مصطفی را که کشتند، خانوادهی آقا میخواستند از بیت آقا تماس بگیرند تهران.
آقا نگذاشت. «تلفن اینجا از بیتالمال است و کار شما شخصی است.»
. . .
سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق آمده بود به خط و نشان کشیدن :
«حضرتعالی در صورتی میتوانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید
که از کارهای سیاسی که روابط ما با ایران را تیره میکند، خودداری کنید.
در صورت ادامهی کارهای سیاسی باید عراق را ترک کنید.»
آقا اشارهای کرد به زیلوی اتاق و گفت:
«هر جا بروم، اگر این فرش را پهن کنم، همان جا میشود منزل من.
من از آن روحانیانی نیستم که به خاطر علاقه به زیارت از مبارزه دست بکشم.»
. . .
مایک والاس، گزارشگر تلویزیون آمریکا در برنامهی کانال چهار تلویزیون آمریکا
از خاطرات دوران خبرنگاریاش میگوید:
«او باهوشترین سیاستمداری است که من دیدهام. نفوذ خاصی روی مصاحبهگران داشت
و به جای این که من از ایشان سؤالاتی بکنم، او مرا اداره میکرد.
من هیچ مطلب تازهای غیر از آن چه خود آیتالله میخواست بگوید، نتوانستم از او بیرون بکشم ...
زندگی بسیار سادهی رهبر انقلاب اسلامی، او را از همهی رهبران دیگر دنیا متمایز میکرد ...
او مرا و همهی رجال دیگر دنیا را که به حضور میپذیرفت،
روی فرش ساده مینشانید و ما مجبور بودیم کفشهای خود را دم در از پادرآوریم
و از همان اول کار بفهمیم با مردی متفاوت سر و کار داریم.
. . .
خبرنگاران خارجی میپرسیدند: «سیبزمینی و تخم مرغ برای شما غذای مقدسی است؟،
شما تخم مرغ را سمبل چیزی میدانید؟!»
از بس که غذای بیت امام تکراری بود؛ تخم مرغ پخته با سیبزمینی یا اشکنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)