منم اولا به این سریال نگاه نمی کردم اما 3-4 هفته ای میشه که من و می کشونه پای تلویزیون
تاری به نکته ی خوبی اشاره کردن
این که افرادی مثل بیتا هستند تو جامعه ( همون طور که بیتا کار خودش و توجیه می کنه و دلیل میاره و فکر می کنه اگه بقیه دلیلشون و بشنون بهش حق می دن ) شاید این فیلم نکته عطفی باشه تا متوجه خطاشون بشن و نظر دیگران رو هم نسبت به دلیلشون بدونن
نکته ی خوب دیگه ای که بهش اشاره شده ، گرفتن وام برای یه مورد و خرج اون در زمینه های دیگه ، من خودم نمی دونستم که این کار درست نیست
من متوجه این موضوع نشدم
سریال آخر شب پخش می شه ، بچه ها فک کنم اون موقع خواب باشن
خوش بختانه ما که بچه ای نداریم ، دسته جمعی نگاه می کنیم
ویرایش توسط *مینا* : 8th August 2010 در ساعت 02:39 PM
اين موضوع درست نيستنکته ی خوب دیگه ای که بهش اشاره شده ، گرفتن وام برای یه مورد و خرج اون در زمینه های دیگه ، من خودم نمی دونستم که این کار درست نیست
اما مردم چاره اي ندارن!!!
بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!
- – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -
سلام .به نظر من فيلم نامه ي اين فيلم خيلي ضعيفه. اتفاقاتش خيلي خيلي ساده پيش ميره .براي اين موضوع خيلي جاي کار هست.فکر کنم نويسندش زياد با حوصله نبوده!
در ته کاسه ی حیات...من ماندم و... چند ستاره و ... چند شاخه گیاه...!
خوب با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان پرونده سریالهای شبانه سیما زودتر بسته شد!
سریال فاصله ها هم به پایان رسید آخرین سکانس ها هم به تصویر کشیده شد و از دید عموم گذشت
من قسمت های خیلی کمی از این فیلم رو دیدیم اما :
کل آخرین قسمت سریال برای من تداعی کننده یه چیز بود نصیحت خواهرانه!
که خیلی مستقیم امر به معروف و نهی از منکر می کرد!
خوب بهتره دوستان نظرات اجمالی و پایانی خود رو هم ارائه بدند تا این تایپیک هم به جمع بندی بشه
بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!
- – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -
سریال به نسبت خوبی بود ، ولی حیف که بیتا زنده موند
وقتی اون دو تا پسر سوار ماشینش کردن و توی ماشین چاقو رو در آورد با خودم گفتم ایول ، حالا میکشتش
اما از اونجائی که بخت با ما یار نبود زنده موند
نکته های مثبت و آموزنده زیاد داشت ولی یکمی بیش از اندازه امر به معروف و از این حرفا داخلش داشت ، هر چیزی از حدش بیشتر بشه نتیجه عکس میده .
مشکلی که به چشم میخورد این بود که مثل اینکه محاسبه ی ماه رمضان رو نکرده بودند !
یعنی قسمتهای آخر رو سریع گرد کردند !
بهتر بود که پخش این سریال زودتر شروع میشد تا با این مشکل مواجه نمیشدند . . .
این سریال هم با تمام نقاط ضعف و قوتش دیشب تموم شد
نظر سنجی هم که خود صدا و سیما اعلام کرد نشون میداد از محبوبیت خوبی برخورداره
با وجود این همه دوستار فیلم و سریال امیدوارم بیشتر رو مسئله انتخاب فیلمنامه و سناریو دقت کنند .
البته موضوعی که انتخاب شده بود خیلی عالی بود و مسئله روز جوانهاست . ولی خوب بایدرو کرکترهای بازیگری بیشتر کار میشد .
با تشکر از همه که نظر خودشون رو در مورد این سریال بیان کردن
نکته قابل توجه:----------------------
اینکه این فیلم(و انواع فیلم ایرانی دیگر...) همانند داستان های کودکان و برنامه کودک تمام شد . این گونه: بیتا به سزای اعمالش رسید(ادم بده داستان) و سعید(فرشته مهربون) و خانوادش به خوبی و خوشی به زندگیشون ادامه دادند .
با اینکه خودم وقتم رو نذاشتم پای این فیلم ولی تو یه سایتی این سوتی ها رو خوندم دیدم بد نیست برای شمام بذارم
1. حاج محسن: ”باهاش زندگی کردم، چون میشناسمش” احتمالاً باید میگفت “من میشناسمش چون باهاش زندگی کردم”
2. افسر پلیس: “جناب سرهکار(Sar-e-kar) عباسی!” منظورش “جناب سرکار عباسی” بوده دیگه!
3. ساسان زنگ FF رو میزنه(با دست به در نمیکوبه) بعد وحید که تو حیاطه نمیدونم از کجا(شاید از غیب خبر داره؟!) میفهمه که ساسان پشت دره و درو براش باز میکنه.
4. بعد از بدرفتاری فرهاد با عروسش مهمونی بهم میخوره ولی باز هم سفره رو (انصافا خیلی قشنگ) تزیین میکنن و شروع میکنن به گریه! دقت کنید موقعی که فرهاد با عروسش دعوا میکنه تازه داشتن غذا رو میپختن (سفره رو نچیده بودند)
5. حاج محسن به مهران: “دادگاه 20 روز به شما وقت داده که تکلیفتون رو با خرِیدار مشخص کنید”. یک اشتباه تلفظی، خرِیدار(Khareydaar) بجای خریدار (Kharidaar)! خب آدم ممکنه اشتباه کنه ولی مساله اینجاست که چرا این صحنه رو دوباره نگرفتند …؟!
6. وقتی سعید دوباره برمیگرده به رستوران که کار کنه، لیلا خانِم بهش میگه که موتور یاور سالمه فقط پنچره، چند دقیقه بعد وقتی بابای سعید(حاج محسن) به لیلا خانم زنگ میزنه، سعید بدون هیچ مشکلی موتور یاور رو میگیره و لیلا خانم رو تعقیب میکنه.
7. زاویه دید دوربین آیفون تصویری دقیقاً عمود بر حاج محسن و لیلا خانم بود (یعنی اصلاً در دید دوربین نبودند) ولی LCD آیفون تصویری رنگی TABAی توی خونه صورت اونها رو از روبرو نشون میداد!
8. تو کدوم بیمارسان ساعت ده شب اجازه ملاقاتی میدن؟ (اگه میشناسید به منم بگید اگه چیزیم شد برم اونجا!) همون بیمارستانی که سعید توش بستری شد! (ملاقات کنندگان: بیتا و پدر سعید)
9. حاج محسن عادت داره شب رو تا صبح با چراغخواب ببخشید پروژکتور مستقیم توی صورتش بخوابه؟
10. یکی از صحنههای جالب و هنری این بود: ساسان و سعید داشتن سر یک میز شام میخوردن، نوشابهی سعید نارنجی و نوشابهی ساسان مشکی بود. هردوشون هم نصف نوشابرو ریخته بودن توی لیوان و نصف دیگش توی بطری باقی بود. نوشابههای توی بطری دوبهدو با هم و نوشابه های توی لیوان هم دوبهدو باهم هم سطح بودند. خب این صحنه هارمونی جالبی داشت، اما چه چیز غیر عادی بود؟ نوشابهی زرد رنگ توی لیوان، از نوشابهی زردرنگ توی بطری کمرنگ تر بود!! چرا این اتفاق افتاده؟ برای این که بتونن نوشابهها رو هم سطح کنن باید بهشون آب اضافه میکردن، خب نوشابهی مشکی که معلوم نمیکنه، ولی وقتی تو نوشابهی زرد آب بریزی خب کمرنگ تر میشه!
قطار می رودتو می رویتمام ایستگاه می رودو من چقدر ساده امکه سال های سالدر انتظار توکنار این قطار رفته ایستاده امو همچنانبه نرده های ایستگاه رفتهتکیه داده ام
دکترقیصر امین پور
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)