دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 238 از 297 نخستنخست ... 138188228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248288 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 2,371 تا 2,380 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #2371
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    سرم خیلی درد میکنه....
    اتفاقات جالبی داره دورو برم میفته.....به قدری عصبیم کرده که دوست دارم تمام اطرافیانمو بکشم...
    از امروز صبح شروع میکنم
    زنگ اول،فوق برنامه فیزیک داشتیم....و از اونجایی که امروز امتحان فیزیکم داشتیم،کل کلاس درگیر حل مسائل فیزیک بودن...منم هیمن طور...
    تا زنگ تفریح اول کتاب کار فیزیکم رو میز بود!زنگ خورد....اومدم تو کلاس دیدم خبری از کتابم نیست....همه جارو زیر رو کردیم با نازنین....مردشو تمام بچه های کلاسمونو ببرن...اینقدر خودخواهن....من و ....کلی حنجرمونو پاره کردیم....حدود 9 بار وسط کلاس داد زدم هیچکس هیچی نگفت....دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم از قصد برداشتن....اینقدر کثافتن بچه هامون که بخاطر درس این کارام امسال میکنن....یه مشت روانی جمع شدن تو این کلاس...دوستام گفتن برو از کلاسای دیگم بپرس شاید اونا.....اونجام رفتم اما نع!
    اشکم در اومد....!فقط دلم میخواست برم تمام کیفای بچه هارو بریزم بیرون....تا زنگ سوم حرص خوردم!منو نازنین به یه نفر تو کلاس شکمون برد....اونم از قصد رفت کنارش نشست....طرف روانی و.....ضایع بازی در اورد کتاب کار من تو کیف این .....پیدا شد....بخدا اون لحظه که کتابو اورد بهم بده.....میخواستم یه دعوای جانانه بکنم باهاش....بزنم تو دهنش....ولی خیلیییییییییییییییی به خودم فشار اوردن این اتفاق نیفته...فقط با چنتا تیکه خودمو اروم کردم!اینجا نمونه دولتی........جایی که بچه ها قراره بخاطر درس همو بکشن....شاید مدارس دیگم باشه...ولی کنترل میشه!رقابتشون عین ما نیست!عادیه....ما پارسالم از این موضوعات زیاد داشتیم!
    زنگ دوم....
    امار داشتیم....برگه های امتحانای ترم امارو دبیر خواست بده...اینقدر این عقده ای بد صحیح کرده بود که میانگین کلاسمون اومد رو 16 !حتی از ریاضیو و....پایین تر...!همه نگران بودیم خدایی.....ولی هرکسی سعی میکرد خودشو یه جوری اروم کنه...
    اما میون ما یه نفر تو این بهبهه برگشت گفت حالت تهوع دارم....
    بعد از اون رفت تو کما....یعنی سرشو برگردوند به سمت ما و فقط با تعجب نگاه میکرد و جوابم میداد!منم که ای کیو، فکر کردم عین خودمه که وقتی حالت تهوع دارم نباید کسی بهم دست بزنه...
    تا ما اومدیم که به خودمون بیایم و یه ظرف بیاریم.....تشنج کرد....خیلی بد بود خیلی....تمام بچه ها زدن زیر گریه....از کلاس پریدن بیرون....
    چشماش برگشته بود!دستاش خشک.....کف....و دبیرمون با تمام قدرتش محکم دهنشو نگه داشته بود که یه وقت زبونش....
    بنده خدا صرع داشت...یعنی برای باره اولش بود!من تا حالا ندیده بودم که از نزدیک.....
    شد زنگ سوم....و برگه های امتحان شیمی....
    دبیرا کلا لج کردن که دیگه برگه نمیدن تا روز کارنامه ها...
    اما باز اصرار بچه ها اجازه نداد
    بعد از اتفاق زنگ پیش همه حالمون بد بود.....دونه دونه برگه هامونو میگرفتیم و میشستیم....
    که....نوبت فاطمه شد....داشت با برگه اش میومد که اونم تشنج کرد.....من اول فکر کردم پاش گیر کرد به میز....(خیلی خوش بینم)
    در این لحظه دبیر شیمی با چهههههههههههه سرعتی....مقنعه خودشو در اورد و کرد تو دهن فاطمه...ماهام تو شوک بودیم!
    مدیر مدرسه و مشاور خلمون وارد کلاس شدن....عوض دل داری.. و ارامش....مدیر برگشت گفت:لعنت به همتون.....این جمله اش وااااقعا به همه ما برخورد!
    مشاور خلمونم که در هر حالت تیکه کلامش اینه:خانوم خوشــــــــــــــــــــــ گلاع.....دوستون دارم و...
    میاد استرس هی به ما وارد میکنه اخرشم زبون میریزه
    صحنه ای که امبولانس اومد واقعا خنده دار بود!دبیرمون مونده بود بدون مقنعه و هی داد میزد بچه هاااااااااااااااا یه چیزی بدبد بندازم رو سرم...مام عین خیالمون نبوداخر سر مشاور واسش یه روسری گل گلی اورد

    زنگ چهارمم که امتحان فیزیک پرید و زنگ ارامش بود....یه خورده دبیرمون برامون حرف زد و اروم شدیم....
    و اومدم خونه....
    هرکدوم تو خونه رفتارای عجیب از خودشون نشون میدن....
    خوابیده بودم که یه دفعه ای صدای تلویزیون زیاد شد....خیلیییییییییییییییی ترسیدم....این چهارمین شوکی بود بهم وارد شد!
    یه لحظه پریدم از خواب فکر کردم صبح شده خواب موندم...
    با کلی دادو بیداد ارومشون کردم...
    دوباره به خواب فرو رفتم...
    این دفعه خواب دیدم منو مامانم تو ماشین هستیم......داریم از یه پل مثل پل هوایی با ماشین میریم...بعد عین سیاه چاله بود!یه جاهایی از پل سوراخ بود و مامانمم جای خالی میداد!هی که جلوتر میرفتیم....زیاد تر میشد.....اونم هی تکرار میکرد: وای نه....منم میگفتم: نه نرو دیگه.....ولی خب چون شیب رو به پایینم داشت میرفت دیگه.....اون لحظه با خودم گفتم اخ جون مردم دیگه...ولی چرا مامانم؟!پنچمین شوک امروزم خوردم!
    اینجام از خواب پریدم....با تپش قلب شدید....دیگه ترجیح دادم نخوابم....احساس میکنم میخوام همه رو بکشـــــــــــــــــم.....ا مدم نارنگی بخورم مزه ی خون اومد تو دهنماینم یه مدل جدید از چل شدنه!
    قصه ی مام به سر رسید....
    من باید برم خداروشکر کنم امروز تشنج نکردم با این همه شوک های رنگارنگ...

    چهارشنبم کارنامه یه مااااه تلاش بیهوده ی مارو میدن....

    شرمنده دیگه یه خورده توهین و بی ادبیام زیاد شد...نمیشد ....باید یجوری خالیشون میکردم!


    اخرش امروز مدرسه نرفتم.....موندم تو خونه تا اروم شم......جو مدرسه واقعا دیگه منو عصبی میکنه....حالم از همشون بهم میخوره....



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  2. 6 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  3. #2372
    دوست آشنا
    نوشته ها
    686
    ارسال تشکر
    3,739
    دریافت تشکر: 2,246
    قدرت امتیاز دهی
    1365
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز روز خوبی بود وامیدوارم فردا ها هم اینطوری باشند واحساس خوشایندی داشته باشم.
    فقط یه چیز رو نفهمیدم کجا کسی رو منتظر گذاشتم که امروزم با انتظار گذشت.

  4. 6 کاربر از پست مفید mogan/k سپاس کرده اند .


  5. #2373
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    چقدر خوب می شود اگر آدمی که دوستش داری برایت تکرار شود ..
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  6. 7 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  7. #2374
    دوست آشنا
    نوشته ها
    1,563
    ارسال تشکر
    7,101
    دریافت تشکر: 5,335
    قدرت امتیاز دهی
    24321
    Array
    parnian 80's: جدید85

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
    حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....

  8. 4 کاربر از پست مفید parnian 80 سپاس کرده اند .


  9. #2375
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    به نام آرامش دهنده ی قلب ها

    سلام خدمت همه ی دوستانم

    مثل همیشه منو شرمنده ی خودتون کردید من تاریخ تولدمو حذف کردم که دوستان به زحمت نیفتن ولی بچه ها یادشون مونده بود تولدمو

    نمیدونم واقعا چطوری باید این محبت هاتون رو جبران کنم

    انشالله که عمری باقی باشه بتونم برای قدر دانی از دوستانم تلاش کنم


  10. 8 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  11. #2376
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23072
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    من کاملاً یه هویی الان سوار قطار اهواز

    بعدا تعریف می کنم، ساعت 12:14 دقیقه به من گفتن، الآن شدم مربی
    ویرایش توسط "VICTOR" : 28th January 2015 در ساعت 12:59 AM

  12. 5 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


  13. #2377
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    15
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 11
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    با سلام و خسته نباشيد، میخواستم بدونم اشکالی نداره اگه یکی از مطالبتونو اينجا پيدا کنيد http://www.webwe.ir
    sonia69azad@gmail.com
    بهینه سازی سایت
    Sonia Beheshti

  14. کاربرانی که از پست مفید sonia69azad سپاس کرده اند.


  15. #2378
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    15
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 11
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    طراحی سایت میکنم و از کرده ی خود دلشادم بنده ی بهینه سازی سایت هستم و از هر دو جهان آزادم. هر سوالی در هر زمینه ای داشتین من در خدمتم webwe.ir
    http://www.webwe.ir sonia69azad@gmail.com Sonia Beheshti

  16. 2 کاربر از پست مفید sonia69azad سپاس کرده اند .


  17. #2379
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی اپتیک ولیزر
    نوشته ها
    180
    ارسال تشکر
    1,200
    دریافت تشکر: 833
    قدرت امتیاز دهی
    88
    Array
    optici's: جدید56

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    یه هفته اس در گیر انتخاب واحد ترم آخرم ام.
    فک کنم 3کیلو لاغر شدم از بس حرص خوردم.امروز یه درس ارائه میدادن فردا میگفتن نه واسه شما نیس.طبق آخرین جلسه ی ترم پیش گفتن یا 141 واحد یا 142 واحد میتونید بردارید الان میگن همون 142.در کل حرفشون دقیقه ای عوض میشه
    یکی از درسمام هنو تو انتظاره تا میگین برین 9 ترمه شین واسه این یه درس!!!فک کنم کلا گروه به بیماری روانی اذیت کردن دانشجو مبتلا شدن..
    انقد خوشالم که اگه بذارن این ترم ترم آخر دیگه نمیخوام ریخت اینا رو ببینم که نگو

  18. 2 کاربر از پست مفید optici سپاس کرده اند .


  19. #2380
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    عههههههههههههههه....
    مردشور خودمو خودشو و...برو ببرن...همه همه همههههههههههههه......


    معدلم شد 18/80
    دلم میسوزه بخاطر 0/25 هایی که ندادن و میتونست بیاد رو 19
    الان دیگه همه میریزن سرم.....
    هرچیم به 19 نزدیک باشه مامان من نمیخواد قبول کنه.....چشماش فقط همون 18 رو میبینه....
    دیگه هیچی نمیخوام....دوباره شد عین پارسال ترم اول....من امسال تلاشمو کردم....
    دیگه از امروز به بعد شب و روز من فقط گریه هست،اینقدر بخاطر امتحان نهایی میزنن تو سرم....نمیخوام زنده باشم
    ویرایش توسط solinaz : 28th January 2015 در ساعت 02:57 PM



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  20. 11 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


صفحه 238 از 297 نخستنخست ... 138188228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248288 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •