دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: دلبسته ي کفشهایم بودم

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    لیسانس فیزیک کاربردی
    نوشته ها
    1,000
    ارسال تشکر
    1,977
    دریافت تشکر: 2,822
    قدرت امتیاز دهی
    181
    Array

    پیش فرض دلبسته ي کفشهایم بودم

    دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند
    دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم
    اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند
    قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
    سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود
    مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم
    و مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
    چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم
    مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار
    .می نشستم و می گفتم:خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است
    می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
    قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم
    ......... پارسايي از کنارم رد شد
    عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
    مرا که ديد لبخندي زد و گفت: خوشبختي دروغ نيست
    اما شايد تو خوشبخت نشوي زيرا خوشبختي خطر کردن است
    و زيباترين خطر..... از دست دادن
    تا تو به اين کفش هاي تنگ آويخته اي ....برایت دنيا کوچک است و زندگي ملال آور
    .جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده اي
    رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
    اگر راست مي گويي پس خودت چرا کفش تازه به پا نمي کني تا پا برهنه نباشي؟
    پارسا فروتنانه خنديد و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
    که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
    پس هر بار دانستم که قدري بزرگتر شده ام
    هزاران جاده را پيمودم و هزارها پاي افزار را دور انداختم
    تا فهميدم بزرگ شدن بهايي دارد که بايد آن را پرداخت
    حالا دیگر هيچ کفشی اندازه ي من نيست
    وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست
    سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌
    كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه
    يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه
    يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛
    يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره
    يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وقت
    هيچ‌ اسمي‌ نداشته‌ باشد و تا هميشه، خاك‌ باقي‌ بماند، فقط‌ خاك
    اما حالا يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ وجود دارد كه‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بكشد
    ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد.
    يك‌ مشت‌ خاك‌ كه‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود،
    انتخاب‌ كند، عوض‌ بشود، تغيير كند
    واي، خداي‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاك‌ انتخاب‌ شده‌ هستم
    همان‌ خاكي‌ كه‌ با بقيه‌ خاك‌ها فرق‌ مي‌كند
    من‌ آن‌ خاكي‌ هستم‌ كه‌ خدا از نفسش‌ در آن‌ دميده
    من‌ آن‌ خاك‌ قيمتي‌ام
    که می خواهم تغییر کنم......... انتخاب‌ کنم
    وای بر من اگر همین طور خاك‌ باقي‌ بمانم
    الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..
    بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم
    پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم
    زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم
    برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد. زیرا بر این باورند که: یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت.

  2. 4 کاربر از پست مفید مسافر007 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th December 2011, 04:25 PM
  2. مستند در جستجوی خطرات هسته ای با Explorer Inside the Nuclear Threat
    توسط Karim1504 در انجمن فیلم و مستند نظامی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 16th April 2011, 03:14 PM
  3. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 22nd December 2009, 10:43 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th November 2009, 01:45 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •