روزای خوبی رو گذروندم و تفکرم نسبت به ادمای اطرافم عوض شد
تصمیم گرفتم با بعضی از ادما کمتر دوست باشم
چقدر خوب بود که سر کلاس ریاضی به جای گوش کردن به حرف استاد با دوستم حرف زدم
خیلی حرفاش تلخ بود
ولی حقیقت داشت
تصمیم گرفتم اگه اشتباهی مرتکب شدم به هیچ کس نگم
از ارزوهام هم دیگه با کسی حرف نمیزنم
تصمیم گرفتم دیگه نگران هیچ کسی نشم
جز پدر ومادرم
وبقیه روزای زندگیم رو میخوام با سکوت بیشتری بگذرونم
این طوری خیلی بهتره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)