه جوری یمی شد نزدیک بود پرت شم از پشت بوم پایین!!یه بارم خواب دیدم مادرم بیماری صعب العلاج گرفته!!
خلاصه زیادن ولی الان اینا یادم میاد...
دوست داشتى غير از شهر خودت بچه كدوم شهر باشى ؟!
فرق نداره...
اگه از بهترين دوستت بخواى تو رو توصيف كنه به نظرت در مورد تو چى ميگه ؟!
اتفاقا پرسیدم!!!میگه خیلی مهربونی و اصلا حسود نیستی!حساسی و یار روزای دلتنگی هستی.
چه مهارت هايى رو بلدى و دوست دارى چه مهارت هايى ياد بگيرى ؟!
یه نمه آشپزی!!!!(خسته نباشم)...طراحی دکور...طراحی لباس...ایروبیک یه کم همچین...اسکیت...رانندگی...شعر و داستان نوشتن...
چیزایی که دوست دارم یاد بگیرم:ویالون و پیانو بزنم...برنامه های توپ واسه مدار های الکتریکی بنویسم...زندگی مو توپ اداره کنم(مهارت های زندگی یاد بگیرم)...بازم یادم بیاد میگم...
حاضرى يك شب رو تو خونه اى كه گفته ميشود جن زده است بگذرونى ؟!
نه اصلا تحملشو ندارم!!!اعصابم در این زمینه ها ضعیفه!!!!ولی جالبه ذهنم به قدری تو این مسئله فانتزی و تخیلیه که فکر کنم اگه به تصویر کشیده بشه و فیلمش دربیاد هیچ کس نتونه نگاه کنه!!!!!
خونه تان با همه دار و ندارتان آتيش ميگيره ، بعد از نجات دادن عزيزانتان فقط ميتوانيد يك چيز را برداريد ٠ آن چى ميتونه باشه ؟!
تلفن همراهم!!!تا بتونم بعدش به کسی زنگ بزنم ازش کمک بخوام!
ولی بیشتر ترجیه میدم خانوادمو نجات بدم چیزی هم برنداشتم مهم نیست!!!!!!
تا حالا تو كلاس هاى دانشگاه سوتى دادى ؟! اگه آره چه سوتى ؟!
تو کلاسا نه سوتی ندادم ولی حال گرفتم!!!!!!
اگه اینم سوتی حساب بشه راستی تعریف کنم:
یه بار پای کوکتل و مرغ پخته بودم بردم یونی...ردیف اول نشسته بودم و ظرفو هم گذاشته بودم رو میز صندلی بغلیم.استاد هی میومد درست وای میستاد جلو طرف و موقع توضیح با ماژیک محکم می کوبید رو میزی که ظرف روش بود!!!منم همش رنگ عوض می کردم می گفتم الانه که یا ظرف بیوفته یا استاد ماژیکو فرو کنه توش و روغنی بیرون بیاد!!!!خندمم گرفته بود ولی هیچی نمی تونستم بگم!!!!
آخر سر یکی از پسرا از صندلی عقبی برگشت گفت استاد این دوست ما سکته رو زد نکن دیگه!!!
تازه استاد دوزاریش افتاد چرا من هی دارم می خندم!!حالا باز ورداشت با ماژیک از عمد محکم زده رو غذا میگه این چیه اینجا؟؟!!!
منم گفتم غذاست استاد داشت به مرحمت شما پودر می شد!!!
اولين و آخرين بارى كه تقلب كردى با نمره هايى كه گرفتى ؟!ه
آخریش سوم راهنمایی ریاضی...18 شدم.اولینو یادم نیست
چه چيزى به زندگيت ارزش ميده ؟!
عشق...درک...محبت
اولين بار كه بچه هاى كلاس در دانشگاه رو ديدى چه حسى داشتى ؟! آيا حست تغيير كرد ؟!
اووووم....حسم این بود که زودتر با همشون مثل خواهر و برادرام صمیمی بشم و با هم خوب باشیم هوای همو داشته باشیم و با هم درس بخونیم!کمک هم باشیم!
آره 360 درجه تغییر کرد فهمیدم خیلی هاشون کلا تو خطای دیگه هستن!!!
چرا پسرا ميگن استادا به پسرا بهتر نمره ميدن ؟!
نه اصلا هم اینطور نیست!!!!
استادای دانشگاه ما هوای دخترارو بیشتر دارن!!
خودت رو ميشناسى ؟! چند درصد ؟! چرا بقيه درصدهات رو نميشناسى ؟!
تقریبا 50%.....چون تو موقعیت کشف بقیه خودم قرار نگرفتم!!!
مهمترين و پرتكرار ترين نصيحتى كه بابات بهت كرده چيه ؟!
درس بخون!!!!!!!!!
دوست داشتى به جاى خانواده ايرانى تو يه خانواده خارجى به دنيا مى اومدى ؟!
نچ!!
اگه عزيزت با لباس كار بياد محل كار ، تحمل ميكنى ؟!
ها؟؟متوجه نشدم!
اگه مهمان صندلى داغ خدا بود و شما اجازه داشتى سؤال بپرسى ، اول از همه چه سؤالى ميپرسيدى ؟!
منو می بخشی؟
و یا اینکه می پرسم:راز های سرپوشیده خلقتت چین خدا؟؟اونایی که هیچ کس ازشون خبر نداشته!!
تجربه اى كه بهاى زيادى براش پرداختى ؟!
دلبستگی اشتباهی!!
از بين اختراعات و اكتشافاتى كه از اول تاريخ روى داده ، دوست داشتى كدومش به نام شما ميبود ؟! الان دوست دارى چى كشف يا اختراع كنى ؟!
دوست ندارم هیچ کدومش مال من می شد!!دوست دارم برنامه ای بنویسم که با در نظر گرفتن همه شرایط و جوانب بهترین طرح رو برای لباس تن شما و دکور مناسب منزلت طراحی کنه و مخارجش رو هم برات تخمین بزنه و بهترین نوع اجناس و فروشگاه هایی که بتونی ازش خریدتو انجام بدی رو هم بهت معرفی کنه!البته شاید بعدا چیزای دیگه ای هم به نظرم بیاد!
به نظرت هميشه هواى بارونى معنى دلتنگى ميده ؟!
نه برای من گاهی هم معنی طراوت و سرزندگی می ده!!
تا حالا شده به فكر خودكشى بيوفتى ؟!
نــــــــــــــــــــه!!!!!
تو مواقعى كه ذهنت زيادى مشغوله عادت دارى خودت رو تو تفكرات فانتزى غرق كنى ؟!
کلا ذهنم همینطوریه!!!
اينكه ميگن حقيقت با واقعيت متفاوته رو چجورى توصيف ميكنى ؟!
نشنیده بودم!!!واقعا متفاوته؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)