گفت‌وگو با دکتر حميدرضا توکلي، مثنوي پژوه و مدرس دانشگاه


روي جلد كتاب آمده است: از اشارت‌هاي دريا. در حقيقت هم اشارتي از درياست. اثر پرمايه‌اي كه در ميان كتاب‌هاي سست درباره بزرگان ادبيات ما به تحقيقي استوار پرداخته است. دكترحميدرضا توكلي، مدرس جوان دانشگاه سراسري سمنان، زير نظر بزرگاني چون دكتر شفيعي كدكني، محمدتقي پورنامداريان و زنده‌ياد قيصر امين‌پور، پايان‌نامه دوره دكتري‌اش را گذراند و با 5 سال كوشش مجدد به بررسي زيباشناسي مثنوي با تكيه بر مثنوي ‌پرداخت و امروز حاصل تلاشش «بوطيقاي روايت در مثنوي» از نشر مرواريد است كه در آن از صورت مثنوي دريافت معناي آن سير كرده. دكتر توكلي نه سرسپرده بي‌چون و چراي آراي نقادان مدرن شده است و نه فراموش‌كننده سنت‌هاي ادبي ايران. به مناسبت چاپ اين كتاب با او به گفت‌وگو نشستم.
مي خواهم از عنوان كتاب شروع كنم. بوطيقا به چه معناست؟
اصطلاح بوطيقا به يك روش خاص تاكيد مي‌كند. اصل كلمه بوطيقا يوناني است ولي در فرهنگ ما نيز پيشينه كهني دارد. در دوره ترجمه يعني قرون اول اسلامي علماي منطق و بلاغت اين كلمه را وارد فرهنگ ايران و اسلام كرده بودند. همه كتاب مشهور ارسطو را كه به «فن شعر» ترجمه شده، مي‌شناسند. البته اين ترجمه مي‌تواند تا حدي گمراه كننده باشد. زيرا منظور ارسطو عملا در بسياري از بحث‌هايش حماسه يا نمايشنامه است كه حالت روايت دارد ولي چون منظوم بوده، منجر به اين تلقي در مترجمان ما شده است. در حالي كه بحث هنر شاعري نيست. ارسطو نيز در آن كتاب به مفهوم ساختار اثر هنري توجه مي‌كند. در دوران معاصر دوباره در نقد ادبي به اين اصطلاح يونان روي آورده‌اند و نشان مي‌دهند كه هر اثر خاص مثل مثنوي مولانا با چه شيوه‌اي ساخته شده و قواعد زيبايي‌شناسي حاكم بر آن اثر چيست.
بوطيقاي روايت در مثنوي يعني مولانا جلال‌الدين شيوه بخصوصي در روايت دارد و الزاما قابل مقايسه با ديگر شيوه‌ها نيست و من براي دفاع از بوطيقاي مخصوص اين اثر تلاش كرده‌ام.
با توجه به ترجمه خاص كتاب «فن شعر» ارسطو، آيا كلمه بوطيقا را بايد ترجمه كرد يا بهتر است اين اصطلاح خاص را به همين صورت استفاده كنيم؟
در آراء مختلفي كه از قديم وجود دارد، شاهد تشويشي هستيم كه به نتيجه رسيدن در آن كار دشواري است، اما امروز افرادي مثل دكتر شفيعي كدكني معتقدند كه نمي‌توان كلمه بوطيقا را ترجمه كرد و در مقدمه كتاب منطق‌الطير صراحتا مي‌گويند كه نمي‌توانم معادل مناسبي جايگزين آن كنم و همان بوطيقا را به كار مي‌برم يعني بوطيقاي عطار.
اصطلاح «روايت» كه در عنوان كتاب هم آمده، از كلمات دستمالي شده است كه امروز هركس خصوصا در جلسه‌هاي ادبي براحتي از آن استفاده مي‌كند. در حالي كه حتي دو طرف يك گفت‌وگو نظر مشتركي با هم ندارند. شما در كتابتان چه نگاهي به روايت داشته‌ايد؟
اين مساله دلايل مختلفي دارد. كلمه روايت هم در فرهنگ ما پيشينه دارد و هم از جهتي با مطالعات جديد نقد ادبي پيوند دارد. من در اين كتاب به مفهوم عام روايت اشاره دارم. مثلا رولان بارت مي‌گويد كه جهان پر از روايت است. تا جايي كه حتي گزارش روزنامه را روايت تلقي كرده‌اند. از اين رو با شيوه‌هاي مختلف نقد هماهنگي دارد. شايد از عنوان كتابم بعضي گمان كنند كه تنها درباره روايت قصه‌هاي مثنوي است، اما من از همان بشنو از ني ابتداي مثنوي گرفته تا قسمت‌هاي غيرداستاني مثل دعا و... را با هم ديده‌ام و روايت را به معناي وسيع آن به كار برده‌ام.
پس به طور كلي شما در اين كتاب مثنوي مولانا را با خود مولانا بودنش و به دور از هر شخصيت و اثر ديگري تحليل كرده‌ايد.

ادعاي مهم اين كتاب آن است كه مثنوي مولانا اثري است مخصوص خود كه اگر كسي با عينك آثار ديگران به سراغ مثنوي برود، آن را اثري آشفته و پريشان به حساب خواهد آورد، اما اين پريشاني را اگر از افق ذوق و فهم مولانا نگاه كنيم مي‌توانيم جور ديگري درباره‌اش قضاوت كنيم.
اثر شما كاملا علمي است، اما كتاب سازي درباره آثار مولانا بسيار زياد است تا جايي كه يك گزاره مشخص بارها در كتاب‌هاي مختلف مطرح شده است بدون نوآوري و برداشت نو. شما با كتاب‌سازي زياد در اين حيطه موافقيد؟
من سعي كردم بيشتر آثار مربوط به مولانا را ببينم. درباره بزرگان مثل مولانا، فردوسي، حافظ و... ما نوشته زياد داريم، اما خيلي از اين نوشته‌ها ارزش تحقيقي ندارد و به روش‌هاي كار آنان ايرادهايي وارد است. تكرار مكررات، كلي‌بافي، انشاپردازي و... از ديگر مشكلات است. آقاي خرمشاهي درباره حافظ گفته‌اند: كارنامه حافظ شناسي پر برگ است ولي پربار نيست. درباره مولانا نيز اين طور است. وقتي كسي روي اين آثار كار جدي مي‌كند، مي‌بيند كه چقدر محدود است. شايد در كتابخانه يك يا دو قفسه كتاب درباره آنها كتاب داشته باشيم، اما پژوهش شايسته بسيار محدود و كارهاي نازل بسيار زياد است.
چه عاملي كار درباره بزرگان ادبي ما را به سستي و بي‌مايگي سوق مي‌دهد؟
عوامل خيلي زيادي وجود دارد كه من فقط به 2 مورد از آنها اشاره مي‌كنم. يكي از دلايل اين مساله بعضي آيين‌نامه‌هاي دانشگاهي است كه در آن جدول‌هاي پژوهش را آماده كرده‌اند و طبق آن اعضاي هيات علمي بايد فلان تعداد مقاله علمي داشته باشند كه اگر شخص آمادگي لازم را نداشته باشد، چيزي را مي‌سازد. عامل ديگر آن است كه عرصه نقادي جدي وجود ندارد. اگر مطبوعات، رسانه‌ها و دانشگاه‌ها موشكافانه و دقيق نقد كنند و اين هراس در پژوهشگران باشد كه چشم‌هاي تيزبيني كارهاي آنان را به دقت بررسي مي‌كنند، مطمئنا دقت‌هاي بيشتري صورت مي‌گيرد.
و نكته آخر از پژوهشگري كه زيباشناسي مثنوي را با مثنوي دريافته است.
نكته آخر مثنوي خاموشي است كه قصه را تمام نمي‌كند و در آخرين فاصله زبان را هم حذف مي‌كند. اصلي‌ترين نكته در قصه‌پردازي مولانا آن است كه سعي مي‌كند مخاطب را جاي قهرمان قصه قرار دهد و هدف اين قصه‌پردازي‌ها تغيير و تحول دروني مخاطب است و همين ديگرگوني غايت مطلوب مولاناست.
حورا نژادصداقت / جام‌جم