امشب از حال من مسكین مپرس
از غم و درد من غمگین مپرس
امشب از نور و ستاره، عشق بگو
و از شب تاریك و بی فانوس مپرس
گر چه بی بال و پرم از عشق بگو
از پرنده در قفس، از ترس مپرس
باز امشب پر بزن تا اوج عشق
از زمین و خون دل دیگر مپرس
برگ بزن صفحه امروز مرا
از گذشته، تا هنوز از من مپرس
كاش می شد لحظه ای آرام گرفت
تا در آن لحظه ز من از من بپرس
از: محمد امیر فیض آباد
علاقه مندی ها (Bookmarks)