آيا بعد از سي سال گذشتن از تاريخ انقلاب اسلامي متولي فرهنگي اين حوزه و نويسنده تکليف خود را با مقوله ادبيات داستاني روشن کرده است يا خير؟ روشن تر مي‌پرسم: انتظار جامعه از اين نوع ادبيات داستاني چيست؟
پس از پاسخ به‌اين پرسش است که مي‌توانيم از خود بپرسيم که: حال براي استفاده بهينه‌تر و حرفه‌اي‌تر کردن ادبيات انقلاب اسلامي، چگونه و از چه ابزارهاي داستاني بايد استفاده کرد؟ چه‌بسا اساسي‌ترين علت عدم تاليف داستان و رمان‌هاي درخشان و تاثيرگذار با موضوع انقلاب اسلامي، توجه نکردن به ‌ذات و جوهره ادبيات داستاني باشد. خطاي بزرگ استراتژي اين است که انتظار داشته باشيم ادبيات داستاني يک رويداد مهم اجتماعي سياسي مثل انقلاب اسلامي و يا دفاع مقدس را توجيه کند. در حالي که وقايع و انقلاب‌هاي مهم تاريخ بشري مثل انقلاب‌اسلامي مبرا از توجيه است. ضمن اين که ادبيات داستاني ابزاري نيست که در اين راه خرج شود. اما همين ابزار اگر مناسب به‌کار گرفته شود مي‌تواند يک واقعه تاريخي فرهنگي را ماندگار و ابدي کند.
نويسنده خوب حرفه‌اي با ابزار داستاني مي‌تواند يک واقعه تاريخي سياسي و فرهنگي را در عصر خود و قرن‌هاي بعد به‌خواننده نشان دهد. نويسنده، خواننده را به ‌سفر زمان و لحظه‌ها مي‌برد. او خواننده را وارد يک مقطع مهم و تاثيرگذار تاريخي مثل انقلاب اسلامي يا دفاع مقدس مي‌کند تا خواننده آن لحظه‌هاي ناب را با پوست و گوشت خود لمس کند و ببيند؛ ادبيات داستاني انتقال حس دروني يک واقعه يا لحظه است به‌خواننده. ادبيات داستاني عواطف خفته خواننده را بيدار مي‌کند و به‌غليان وامي‌دارد که البته از اين راه درک خواننده از وقايع سرشارتر و عميق‌تر مي‌شود. تاکيد مي‌کنم وظيفه ادبيات داستاني نشان دادن لحظه‌هاي ناب زندگي است با جان و دل. بي‌شک اين نشان دادن ابزارهايي مثل ذهن و تخيل؛ فرم، افسانه و فولکلور، عشق و... مي‌طلبد.
ادبيات داستاني انتقال حس دروني يک واقعه يا لحظه است به‌خواننده. ادبيات داستاني عواطف خفته خواننده را بيدار مي‌کند و به‌غليان وامي‌دارد که البته از اين راه درک خواننده از وقايع سرشارتر و عميق‌تر مي‌شود.

ادبيات داستاني با استفاده از ابزارهاي خاص خود يک واقعه بزرگ تاريخي را با احساس عميق نشان مي‌دهد، توجيه نمي‌کند. به‌همين دليل نويسندگاني که از پتانسيل و جوهره ذاتي ادبيات داستاني استفاده مناسب کرده اند، خالق رمان‌هاي ماندگار تاريخي شده‌اند حتي اگر آن رمان افسانه يا تخيل ذهن محض نويسنده بوده باشد.
اگر به‌رمان‌هاي معروف جهان رجوع کنيم، هيچ‌کدام توجيه‌گر يا مدافع محض يک رويداد مهم تاريخي نبوده اند. نمونه بارز آن رمان عظيم «جنگ و صلح» لئو تولستوي، «سلاخ خانه شماره پنج» کورت ونه گات جونير، «وداع با اسلحه» همينگوي يا «بينوايان» ويکتورهوگو. رمان جنگ و صلح مقاطعي از مبارزات مردم روسيه را هنرمندانه با استفاده از عناصر داستاني به‌تصوير مي‌کشد، توجيه نمي‌کند يا بينوايان که اشاره‌اي است به‌انقلاب مردم فرانسه. هرچند اين نظريه حکم مطلق نيست و تجربه ‌و برداشت نويسنده از ادبيات داستاني انقلاب است.با اين ديدگاه، نويسنده بهتر مي‌تواند واژه‌هاي مقدسي مثل ايثار، عشق، محبت و شهادت و... که مبنا و پايه انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بوده را به‌خوبي به‌خواننده منتقل کند. به‌نظر مي‌رسد دليل اينکه تابه‌حال استفاده از تکنيک ادبيات داستاني در موضوعي مثل انقلاب اسلامي، ابتر مانده يا لااقل راضي‌کننده نبوده، شايد برگردد به‌ انتظار بيجا و غيرمعقولي که متوليان فرهنگي ما از اين ابزار و عناصر داستاني دارند. مثل اين است که ما از آتش، سردي را بخواهيم! ذات آتش در گرماي اوست! ذات ادبيات داستاني نشان دادن و تحليل هنرمندانه وقايع است به‌خواننده نه توجيه گر وقايع. بالطبع در اين نشان دادن عميق، مي‌توان از عناصر داستاني مثل فرم، تخيل، فولکلور، طنز، سمبل و کنايه و حتي خيال پردازي استفاده کرد. شک نکنيم وقتي عناصر داستاني در جاي درست خرج نشود، نتيجه معکوس مي‌دهد.
اگر به‌اين خطاي استراتژي يا راهبردي توجه نشود، يکي از آفات آن مي‌تواند توليد آثار ضعيف و کليشه‌اي در حوزه انقلاب اسلامي و دفاع مقدس باشد و نتيجه اينکه سياست‌هاي حمايتي و جشنواره‌ها هم بي‌تاثير مي‌ماند. اصرار بر خطاي نخست، خطاي بعد را هم پيش مي‌آورد. يعني به‌جاي پرداختن به‌ريشه خطاي استراتژيک ادبي؛ به‌تاثيرات منفي اشتباه اول غوطه ور مي‌شويم.
خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثريا مي‌رود ديوار کج
سپس در روند خطاي استراتژي اول به ‌اين نتيجه مي‌رسيم؛ نويسندگان ما از عناصر داستاني در حوزه داستان انقلاب‌اسلامي، استفاده بهينه نکرده اند؛ عناصري مثل فرم، تخيل، فولکلور، افسانه، عشق، نماد و سمبل و اينجور چيزها. اين نگاه نپرداختن به‌علت‌ها و پرداختن به‌معلول است! بي‌شک نويسنده خوب در اين عرصه وجود دارد و با همه اين خطاهاي استراتژي، معتقدم ادبيات انقلاب اسلامي رفته رفته راه خود را يافته و به‌رشد خود ادامه خواهد داد.
متاسفانه در سال‌هاي پس از انقلاب، ادبيات داستاني‌انقلاب، ميدان را به‌نفع ادبيات داستاني دفاع مقدس خالي کرده و نحيف شده. هرچند بايد قبول کرد که در طول جنگ اين کار اجتناب ناپذير بود! اما پس از آن چرا؟! عملکرد متوليان فرهنگي دفاع مقدس به‌جاي برگرداندن ادبيات دفاع مقدس به‌پيکره ادبيات انقلاب، با تفکيک اين دو حوزه از هم و حمايت‌هاي يک‌سويه و ناخواسته، عاملي شدند تا ادبيات داستاني انقلاب همچنان مهجور و ناتوان بماند. به‌شخصه با تفکيک حوزه‌هاي ادبياتي مخالف هستم. تاکيد و تقسيم بندي بي‌مورد و تعصب بر داستان نويس جنگ، داستان نويس انقلاب، جايزه کتاب دفاع مقدس، منتقد جنگ، ناشر دفاع مقدس و... عاملي شد تا لحظه‌ها و سوژه‌هاي بکر و جاندار انقلاب اسلامي در اين 30 سال مورد استفاده بهينه قرار نگيرد و مهجور بماند. اتفاقات 30سال اخير به‌اندازه چند قرن تاريخ ايران، بي‌نهايت سوژه‌ها و لحظه‌هاي بکر و ناب دارد براي نويسنده ايراني و حتي خارجي. وقتي به‌علت‌ها توجه شود، آن وقت استفاده از تخيل، افسانه، عشق، اسطوره و... در ادبيات داستاني انقلاب اسلامي هم حل خواهد شد.



منبع:تبيان