امروز خیلی وحشتناک بود
یکمی هم من و سارا دوستم ضایع شدیم
دلمون خیلی سوخت برای همینم کلی پشت مسبب این قضیه چرت و پرت گفتیم و خندیدیم
طرف فکر میکرد عقب افتاده ایمبس که هر هر داشتیم میخندیدیم ولی نمیدونست چه چرندیاتی داریم راجع بهش میگیم
تا نگاهش میکردم یاد حرفای سارا میفتادم و میخندیدم،اشکم سرازیر بود و سرخ شده بودم...خدا سارا رو نکشه ینی...اگه طرف میدونِـــــــــــــــــــ ـــــست داریم پشت سرش چیا میگیـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــم....ینی میکشت ما رو
رسما به عقل من یکی که شک کرد
در مورد عقل سارا مطمئن نیستم شک کرده باشه یا نه ولی منو آرهقطعا شک کرده
امروز با همه ی بدیاش خیلی خوب بود آخرش
من و یکی آتش بس دادیم بالاخره و الان با هم خوشحالیمچقد خوبه که هستآدم کسایی رو که دوست داره زود می بخشه پس منم بخشیدمش
من نمیدونم وقتی جنبه ی یه قهرِ یه ساعته رو هم نداریم چرا خودمونو اذیت میکنیم؟؟؟؟؟؟
راستی...دوست دوره دبیرستانمم یهویی تو مترو دیدم که باعث شد خیلی شادتر بشم...انقد حرف زدیم که خاب از سر من (که همیشه یه چشمم بازه یه چشمم بسته تا خاب از سرم نپره)پرید
در کل زندگی سخته ولی اگه با اونایی که دوسشون داری باشی راحت تر میشه بگذرونیش
علاقه مندی ها (Bookmarks)