هارون الرشید، پنجمین خلیفه عباسى ، روزى شنید كه یكى از كارمندانش كنیزى زیبا و با كمال در اختیار دارد؛ او را احضار كرده و درخواست خرید كنیزك را نمود. آن مرد از نهایت علاقه ایكه به كنیز داشت چیزى نگفت و غمگین و محزون به خانه برگشت.
كنیزِ باهوش ، همینكه از ناراحتى مولاى خویش آگاه گشت ، از او علت را جویا شد؛ “مرد گفت : مى دانى من چقدر به تو علاقه مندم ، براى اینكه علاوه بر كمالات ظاهرى و باطنى حافظ و قارى قرآن هستى ؛ ولى امروز خلیفه امر نموده ترا به دربار بفرستم .” كنیز با لحنى مهرآمیز به مولایش گفت : “ناراحت نشو من بحول و قوه الهى با او سخن مى گویم و او ناچار مرا بتو باز مى گرداند.”
كنیز به دربار رفت . موقعى كه چشم خلیفه به جمال او افتاد، مجذوب او گشته و بى اختیار پرسید: “عجب جمال زیبائى دارى ؟!”
كنیز: (یَزیدُ فى الْخَلْقِ ما یَشاءُ اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شىٍ قَدیر.)(1)خداوند هر چه بخواهد، در زیبائیهاى آفرینش مى افزاید و او بر هر چیزى تواناست .)
خلیفه از گفتار لطیف و رفتار ظریف او تعجب نموده و گفت : “از آیات قرآن جواب مى دهى ؟”
كنیز: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبّى .)(2)این توانائى ، از فضل خداى من است .)
خلیفه : “شنیده ام صوت زیبا و قرائت شیوائى دارى ، قدرى براى من قرآن بخوان .” كنیز با لحن حجازى و با صوتى دلربا، شروع به تلاوت قرآن كرد: (بسم الله الرحمن الرحیم اِنَّ هذا اَخى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةٌ وَلِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ اَكْفِلْنیها وَ عَزَّنى فىِ الْخِطابْ.)(3): (این برادر من است او نود و نه میش دارد و من یكى بیش ندارم ، امّا او اصرار مى كند كه : این یكى را هم به من واگذار و در سخن گفتن بر من غلبه كرده است .)
با خواندن این آیه ، به خلیفه فهماند كه تو با اینهمه كنیزان ماهرو، در حرمسرا سیر نمى شوى و چشم طمع ، به كنیزى كه در خانه یكى از كارمندان توست دوخته اى .
آنچنان این آیه اثر عمیق در دل سخت هارون گذاشت كه بى اختیار اشكهایش فرو ریخت و به او گفت : “اى كنیز! معلوم مى شود كه مولاى خود را بى اندازه دوست دارى ؟”
كنیز گفت : (وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ.)(4): (خداوند دلهاى آنها را به هم نزدیك كرده و اُلْفت داد.)
هارون كه در مقابل جوابهاى منطقى و قرآنى كنیز، كاملاً خود را باخته بود از خواسته شیطانى خویش منصرف شده و با این آیه به او پاسخ داد: (وَ لا تَخافى وَ لا تَحْزَنى اِنّا رادُّوهُ اِلَیْكِ.)(5)نترس و غمگین مباش كه ما او را به تو باز مى گردانیم .)
سپس دستور داد خلعتى به كنیز بدهند و او را نزد مولایش ‍ برگردانند.(6)


منبع:
جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نكته ها، عبدالكریم پاك نیا