نتیجه
از آنچه بیان کردیم، روشن شد که بی‌گمان در برخی آیات قرآن، قلب به معنای روح و نفس انسان به کار رفته است. اما در مورد آیات دیگری که از قلب به عنوان محل تعقل و تفکر و همچنین جایگاهی برای عواطف و احساسات انسانی نام برده شده است، نمی‌توان با قاطعیت اثبات نمود که مقصود کدام‌یک از قلب روحانی یا قلب جسمانی است؛ از این‌رو، در این مورد دو دیدگاه متفاوت متصور است.
1. دیدگاه اول آن است که مدعی شویم «قلب» در تمامی قرآن به معنای قلب روحانی و نفس انسان به کار رفته است. چنانچه برخی مفسران و اندیشمندان بر این نظریه تصریح نموده‌اند و قرائنی را که مخالفان اقامه کرده‌اند، مجاز دانسته و تأویل برده‌اند.[51] آنان معتقدند: «مقصود از قلب در کلام خداى تعالى هر جا که به کار رفته، آن حقیقتى است از انسان که ادراک و شعور را به آن نسبت مى‏‌دهند، نه قلب صنوبرى شکل که در سمت چپ سینه قرار گرفته است، و یکى از اعضاى رئیسه بدن آدمى است».[52]
«مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن. سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخودار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَض».[53]، [54]
[پس به هر حال] انسان دارای دوگونه قلب است: قلب جسمانی صنوبری شکل، که یکی از اندام‌های بدن است، و قلب روحانی و معنوی. قرآن کریم در همه آیاتی که سخن از «مختوم» و «مطبوع» شدن قلب دارد، یا از «رین» و چرکی که قلب را می‌‏پوشاند و چهره شفاف و آیینه گونه آن‌را مستور می‌‏کند، سخن می‌‏گوید، یا درباره «قفل» و «غلاف» و «کنان» و «صرف» و «قساوت» آن معارفی را به بشر می‌‏آموزد، مراد، قلب روحانی است، نه جسمانی».[55]
2. دیدگاه دوم آن است که قلب را در مواردی که تعقل و تفکر به آن نسبت داده شده و مرکز عواطف و احساسات شمرده شده است، همین قلب جسمانی صنوبری شکل در نظر بگیریم. اگرچه پزشکی امروزه مغز و اعصاب را راهنمای کلی بدن می‌داند، ولی فلاسفه‌ای؛ نظیر ارسطو و بوعلی سینا قلب را مرکز هدایت و ادراک یافته‌های بیرونی دانسته‌اند[56] و شاید بعدها و با پیشرفت دانش، همین نتیجه مجددا به دست آید. البته حتی اگر مغز را نیز مرکز احساسات و عواطف بدانیم، بدیهی است که این مغز جز با پشتیبانی قلب، توانایی هیچ عمل و عکس العملی را نخواهد داشت و بر این اساس، قلب را حتی با دیدگاه پذیرفته شده امروز نیز به صورت غیر مستقیم می‌توان مرکز تصمیم گیری های انسان به شمار آورد.

[1] . «ما سُمِّیَ‏ القَلْبُ‏ إِلَّا مِنْ تَقَلُّبه - و الرَّأْیُ یَصْرِفُ بالإِنْسان أَطْوارا». فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 5، ص171، نشر هجرت، قم، 1409ق.
[2] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 1، ص 687، دار الفکر، بیروت، 1404ق؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج 2، ص 512، موسسه دار الهجره، قم، 1414ق.
[3] . ق، 37.
[4] . لسان العرب، همان؛ زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‏2، ص 336، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
[5] . احمد بن فارس، معجم المقاییس اللغة، ج ‏5، ص 17، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404ق؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج ‏4، ص 96، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1367ش.
[6] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 682، دار القلم – دار الشامیة، بیروت – دمشق، 1412ق.
[7] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏9، ص 304، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1368ش.
[8] . مفردات الفاظ القرآن، ص 646؛ لسان العرب، ج ‏3، ص 328؛ تاج العروس ، ج 5، ص 155.
[9] . لسان العرب، ج 4، ص 445؛ کتاب العین، ج 7، ص 94؛ تاج العروس، ج 7، ص 180.
[10] . البته در مفردات آمده است که صدر به معنای مقدم هر چیز را، از همین صدر به معنای سینه استعاره گرفته‌اند؛ ص 477.
[11] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏6، ص 20.
[12] . بقره، 7؛ انعام، 46؛ اعراف، 179: «به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، آنها دل‌‌هایى دارند که با آن (اندیشه نمى‌‏کنند، و) نمى‌‏فهمند و چشمانى که با آن نمى‏‌بینند و گوش‌هایى که با آن نمى‌‏شنوند آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر! اینان همان غافلانند»؛ کنار هم قرار گرفتن قلب و دهان در (توبه، 8)؛ و مهر بر همه‌ی اعضا در نحل، 108؛ و به وجود پوششی بر قلب و سنگینی بر گوش و پرده و حجابی بر چشمان در (اسراء، 46 و جاثیه، 23) اشاره شده است.
[13] . حج، 46.
[14] . و در غافر، 18: «و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدّت وحشت دل‌ها به گلوگاه مى‌‏رسد و تمامى وجود آنها مملوّ از اندوه مى‌‏گردد».
[15] . بقره، 225: «ولى شما را بدانچه دل‌هایتان [از روى عمد] فراهم آورده است، مؤاخذه مى‌‏کند».
[16] . بقره، 283: «و شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناه‌کار است».
[17] . شعراء، 89: «مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید»؛ و مشابه آن در (صافات، 84)؛ ق، 33: «آن‌که در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبه‏کار [باز] آید». چنانچه به غفلت و بی‌خبری در (مؤمنون، 63) و به رین و زنگار در (مطففین، 14) در مورد غیر مؤمنان اشاره شده است.
[18] . بقره، 204؛ آل عمران، 7؛ توبه، 64.
[19] . مجادله، 22؛ مائده، 41؛ حجرات، 14: «عرب‌هاى بادیه‌‏نشین گفتند: «ایمان آورده‌‏ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌‏اید، ولى بگویید اسلام آورده‌‏ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».
[20] . بقره، 97؛ شعراء، 193-194.
[21] . مانند مرض در (بقره، 10 و مائده، 52)؛ قساوت در (بقره، 74)؛ آرامش و اطمینان در (رعد،28؛ بقره، 93 و 260؛ فتح، 4)؛ رعب و ترس در (آل عمران، 151؛ نازعات، 8)؛ حسرت در (آل عمران، 156)؛ قساوت و سنگ دلی در (آل عمران، 159 و مائده، 13)؛ الفت بین قلوب در (انفال، 63 و توبه، 60)؛ شک در (توبه، 45 و 110)؛ خضوع و خشوع در (حدید، 16 و حج، 54)؛ ترس و ورع از خداوند در (مومنون، 60)؛ اشمئزاز در (زمر، 45)؛ کینه در (محمد، 29).
[22] . حشر، 14؛ بقره، 118.
[23] . صافات، 84.
[24] . جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 2، ص 227، اسراء، قم، 1389ش.
[25] . شعراء، 193 و 194.
[26] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏15، ص 317 و 318، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417ق.
[27] . آل عمران، 7.
[28] . فتح، 4؛ فتح، 26؛ توبه، 26.
[29] . آل عمران، 29.
[30] . بقره، 284.
[31] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق، غفاری و آخوندی، ج ‏1، ص 16، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق.
[32] . کافی، ج 1، ص 390.
[33] . کافی، ج 2، ص 422، ح 2، «إن القلوب اربعة ...».
[34] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص 258، خ 179، هجرت، قم، 1414ق.
[35] . آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، عبدالباری، ج ‏1، ص 138، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ق، قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج ‏6، ص 30، ذیل ریشه "قلب"، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1412ق.
[36] . بلاغی نجفی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 48، بنیاد بعثت، قم، 1420ق؛ طباطبایی، سید حسن، مقاله «قلب در قرآن»، مجله بینات، بهار 1376، شماره 13.
البته ناگفته نماند که برخی خواسته‌اند با طرح این مسئله بر قرآن خدشه وارد کنند و چنین ادعا کرده‌اند که امروزه می‌دانیم انسان با مغز درک و احساس می‌کند؛ و قلب وظیفه و کاربردی در این میان ندارد. اما قرآن (که در زمانی نازل شده است که آن باور اشتباه وجود داشت) نیز به همان طریق قلب را جایگاه «تعقل» می‌پندارد (نه مغز را). پاسخ روشن است که قرآن به هیچ وجه نه باور غلطی را به وجود می‌آورد و نه بر باور غلطی اصرار می‌ورزد و از هرگونه خطا و اشتباه مصون است؛ و این مسئله در جای خود ثابت شده است. و اما این‌که امروزه تمامی درک و احساس با مغز باشد، امر ثابت شده‌ای در پزشکی نیز نمی‌باشد و نیازمند تحقیق عمیق‌تر و پیشرفت علوم پزشکی است.

[37] . «بلکه دل‌هایى که در سینه‌‏ها است کور مى‌‏شود»، (حج، 46)؛ «خداوند براى هیچ‌کس دو دل در درونش نیافریده»، (احزاب، 4).
[38] . چنانچه مقصود از صدر در آیه 1 سوره انشراح، سینه جسمانی پیامبر اکرم نیست: «آیا ما سینه‌‏ات را برایت نگشودیم؟»؛ و همچنین در زمر، 22 و شعراء، 13 و طه، 25 و مواردی دیگر. در مورد سمع و بصر نیز وقتی تعبیر به ختم و طبع (مهر زدن) بر آنها می‌شود، هیچ فرق ظاهری بین گوش و چشم کفار و مؤمنان وجود ندارد. مانند جاثیه، 23 و موارد مشابه آن که گذشت.
در قرآن کریم از هدایت ناپذیری و بسته بودن دل‌های کافران و معاندان، افزون بر «ختم» و «طبع»، تعبیرهای دیگری نیز شده است؛ «صَرْف»: (صرف الله قلوبهم)، «کَنان»: (إنّا جعلنا علی قلوبهم أکِنّة)، «غلاف»: (وقالوا قلوبنا غلف)، «رَیْن»: (کلّا بل ران علی قلوبهم)، «قفل»: (أم علی قلوب أقفالها)، «تقلیب»: (ونقلّب أفئدتهم وأبصارهم)، «قساوت»: (ثمّ قست قلوبکم)و «مرض»: (فی قلوبهم مرض).

[39] . تفسیر تسنیم، ج 2، ص 242.
[40] . بقره، 88؛ نساء، 153؛ فصلت، 5؛
[41] . تفسیر تسنیم، ج 5، ص 460.
[42] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص 488، حکمت 108.
[43] . البته مشابه این کلام حضرت در کتب معتبر روایی دیگر نیز آمده است و هیچ اشاره‌ای به نیاط (رگ‌ها) و مضغه(قطعه گوشت) نشده است. کافی، ج 8، ص 21؛ ابن بابویه، علی، علل الشرائع، ج 1، ص 109، کتابفروشی داوری، قم، 1385ش؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 301، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق.
[44] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 163 و 169، دار احیاء التراث، بیروت، 1403ق.
[45] . ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، تصحیح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 31، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1362ش.
[46] . سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 6، ص 363، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404ق؛ علامه طباطبایی در مورد این روایت می‌گوید: «و به هر حال بدون اشکال این قصه جنبه تمثیل دارد، و دانشمندان اسلامى بحث‌‏هایى طولانى پیرامون مفاد این روایات کرده‌‏اند که همه این بحث‌‏ها بر اساس این پندار است که جریان یک جریان مادى و یک برخورد مادى بوده، و به همین جهت وجوهى را ذکر کرده‏‌اند که چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خوددارى کردیم». المیزان، ج 20، ص 317 و 318.
[47] . «خداوند براى هیچ مردى دو تا دل در درونش قرار نداده است».
[48] . حج، 46.
[49] . المیزان، ج 16، ص 274.
[50]. کافی، ج 2، ص 420.
[51] . از مفسران اهل سنت نیز برخی همین نظر را اتخاذ نموده‌اند؛ ر.ک: درویش، محیی الدین، إعراب القرآن و بیانه، ج ‏7، ص 598 و 599، دار الارشاد، سوریه، 1415ق.
[52] . المیزان، ج 15، ص 317.
[53] . احزاب، 32.
[54] . تسنیم، ج 1، ص 251.

[55] . همان، ج 2، ص 227.
[56] . البته در تفسیر نمونه چنین آمده است که مغز مرکز ادراکات و قلب مرکز عواطف است و در نهایت چنین ادعا نموده‌اند: «اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همین عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معناى عقل یا مغز) نسبت داده شده، سخنى است که به گزاف نرفته است». مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏1، ص 88 و 89، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش.