دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 90 از 297 نخستنخست ... 408081828384858687888990919293949596979899100140190 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 891 تا 900 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #891
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18939
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    چقدر سخته بخوای یه تصمیمی بگیری ولی...

    از اون سخت تر اینه که اجراش کنی....

    ولی....

    وقتی مجبوری مجبوری....
    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  2. 5 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


  3. #892
    دوست آشنا
    نوشته ها
    1,563
    ارسال تشکر
    7,101
    دریافت تشکر: 5,335
    قدرت امتیاز دهی
    24320
    Array
    parnian 80's: جدید85

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سلام امروز امتحان داشتیم امتحان اجتماعی
    یعنی من حاضرم 10000000000000000000000000000000000000000000000000 0000000000000000000000000000 تا مسئله ریاضی حل کنم ولی یه پاراگراف حفظ نکنم
    ولی 20 شدم خوب...
    سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
    حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....

  4. 5 کاربر از پست مفید parnian 80 سپاس کرده اند .


  5. #893
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    خدایا من یه سوال دارم؟!
    از کی باید بپرسم؟!کی جوابشو میگیرم؟!
    خداوندااااااااااااااا مرا چرا اینقدر خر شانس افریدی؟!این نیز برای هدفیست؟!اصلا هدفت از خلقت من چی بوده؟!
    میگن شانس ارثی!راسته؟!
    اگر درست باشه که من دهنمو میبندم و هیچی نمیگم!
    میدونم از دوطرف به ارث بردم،رو هم تلمبار شده، باید برم بمیرم
    امروز من گوشی بردم مدرسه!----->اینجوری نکنین!تا ساعت 4 کلاس داشتم!من فقط دوشنبه ها و بعضی چهارشنبه ها که تا شب مدرسه میمونم گوشی میبرم

    زنگ دوم(زنگ ورزش):
    خانم طلائی پور(دبیر ورزش) روی صندلی نشسته بود و مشغول صحبت با یکی از بچه ها بود!
    من و بقل دستییم و دوتا از بچه های نیمکت ،جلوییمم باهم گپ میزدیم!(فقط ما نه،همه)
    خانم طلائی پور از رو صندلی بلند شد(مثل اینکه الکتروشوک360ژول بهش وصل کردن!)
    و گفت:ساکت شین....!این صدای چی بود؟!....گفتم این صدای چی بود...(تکرار)..!؟!
    بچه ها:چی خانم؟!صدایی نیومد!......اها....ن شاید این صدا رو میگید که بچه های میکوبن با دست رو میز؟!(چنتا میز اونور تر عروسی گرفته بودن!)
    خانم:نه....!ببینین بچه ها من گوشام تیزه!این صدای یه چیز دیگه بود و از این ردیف اومد(درســـــــــــــــت اشاره کرد به ردیف من!)
    خانم:ازلبخند های اصغری(درســــــــــــــت بقل دستیم)معلومه اونجا یه خبریـــــــــــــــــــــ ـه!(حالا اصلا سحر بیچاره داشت به بحث قبلمون فکر میکرد!)
    خانم طلائی پور از نیکمت اووووووووووووووووووول بچه ها رو به نوبت بلند کرده و جیباشون و کیفاشون و زیر جامیز و...رو داره میگرده!
    من رنگم،رنگ گچ دیوار....! گوشیم ،تو جیبم!....!ولی بخدا من گوشیمو یا خاموش میکنم یا رو سایلنت میذارم!
    خانم طلایی پور رسید نیمکت جلویی من....!من.....!بلاتکلیف بودم!هنگ کرده بودم!قلبم از جاش میخواست کنده بشه!
    به زهرا(نیمکت بقلیم)گفتم:چی کار کنم؟!
    زهرا:گوشی اوردی؟!وای...صبر کن!
    خودمم اومدم گوشیمو بذارم زیر جامیز نیمکت پشتی، ولی دستم نرسید!(نیمکت عقبیم خالیه)
    زهرا بلند شدو به هوای اینکه پالتوشو در بیاره،یکی از سوئی شرتارو انداخت رو نیمکت پشت!منم گوشیمو از تو جیبم در اوردم و برگشتم(کاملا ضایع) و گذاشتم زیر اون!
    خانم... رسید به نمیکت ما...!سحر کیفشو ریخت بیرون!منم هرچی تو جامیز داشتم گذاشتم رو!ولی واسه منو درست نگشت!
    نمیدونم!ولی خانم طلائی پور فهمید!از رنگم که یا عین گچ دیوار میشد یا عین لبو سرخ میشد یا زرد میشد!
    بچه های اون ردیف همه گوشی اوردن!(عین من کلاس جهش داشتن)...رنگا زرررررررررررررررررد!
    اونا میگفتن ما جای تو داشتیم سکته میکردیم....!
    من چی بگم دیگه!؟!چطوری میشه؟!معلم صاف بیاد اشاره کنه به ردیف من....؟!اونم بقل دستی من......؟!اونم همون روز دوشنبه...؟!
    اصلا....؟!طلائی پور چه وظیفه ای داره؟!بیاد جیبای مارو بگرده؟!مدرسه خودش ناظم داره؟!دوربین مدار بسته داره!(خود شیرین)
    ملت گوشیشون سر کلاس زنگ میخوره دبیر هیچی نمیگه!به روی خودش نمیاره!اونوقت من.....!
    من دیگه گوشی نمیبرم!اصلا منو نباید جزء ادما به حساب اورد
    دوشنبه 92/9/4
    ویرایش توسط solinaz : 25th November 2013 در ساعت 05:42 PM



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  6. 6 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  7. #894
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    خدایا من یه سوال دارم؟!
    از کی باید بپرسم؟!کی جوابشو میگیرم؟!
    خداوندااااااااااااااا مرا چرا اینقدر خر شانس افریدی؟!این نیز برای هدفیست؟!اصلا هدفت از خلقت من چی بوده؟!
    میگن شانس ارثی!راسته؟!
    اگر درست باشه که من دهنمو میبندم و هیچی نمیگم!
    میدونم از دوطرف به ارث بردم،رو هم تلمبار شده، باید برم بمیرم
    امروز من گوشی بردم مدرسه!----->اینجوری نکنین!تا ساعت 4 کلاس داشتم!من فقط دوشنبه ها و بعضی چهارشنبه ها که تا شب مدرسه میمونم گوشی میبرم

    زنگ دوم(زنگ ورزش):
    خانم طلائی پور(دبیر ورزش) روی صندلی نشسته بود و مشغول صحبت با یکی از بچه ها بود!
    من و بقل دستییم و دوتا از بچه های نیمکت ،جلوییمم باهم گپ میزدیم!(فقط ما نه،همه)
    خانم طلائی پور از رو صندلی بلند شد(مثل اینکه الکتروشوک360ژول بهش وصل کردن!)
    و گفت:ساکت شین....!این صدای چی بود؟!....گفتم این صدای چی بود...(تکرار)..!؟!
    بچه ها:چی خانم؟!صدایی نیومد!......اها....ن شاید این صدا رو میگید که بچه های میکوبن با دست رو میز؟!(چنتا میز اونور تر عروسی گرفته بودن!)
    خانم:نه....!ببینین بچه ها من گوشام تیزه!این صدای یه چیز دیگه بود و از این ردیف اومد(درســـــــــــــــت اشاره کرد به ردیف من!)
    خانم:ازلبخند های اصغری(درســــــــــــــت بقل دستیم)معلومه اونجا یه خبریـــــــــــــــــــــ ـه!(حالا اصلا سحر بیچاره داشت به بحث قبلمون فکر میکرد!)
    خانم طلائی پور از نیکمت اووووووووووووووووووول بچه ها رو به نوبت بلند کرده و جیباشون و کیفاشون و زیر جامیز و...رو داره میگرده!
    من رنگم،رنگ گچ دیوار....! گوشیم ،تو جیبم!....!ولی بخدا من گوشیمو یا خاموش میکنم یا رو سایلنت میذارم!
    خانم طلایی پور رسید نیمکت جلویی من....!من.....!بلاتکلیف بودم!هنگ کرده بودم!قلبم از جاش میخواست کنده بشه!
    به زهرا(نیمکت بقلیم)گفتم:چی کار کنم؟!
    زهرا:گوشی اوردی؟!وای...صبر کن!
    خودمم اومدم گوشیمو بذارم زیر جامیز نیمکت پشتی، ولی دستم نرسید!(نیمکت عقبیم خالیه)
    زهرا بلند شدو به هوای اینکه پالتوشو در بیاره،یکی از سوئی شرتارو انداخت رو نیمکت پشت!منم گوشیمو از تو جیبم در اوردم و برگشتم(کاملا ضایع) و گذاشتم زیر اون!
    خانم... رسید به نمیکت ما...!سحر کیفشو ریخت بیرون!منم هرچی تو جامیز داشتم گذاشتم رو!ولی واسه منو درست نگشت!
    نمیدونم!ولی خانم طلائی پور فهمید!از رنگم که یا عین گچ دیوار میشد یا عین لبو سرخ میشد یا زرد میشد!
    بچه های اون ردیف همه گوشی اوردن!(عین من کلاس جهش داشتن)...رنگا زرررررررررررررررررد!
    اونا میگفتن ما جای تو داشتیم سکته میکردیم....!
    من چی بگم دیگه!؟!چطوری میشه؟!معلم صاف بیاد اشاره کنه به ردیف من....؟!اونم بقل دستی من......؟!اونم همون روز دوشنبه...؟!
    اصلا....؟!طلائی پور چه وظیفه ای داره؟!بیاد جیبای مارو بگرده؟!مدرسه خودش ناظم داره؟!دوربین مدار بسته داره!(خود شیرین)
    ملت گوشیشون سر کلاس زنگ میخوره دبیر هیچی نمیگه!به روی خودش نمیاره!اونوقت من.....!
    من دیگه گوشی نمیبرم!اصلا منو نباید جزء ادما به حساب اورد
    دوشنبه 92/9/4
    اینایی که برای تو اتفاقات بده برای ما خاطره های خوشه هیچ وقت یادم نمیره سال دوم تو کلاس 20 نفره 11 تا گوشی بود ناظم و دو نفر دیگه ریختن کل کلاسم گشتن نه این که فکر کنید تو کارشون وارد نیستن واردن بدجوووووووووووووووووووووو ووووووووووووووووورولی خب ما وارد تر بودیم و هیچی پیدا نکردنالبته نمیگم چجوری چون از اسراره نمیشه لو دادش

  8. 6 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  9. #895
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط setayesh7777 نمایش پست ها
    اینایی که برای تو اتفاقات بده برای ما خاطره های خوشه هیچ وقت یادم نمیره سال دوم تو کلاس 20 نفره 11 تا گوشی بود ناظم و دو نفر دیگه ریختن کل کلاسم گشتن نه این که فکر کنید تو کارشون وارد نیستن واردن بدجوووووووووووووووووووووو ووووووووووووووووورولی خب ما وارد تر بودیم و هیچی پیدا نکردنالبته نمیگم چجوری چون از اسراره نمیشه لو دادش

    اگر ببینن دست کسی اخراج میکنن!پرونده تسازی میکنن!همینم کم مونده!
    برای کلاس مام همه ردیفای دیگه گوشی اوردن....ولی تو ردیف من فقط من بودم...فقط....!بقل دستیم میخندید



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  10. 5 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  11. #896
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    اگر ببینن دست کسی اخراج میکنن!پرونده تسازی میکنن!همینم کم مونده!
    برای کلاس مام همه ردیفای دیگه گوشی اوردن....ولی تو ردیف من فقط من بودم...فقط....!بقل دستیم میخندید
    الهی من قربونت بشم به خدا همه ی مدارس پرونده سازی میکننمن میفهمم کاملا تو چی میگی چون خودم توی این شرایط افتادم انگار یه لحظه قلبت می ایسته اصلا نمیزنه بعدش انقدر تند میزنه که نتونی نفس بکشیادمه اون موقع که اینجوری بودم سال آخری های مدرسه میگفتن به این چیزا بخندید الکی غصه نخورید ولی خب نمیشد من بچه مثبت بودماصلا تو خونم نبود خراب شدن پیش معلما و ناظما یا کم شدن نمره ی انظباطم ولی الان به حرف اونا رسیدم و میخندم

  12. 6 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  13. #897
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    نوشته ها
    1,185
    ارسال تشکر
    1,675
    دریافت تشکر: 6,529
    قدرت امتیاز دهی
    24597
    Array
    "مهدی"'s: جدید17

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    در کل در مواقعی که ملودی که میزنم با چیزی که تو ذهنمه مطابقت نداشته باشه و راضیم نکنه داغون میشم!

    feeling daghun va khabalaoud!
    تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای

  14. 3 کاربر از پست مفید "مهدی" سپاس کرده اند .


  15. #898
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    رادیوتراپی
    نوشته ها
    955
    ارسال تشکر
    3,360
    دریافت تشکر: 3,134
    قدرت امتیاز دهی
    2493
    Array
    Helena.M's: جدید4

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز اون چیزایی که باید راجع بهش میفهمیدم رو فهمیدم..........

    خدایاااااااااااااااااااشک رت

    اصلا فکر هم نمی کردم همچین آدمایی هم هستن..........

    اینم یه تجربه بود.....!!!!!!!!!!


  16. 6 کاربر از پست مفید Helena.M سپاس کرده اند .


  17. #899
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مامایی
    نوشته ها
    3,947
    ارسال تشکر
    36,060
    دریافت تشکر: 18,520
    قدرت امتیاز دهی
    28276
    Array
    yas-90's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    خوبم....خوشحالم
    طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند

  18. 4 کاربر از پست مفید yas-90 سپاس کرده اند .


  19. #900
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18939
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    الان دقیقا دارم تو جاده ای راه میرم که بقیه جدول کشیش کردن.......

    الان نمونه بارز یک داغونه به تمام معنام

    نابودم

    دعا کنین بهتر بشم
    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  20. 3 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


صفحه 90 از 297 نخستنخست ... 408081828384858687888990919293949596979899100140190 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •