دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26

موضوع: خاطرات مدرسه

  1. #21
    همكار تالار اخبار
    نوشته ها
    2,603
    ارسال تشکر
    11,278
    دریافت تشکر: 11,277
    قدرت امتیاز دهی
    9184
    Array

    پیش فرض پاسخ : خاطرات مدرسه

    الان یاده کیسه خوراکی هام افتادم که کلاس اول همراهمون بود، مامانم دوخته بود، یعنی تمام بچه های سال اولی داشتن، اووووووووووووووه انگار توش جواهر بود، اینقد روش حساس بودممممممممممممم، تو عکسامم همش دستم بود که یه وقت خدایی نکرده ازم جدا نشه !


  2. 5 کاربر از پست مفید saamaaneh سپاس کرده اند .


  3. #22
    همکار تالار مد و لباس اسلامی
    رشته تحصیلی
    علوم انسانی
    نوشته ها
    187
    ارسال تشکر
    1,319
    دریافت تشکر: 1,049
    قدرت امتیاز دهی
    10829
    Array
    banooye irani's: جدید27

    پیش فرض پاسخ : خاطرات مدرسه

    سلام کار خوبی کزدید .من دوم دبیرستان بودم دوستم گفت بیا دبیر ادبیاتمون تو این کلاسه بیا از توی سوراخ کلید نگاهش کنیم.چون عاشقش بودیم از دیدنش سیر نمیشدیم.
    اول ذوستم نگاه کرد نوبت من که رسید من هل داد تو کلاس.پشت در اجر گذاشته بودن در خیلی راحت باز شد و من فررررررررررررررتی رفتم جلو معلم .بقیه ماجرا رو خودتون حدس بزنید .معلممون برگشت منو که دید چششاش 4 تا شد. منم مثل گوجه قرمز شده بودم.دوست شیطونمم بیرون سالون از خنده مرده بود.
    خلاصه با کلی عذر خواهی دنده عقب از کلاس اومدم بیرون .
    فقط خدا

  4. 7 کاربر از پست مفید banooye irani سپاس کرده اند .


  5. #23
    دوست آشنا
    نوشته ها
    672
    ارسال تشکر
    1,826
    دریافت تشکر: 4,412
    قدرت امتیاز دهی
    2953
    Array
    BaAaroOoN's: جدید134

    پیش فرض پاسخ : خاطرات مدرسه

    نقل قول نوشته اصلی توسط saamaaneh نمایش پست ها
    الان یاده کیسه خوراکی هام افتادم که کلاس اول همراهمون بود، مامانم دوخته بود، یعنی تمام بچه های سال اولی داشتن، اووووووووووووووه انگار توش جواهر بود، اینقد روش حساس بودممممممممممممم، تو عکسامم همش دستم بود که یه وقت خدایی نکرده ازم جدا نشه !
    از اولم شکمو بودی سمانه
    ولی شیطنت ما خیلی نامردی توش قاطی بود
    مثلا یه معلم پیری داشتیم خیلی بارش بود ولی حافظه ش در حد جلبک
    هروخ میومد سر کلاس میگفت درس چندمیم؟؟؟ما هم میگفتیم درس چهااااااااااااااااااار... آخه این اگه درس جدید میداد امتحان میگرفت و ما هم از امتحان فراررررررری
    طفلی فک کنم 6 بار این درس رو داد بهمون
    ولی بعد یهو شک کرد که عاقااااااااااااااا نصفی از سال گذشته ما هنو چهاااااریــــــــــــــــ ــــــــم عایا؟؟؟؟
    هیچی دیگــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــه لو رفتیم

  6. 8 کاربر از پست مفید BaAaroOoN سپاس کرده اند .


  7. #24
    همكار تالار اخبار
    نوشته ها
    2,603
    ارسال تشکر
    11,278
    دریافت تشکر: 11,277
    قدرت امتیاز دهی
    9184
    Array

    پیش فرض پاسخ : خاطرات مدرسه

    نقل قول نوشته اصلی توسط BaAaroOoN نمایش پست ها
    از اولم شکمو بودی سمانه
    ولی شیطنت ما خیلی نامردی توش قاطی بود
    مثلا یه معلم پیری داشتیم خیلی بارش بود ولی حافظه ش در حد جلبک
    هروخ میومد سر کلاس میگفت درس چندمیم؟؟؟ما هم میگفتیم درس چهااااااااااااااااااار... آخه این اگه درس جدید میداد امتحان میگرفت و ما هم از امتحان فراررررررری
    طفلی فک کنم 6 بار این درس رو داد بهمون
    ولی بعد یهو شک کرد که عاقااااااااااااااا نصفی از سال گذشته ما هنو چهاااااریــــــــــــــــ ــــــــم عایا؟؟؟؟
    هیچی دیگــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــه لو رفتیم

    حرف دل داداشمو زدی، اونم همش بهم میگه شیکموووووووووووووووووو

    معلمتون خعیلـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــی باحال بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــوده !



    ویرایش توسط saamaaneh : 16th July 2013 در ساعت 11:05 AM


  8. 5 کاربر از پست مفید saamaaneh سپاس کرده اند .


  9. #25
    دوست آشنا
    نوشته ها
    672
    ارسال تشکر
    1,826
    دریافت تشکر: 4,412
    قدرت امتیاز دهی
    2953
    Array
    BaAaroOoN's: جدید134

    پیش فرض پاسخ : خاطرات مدرسه

    آره سمانه جون!
    من اگه بخوام خاطرات دوره ی دبیرستانمو بگم یه کتاب میشه.....اونم پر از شیطنت!!!
    ولی هیچ وقت دوست ندارم برگردم عقب!!!چون همشه شادی و غم توام هستن.....همینم باعث میشه ترجیح بدم فقط از شادی های گذشته یه یاد کوچیک بکنم!!!

  10. 5 کاربر از پست مفید BaAaroOoN سپاس کرده اند .


  11. #26
    همکار تالار باغبانی
    رشته تحصیلی
    مهندسی تولیدات گیاهی
    نوشته ها
    169
    ارسال تشکر
    681
    دریافت تشکر: 754
    قدرت امتیاز دهی
    2628
    Array
    سجاد عابدی's: جدید145

    پیش فرض پاسخ : خاطرات مدرسه

    دوم دبیرستان بودیم 15اسفند بود که تعطیل کرده بودم مدیر دبیرستان توخیابون دیدم بالاخره سوار منو سوار ماشین کردوبرد مدرسه که زنگ بزن به بابات بگو که بیا مدرسه منم زنگ زدم به پسر عمه جواب ندادپیام دادم داستان رو براش گفتموبعدش به یکی از دوستانم اطلاع دادم دوستم زنگ زدو گفت منم بابا مشکل چی ...بلاخره تا قعطع کرد پسر عمه زنگ زده گفت منم باباش نمی دونستم بخندم یا گریه کنم خلاصه پابه فرار گذاشتم تا بعد از عید که امدیم مدرسهزنگ دوم بود که پسر عمع پیام داد سالن فوتبال داریم بیا ماهم بدون اجازه رفتیم و جالب اینجا بود افرادی که قبل از عید تعطیل کرده بودند به عنوان جریمه باید مدرسه روز تمیز می کردند که ماهم جزء اونها به دلیل سالن نبودیم
    ....بعد چندوقتی مدیر گقت خوب بود جریمه ما هم بالبخند گفتیم تاباشه از این جریمه ها
    موفقيعت به كساني لبخند ميزند
    كه جرات مبارزه با شكست و ناكامي را دارند
    و قادر اند در تاريكترين لحظات لبخندي بر لب داشته باشند

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •