تراشه های کانسپچوال ـ اسلاوی ژیژِک؛ نوْیوتُپیا و امپراتوری خیال

به وضعیت غریب امروز بیاندیشیم، سی، چهل سال پیش ما همچنان بر سر این جدال داشتیم که اینده چه خواهد بود؛ کمونیسم، فاشیسم، سرمایه داری و . . . ، امروز اما همگی در سکوتی غریب پذیرفته ایم که سرمایه داری جهانی امده است و خواهد ماند، از دیگر سو ما با فاجعه ای در مقیاس کیهانی موجهیم، زندگی زمینی به سبب الوده شدن فراگیر از هم پاشیده است، پس ساده تر ان است که بپذیریم زندگی بر زمین به انتهای سیر خود رسیده است و اصلاحات ارام بر سرمایه داری بی نهایت سخت است، معضل هم دقیقا عبور از همین پارادکس است.
این وضعیت پارادکسال به ما می گوید باید در کار بازْخلق یوتُپیا باشیم اما در یک معنای خاص، دو روی کرد غلط در تدقیق یوتُپیا ممکن است پیش اید، یکی همان فهم قدیمی مبتنی بر جامعه ایده ال تخیلی است که هیچگاه حادث نخواهد شد و روی در عینیت نخواهد کشید و دیگری یوتُپیای سرمایه داری است، میلی از بن فاسد و منحرف و به کژراهه رفته که شما در ان اجازه نخواهید یافت دست به عمل ازاد بزنید، حتی اگر عمیقا درگیر وسوسه اش شده باشید.
یوتُپیای حقیقی زمانی حادث می شود که در ان موقعیتی مستعد عبور از معضل فراهم اید، موقعیتی که در ان لازم نیست و نباید صرفا به حل معضل درون بازه ای از امکانات محدود اندیشید، بلکه شما باید با گذر از فشارهای ممتدی که گذر از ان ها بقا را تضمین می کند به خلق فضایی نو بیاندیشید، یوتُپیا گونه ای از موقعیت تخیل ازاد، خنثی و فارغ از پیرامون نمی باشد، بلکه محمل موکد شدن بر درونی و بحرانی ترین الزامات و اولویت هاست، شما مجبور به تصورش هستید، تنها راهی که باقی مانده همین است و این الزام امروز ماست.