پروتاگوراس در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در یونان باستان به دنیا آمد. وی در سال ۴۲۱ ق. م درگذشت. پروتاگوراس معتقد بود که اخلاق صرفاً در زندگی اجتماعی معنا و مفهوم دارد. وی همچنین به نسبیت گرایی در اخلاق نیز اعتقاد داشت. وی به وسیله تألیف محاورات افلاطون، مورد توجه دیگر اندیشمندان قرار گرفته است. در محاوره پروتاگوراس و محاوره تئاتتوس به تفصیل و تبیین افکار وی پرداخته می شود. محاوره تئاتتوس بر نسبیت گرایی پروتاگوراس در زمینه اخلاق اشاره می نماید. در این محاوره، انسان به عنوان معیار تمامی امور دنیا معرفی می گردد. در واقع ردّپای اندیشه انسان گرایی به طور ضمنی در این محاوره پروتاگوراس به چشم می خورد.

وی در زمینه ملاک و معیار سنجش اخلاقی اظهار می دارد: "انسان معیار همه چیز است: معیار وجود چیزهایی که هستند و عدم چیزهایی که نیستند". انتخاب انسان به عنوان ملاک تمامی امور، ابتدا درباره حالات احساسی چون تجربه گرما و سرما که دارای شاخصه محسوس بودند وهستند تبیین می گردد. در این تبیین، هر انسانی می تواند ادراک این حالات احساسی را به صورت انفرادی و مستقل به خود نسبت دهد و شاید این انتساب با ادراک فرد دیگری از همان موضوع مشخص، متفاوت و متمایز باشد.
اما پروتاگوراس که از طرح چنین مقدمه ای دارای هدف و غرضی فلسفی است این امر را به ارزش های اخلاقی نیز سرایت می دهد. وی در این نتیجه گیری، درصدد آن است که نوعی نسبیت گرایی اخلاقی را در ارتباط با ارزش هایی اخلاقی چون عدالت، شجاعت و میانه روی که به جای تک تک افراد در جوامع مدنی اعمال می شود را بپذیرد. وی بر این باور است که گزاره های اخلاقی و ارزش های والا چون شجاعت، عدالت، راستگویی و ... را می بایست بر حسب جامعه مدنی که فرد در آن زندگی می نماید ارزیابی گردد.
پروتاگوراس در محاوره پروتاگوراس مترصد آن است که خود را به عنوان یک معلم فضیلت ( Arete ) بشناساند. به زعم وی "قدرت خوب اندیشیدن" در مورد چگونگی اداره امور شخصی و اجتماعی، نقش بسیار مهمی در زندگی اخلاقی هر فرد ایفا می نماید. وی این قدرت خوب اندیشیدن و تفکر والا را از تمامی خوبی ها برتر دانسته که می بایست به عنوان آمال هر شخص آگاهی درنظر گرفته شود. وی معتقد است که تمامی افرادی که به بلوغ سنی رسیده و بالغ به شمار می آیند تا اندازه ای کم و بیش از داشتن این قدرت بی نصیب نمانده اند.
به زعم وی افراد بالغ این فضیلت را در جریان رشد خود همانند فراگیری زبان آموخته اند. با این توصیف، قدرت خوب اندیشیدن در تفکر پروتاگوراس به عنوان یک فضیلت، مقدمه خوب زیستن محسوب می شود. همچنین این فضیلت تا اندازه ای اکتسابی می باشد. وی معتقد است که زندگی اجتماعی انسان ها خود گواه ادعای وی می باشد چراکه انسانی که از فضیلت خوب اندیشیدن برخوردار نباشد به هیچ وجه نمی تواند در زندگی اجتماعی مشارکت داشته باشد.
وی همچنین معتقد است که این فضیلت موجب ارتقا و رشد دیگر فضایل اخلاقی خواهد گشت. البته به زعم وی این فضیلت می بایست مبتنی بر فرمانبرداری و متابعت از معیارهای قراردادی و سنتی نیز باشد. وی همچنین درتأیید دیدگاه نسبی گرایی در اخلاق اظهار می نماید توانایی خودآگاه تعقل صرفاً در باب مسائل عملی است که از هنجارهای قراردادی در جامعه ای که فرد در آن زیست می نماید نشأت گرفته و به آن اجتماع محدود می گردد.
وی همچنین بر این باور است که التزام به فضایل و ارزش های اخلاقی چون وفاداری به خدایان، عدالت، شجاعت و متابعت از والدین برای نایل گشتن به زندگی نیک مندانه ضروری بوده و پیش فرضی اجتناب ناپذیر به شمار می آید. وی با این اظهار، دیدگاهی اجتماع مدار را مورد واکاوی قرار می دهد. دیدگاهی که سعادت فرد را در پذیرش هنجارهای جامعه مطمح نظر دارد. با این توصیف وی صرفاً به پذیرش این دیدگاه که اخلاقیات را در جمعیت قبول دارد نه در فردیت نزدیک می گردد.
البته پروتاگوراس این خط فکری خود را به نوعی از باوری که در آن دوران رواج و شیوع داشت اقتباس نموده است. در یونان باستان این عقیده وجود داشت که بهترین زندگی برای انسان زندگی ای است که "بهترین مردمان" آن را رهبری نمایند. در این زندگی کسانی که از تمامی فضایل برخوردار هستند ( Aretai ) و این فضایل را در زندگی شخصی خود نیز مورد پیروی و التزام قرار می دهند، اداره و رهبری امور را بر عهده دارند. البته در آن زمانه شاخصه های "بهترین مردمان" از نوعی اعوجاج ذهنی برخوردار بوده و آمیخته با تصورات و اندیشه های اشراف گرایانه گشته بود.
در این اثنا پروتاگوراس این دیدگاه را مورد تخطئه قرار داده است. از منظر وی افراد نمی توانند از رهگذر وراثت و یا تربیت اشرافی به این فضائل نایل گردند. بلکه با فضیلت خوب اندیشیدن که ارتباطی نیز با طبقه اجتماعی و جایگاه فرد ندارد می توان این فضایل را در خود پرورش داده و تقویت نمود.
در لسان وی بهترین مردمان افرادی هستند که هم از فضایل مقبول در یک اجتماع خاص برخوردار می باشند و هم این توانایی را دارا باشند که آن فضایل از پیش موجود را در اداره زندگی اجتماعی و شخصی خویش به کار گیرند. برخورداری از ارزش های مشترک، احساس مسئولیت در قبال شهروندان، اعتراض به اشرافی گری سنتی و داشتن جهت گیری سیاسی و عمومی و نیز جهت گیری شخصی و شهروندی که بتواند به کاربست عملی فضایل در زندگی نایل گردد از جمله ویژگی هایی است که مردمان خوب از منظر پروتاگوراس از آن بهره مند می باشند.
نقد: باید اذعان داشت پروتاگوراس بر عنصر زندگی اجتماعی و جنبه جمعی بودن اخلاقی تأکید بسیار داشته و به عبارتی اخلاقیات را تنها در بستر اجتماعی دارای معنا و مفهوم می داند. حال آنکه اخلاقیات صرفاً منحصر به زندگی اجتماعی نیست. این رویکرد استعدادهای فردی انسان در التزام از گزاره های اخلاقی را مورد غفلت قرار داده است. ایراد مهم دیگری که بر نظریه پروتاگوراس وارد است آن است که وی به نوعی نسبیت گرایی در اخلاق معتقد است که این مسئله به نوبه خود خالی از اشکال نبوده و تالی فاسد دارد. به عبارتی دیگر این نظریه مروج نسبیت اخلاقی است که ارزش های اخلاقی ثابت و ضروری را مورد نفی قرار می دهد.