دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: خیابان های خالـــی

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر_نرم افزار
    نوشته ها
    1,751
    ارسال تشکر
    3,958
    دریافت تشکر: 9,802
    قدرت امتیاز دهی
    5191
    Array
    آسد مرتضي's: جدید47

    Lightbulb خیابان های خالـــی

    کجــاها را به دنبالت بگـــــــردم شهر خالی را...!؟
    دلم انگـــــار باور کــــــرده آن عشق خیالـــــی را

    نسیمی نیست... ابری نیست... یعنی:نیستی در شهر
    تـــــو در شــــــهری اگــر باران بگیرد این حوالــــــــــی را

    مرا در حسرت نارنجــــزارانت رهــــــا کـــــردی
    چراغان کن شبِ این عصــــــرهای پرتقالی را

    دلِ تنگِ مــــــــرا با دکــــمه ی پیـــــراهنت واکن
    رها کن از غم سنــــجاق، موهـــــای شلالی را

    اناری از لبِ دیوار باغت ســــــرخ می خنــدد
    بگیر از من بگیر این دستـــــهای لاابـــالی را

    شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
    بکش بر سینه این دیوانــه ی حــالی به حــالی را

    نسیمی هست... ابری هست... اما نیستی در شهر
    دلــــــم بیهوده مـــــی گردد خیابان های خالـــی را...!

    از: اصغر معادی

    آهنگران سرشان شلوغ است ...
    بايد نعل تازه بسازند براي اسب ها ...



  2. 8 کاربر از پست مفید آسد مرتضي سپاس کرده اند .


  3. #2
    همكار تالار اخبار
    نوشته ها
    2,603
    ارسال تشکر
    11,278
    دریافت تشکر: 11,277
    قدرت امتیاز دهی
    9184
    Array

    پیش فرض پاسخ : خیابان های خالـــی

    رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

    راهي بجز گريز برايم نمانده بود

    اين عشق آتشين پر از درد بي اميد

    در وادي گناه و جنونم کشانده بود

    رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا

    با اشک هاي ديده ز لب شستشو دهم

    رفتم که نا تمام بمانم در اين سرود

    رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

    رفتم مگو ، مگو ، که چرا رفت ، ننگ بود

    عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما

    از پرده ي خموشي و ظلمت ، چو نور صبح

    بيرون فتاده بود يکباره راز ما

    رفتم ، که گم شوم چو يکي قطره اشک گرم

    در لابلاي دامن شبرنگ زندگي

    رفتم که در سياهي يک گور بي نشان

    فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگي

    من از دو چشم روشن و گريان گريختم

    از خنده هاي وحشي طوفان گريختم

    از بستر وصال به آغوش سرد هجر

    آزرده از ملامت وجدان گريختم

    اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز

    ديگر سراغ شعله ي آتش زمن مگير

    مي خواستم که شعله شوم سرکشي کنم

    مرغي شدم به کنج قفس بسته و اسير

    روحي مشوشم که شبي بي خبر ز خويش

    در دامن سکوت به تلخي گريستم

    نالان ز کرده ها و پشيمان ز گفته ها

    ديدم که لايق تو و عشق تو نيستم


    " فروغ فرخزاد "

  4. 3 کاربر از پست مفید saamaaneh سپاس کرده اند .


  5. #3
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    نوشته ها
    287
    ارسال تشکر
    2,219
    دریافت تشکر: 1,579
    قدرت امتیاز دهی
    70
    Array
    narma's: ناراحت2

    پیش فرض پاسخ : خیابان های خالـــی

    پر می شوم ، پر میشوم ، پر می شوم ، پر می شوم….
    و که می داند که پر شدن یعنی چه ؟
    پر شدن یک انسان خالی یعنی چه؟
    بارش بارانی تندر آسا ، صاعقه زن ، با قطره های سرد و درشت بر کشتزاری تشنه ، زرد و خشک که در کویری سوخته و ساکت عمری در انتظار باران سر به آسمان برداشته است،
    چه حادثه ای است؟
    که می داند؟
    که می داند ؟ که می داند؟
    من می دانم مهراوه !
    من می دانم ای باران تند بهاری !
    ای ابر باران خیز اسفندی که دامن پر از بهارت را ناگاه بر سرم افشاندی !
    ای ابر سفید سبکبال اسفندی که ندانستم از کدامین افق آمدی؟
    از کدامین دریا به نیروی آفتاب دوست داشتن بر خواستی
    و بر بالای سرم چتر سپید مهر افراشتی
    و با ناز انگشتان بارانت آن تک درخت خشک بی برگ و باری که از قلب تافته ی کویری ساکت و سوخته قامت کشیده بود و سر به دوزخ برداشته بود باغش کردی
    و در همه ی جنگل های زمین طاق!
    من میدانم مهراوه ی من ! من و…. تو نمی دانی و تو نمی توانی دانست
    که تو گل نازی که در گلخانه رو ئیده ای
    و من می دانم که در طوفان روئیده ام
    که سیلی ها خورده ام از باد و تبر ها خورده ام از هیزم شکنان ،
    که روئیده کویرم و تنها و تنهای تنها…..

    سالها پیش دل من که به عشق ایمان داشت
    تا نغمه ی جانبخش تو از دور شنید
    اندرین مزرع آفت زده ی شوم حیات
    شاخ امیدی کاشت
    چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی
    بر سر شاخه ی سرسبز امید دل من
    که تو کی می خوانی….
    نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.

  6. کاربرانی که از پست مفید narma سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •