سهم من از بودن از دوست
بودن در کنار تنهاییست
گفتم تنهایم
کس باور نکرد جز تنهایی
که هزار افرین بر وی باد
سهم من از بودن از دوست
بودن در کنار تنهاییست
گفتم تنهایم
کس باور نکرد جز تنهایی
که هزار افرین بر وی باد
به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...
اندوه تنهایی ( فروغ فرخزاد )
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارددر سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکاردمو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدیدر دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدیچون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهاییمیخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهاییدیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بستهسینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خستهغنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکارعاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد بیداربعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بودآنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خواب بودای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ راتا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسردآفتاب بی غروب من !
ای دریغا در جنوب ! افسردبعد از او دیگر چی میجویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایمپشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارددر سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهدتمام بند بند استخوانم گریه می خواهدبیا ای ابر باران زا، میان شعرهای منکه بغض آشنای ابر گریه می خواهدبهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیمو آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهدچنان دق کرده احساسم میان شعر تنهاییکه حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد دل من تو تنها باش و من تنهای تنها
که دارم وقت تنهایی سخن ها
نگاه عاشقم تا آسمانهاست
مرا تا عرش اعلا نردبان هاست
نماز خلوتم را صد قنوت است
کلام شعر تنهایی سکوت است
شعر زیبای حميد مصدق
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیدانم
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر ازخاک اندامم چه خواهد ساخت؟
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش
واو یکریز وپی درپی دم گرم وچموشش رادر گلویم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند هردم سکوت مرگبارم را
- دکتر علی شریعتی -
قتی تو نیستی - قیصر امین پور
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم
عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
هر روز بی تو روز مباداست
آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند
آیینه ها که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه
از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشه ای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
آه..
دیوارهای تو همه آیینه اند
آیینه های من همه دیوارند
شعر از قیصر امین پور
ویرایش توسط مهشاد ولی : 29th July 2014 در ساعت 05:12 PM
به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...
دم به دم یاد انیس ، دم به دم مهر سکوتی افزون
این دل و این همه غوغا نباشد انصاف
تو که از این همه درد و غم جان کاه من با خبری
این صبوری و فراغ تو ، از بهر چه است؟
شاید این روزگارست که باشد اسباب فراغ من و تو
شاید این دل را نباشد دگر ، تاب جدایی من و تو
مهر سکوتی افزون ، شده همدم ، شده نجوای همه جان و تنم
باشد ای مهربان همدم من ، اگر اینگونه توراست همرهیم
پس فرومایگی ام ،شکستن ، افسوس ، شود حاصل این صبر و فراغ من و تو
محسن مهابادی زاده
(برای رفیق)
همه تنهایی ها با من رفیقن
منو در حسرت عشقت نذاری
برای روز میلاد تن خود
منو دور از دل و دیدت نذاری
دلم دلتنگه و مهرت رو می خواد
دلم رو در پی غمها نذاری
میام تنها توی قلبت می شینم
منو قلبت رو جایی جا نذاری
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)