میخواهم زندگی کنم

[solinaz]

فصل اول : میخواهم زندگی کنم


زندگی ! چه واژه ی غریبی است انگار اولین باریست که این کلمه را میشنوم وقتی خوب فکر می کنم می بینم اصلا این واژه را نمی شناسم هر چند بارها و بارها این واژه را شنیده ام ،خوانده ام و نوشته ام اما هنوز نتوانسته ام معنایی برایش پیدا کنم .
همیشه در ذهنم این پرسش مطرح بوده، زندگی یعنی چه؟ که میخواهم جوابش را پیدا کنم برای همین نظرات تعدادی از اطرافیانم را در این باره جویا شدم بعضی ها معتقدند زندگی یعنی علم همین و بس ،بعضی هم معتقدند زندگی فقط تفریح و گردش است ، عده ای هم می گویند زندگی یعنی پول و برای بعضی ها زندگی معنایی ندارد به قول خودشان اصلا زندگی نکرده اند که بدانند زندگی یعنی چه ؟ اما من با هیچکدام از این نظرات موافق نیستم چون به نظر من زندگی یعنی همه ی این مواردی که به آنها اشاره شد اما در کنار هم .
زندگی نعمتی است که خداوند به ما انسانها ارزانی داشته و ما هیچ وقت ارزش این نعمت را درک نکده ایم .
زندگی با تولد انسان شروع و با مرگ اودر این دنیا پایان می پذیرد و در جهانی دیگر ادامه پیدا می کند .
من میخواهم در ابره زندگی این دنیا بنویسم یعنی همین لحظه که من و شما داریم آن را سپری می کنیم
که بعضی به کار ، بعضی به آموختن ، برخی به تفریح ، برخی به خواب ، برخی به شادی و برخی هم به غم و ناامیدی و نشستن در گوشه ی تنهایی و در انتظار مرگ بودن می گزرانیم .
بعد از این مقدمات میخواهم سوالی مطرح کنم آیا تا به حال زندگی کرده ایم ؟چه سوال عجیبی وقتی به این چند سالی که از عمرم گذشته فکر می کنم می بینم نمی توانم جوابی برای این سوال پیدا کنم نمی دانم زندگی کرده ام یا نه ؟ و با خود می گویم لابد زندگی کرده ام که این همه روز و هفته و ماه را پشت سر گذاشته ام و وقتی به آنچه گزرانده ام می اندیشم می بینم اصلا زندگی نکرده ام .
دیدگاه های متفوتی در باره زندگی کردن وجود دارد بعضی معتقدند تا کار بزرگی انجام ندهی و اختاع و اکتشافی نکنی نمی توانی بگویی زندگی کرده ای ، بعضی دیگر در زندگی فقط به دنبال آرزو های دست نیافتنی هستند و تمام زندگیشان را صرف این کار می کنند ، بعضی هم آنقدر غم وغصه دور خود جمع کرده اند که اصلا نمی توانند زندگی کنند و دوست دارند هر چه زود تر این زندگی پایان پذیرد .
همه ی این ها مقده ای بود برای اینکه بداینم چگونه زندگی کنیم که وقتی به ما گفتند امروز آخرین روز زندگی شماست حسرت نخوریم که هنوز زندگی نکرده ایم .
زندگی از کجا شروع می شود ؟ زندگی از لحظه ای شروع می شود که ما در حال زندگی کنیم نه در قید گذشته و نه در بند آینده ، زندگی یعنی حال ، یعنی همین لحظه ، همین جا و همین کاری که داریم انجام می دهیم من دارم می نویسم و از نوشتن لذت می برم پس چند ساعت بعد که به این لحظات فکر کنم مطمئنا نمی گویم آن چند ساعت را هدر دادم و یا می توانستم بهتر از آن استفاده کنم چون دارم به نحواحسن از این موقعیت استفاده می کنم .
ما بای اینکه از تمام لحظات زندگی و کار هایی که انجام می دهیم لذت ببریم باید فکر کنیم این آخرین باریست
که این کار را انجام می دهیم ، اخرین باریست که این شخص را می بینیم و... اما لازم نیست همیشه در این فکر باشیم شاید برای بعضی ها ناخوشایند باشد پس کار دیگری هم می توانیم بکنیم آن هم این که همه چیز را زیبا ببینیم و برای این کار بهتر است عمیق فکر کنیم برای مثال : من هر روز مسیری را طی می کنم تا به محل کار یا هر جای دیگری بروم این مسیر کاملا تکراریست و من به رفت و آمد در این مسیر عادت کرده ام اما دوست دارم از زمانی که صرف این رفت و امد می شود لذت ببرم پس در خودم این احساس لذت را بوجود می آورم حتما می پرسید چگونه ؟ کافی است به اطافم خوب دقت کنم و به هر چه در مسیرم هست فکر کنم من می توانم در این مسیر قدم بزنم و از شگفتگی هالی طبیعت لذت ببرم چون این موقعیت فقط مال من است .
البته راه دیگری هم برای لذت بردن از زندگی وجود دارد آن هم این است که درک کنیم و به این باور برسیم که خداوند همه ی این زیبایی ها را برای ما آفریده فقط به خاطر ما انسان ها .
خداوند جنگل ها، کوه هاف دریا ها، آسمان ، باران ، برف ، آفتاب ، مهتاب و همهی زیبایی های دنیا را برای ما آفریده هر کدام از این نعمت ها زیبایی خاص خود را دارد و هر کدام به نوبه ی خود خارق العاده و بی نظیرند که ما می توانیم از دیدن آنها لذت ببریم.
بیایید این زیبایی ها را مرور کنیم انبوهی از درختان تنو مند که دست به دست هم داده اند و کنار هم صف کشیده اند با نظمی از نظام اللهی دست مثل لحظه ی غروب در یا که رنگهای قرمز و آبی با هم ادغام می شوند تا هر چه زیباییست تقدیم چشمان من و تو بکنند و شب که انگار سقف آسمان را با پارچه ی مخمل نقره دوزی کرده اند و زیبایی های دیگری که آنهارا دیده ایم اما هنوز به اندازه ی کافی از آنها لذت نبرده ایم .
نمی دانم چه بهانه ای بهتر از اینها می خواهیم که این چند روز عمر را زندگی کنیم به خدا زندگی یعنی همین ها ، یعنی این زیبایی ها فقط ما قدرش را نمی دانیم تا وقتی که بگویند این آخرین روز عمر توست و تو تازه می خواهی این یک روز را زندگی کنی ، روی سبزه ها بنشینی ، به آسمان نگاه کنی و به صدای پرنده ها گوش کنی پس چرا از همین حالا شروع نمی کنیم .
ما باید باور کنیم زندگی همین کاریست که در طول شبانه روز انجام می دهیم همین کار های ساده خودن ، خوابیدن ، سر کار رفتن ، با خانواده بودن ، تماشا کردن یک فیلم یا برنامه ی تلویزیونی و از همه مهم تر عبادت کردن.
حالا می توانیم به سوال هایی که مطرح شد پاسخ دهیم سوال اول زندگی یعنی چه ؟ زندگی یعنی شادی ، غم ، امید ، دلهره ، آرزو ، انتظار ، موفقیت ، شکست و ...
سوال دوم آیا تا به حال زندگی کرده اید؟ بله زندگی کرده ام چون از تمام لحظات زندگی ام استفده کرده ام و از آنها لذت برده ام و حالا اگر آخرین روز زندگی من باشم از آنچه گزرانده ام گله ای ندارم و این یک روز را هم مانند روز های قبل سپرس می کنم چون من در طول عمرم جوری زندگی کرده ام که همیشه برای چنین لحظه ای آماده باشم و هیچ کار انجام نشده ای نداشتم باشم