ایرانی، از دوردست ها تاریخ، از زمانی که به زندگی گروهی روی آورد، نوجوانان خود را با برپایی آیین های ساده ای به دنیای بزرگتران راه می داد. این نوجوانان از آن زمان در انجام کارها شرکت جسته و خویشکاری می پذیرفتند. این آیین های ویژه را می شود به پروانۀ ورود مانند کرد، که به نسبت جا و زمان ساده بوده اند و برای نمونه با بستن ریسمانی به کمر نوجوانان انجام می شده اند. همین کارِ ساده، به جوانان گونه ای باور به خویشتن می داد تا دوش به دوش پدران و مادران خویش به کارزار زندگی خانوادگی و گروهی وارد شوند. سن جوانان برای انجام چنین آیینی کمابیش ١٥ سالگی بوده است که آن را سن رسیدگی برای پذیرش خویشکاری می دانسته اند. از نگر استوره ای / تاریخی کمر بستن را به جمشید پیشدادی پیوند می دهند، که جمشید خود از سویی نمادِ انسان و همچنین شهریاری نیک و از سوی دیگر نشانۀ یک دورۀ دراز از تاریخ و زندگی آریاییان، پیش از جابجایی بزرگشان بوده است.اشاره شود که پوشش و جامۀ ایرانیان در روزگار باستان یک سَره بوده است (در آغاز چیزی مانند شلوار امروزی نبوده است)، که هنگام کار و تلاش روزانه برای آنکه دست و پاگیر نباشد، میانِ آن را با یک بند یا چیزی مانند به آن بر کمر خود تنگ می کردند. از همین رو "کمر بستن" یا "میان بستن" نشانۀ وارد شدن به دنیای کار و تلاش بوده است.هنگام پیدایش اشو زرتشت و دین بهی نیز این آیین رواج داشته است. از ویژگی های اشو زرتشت آن بود که در کنار برانداختن نشانه های بت پرستی و خرافه ها، پذیرای آیین های خوب و سازندۀ زمان خود نیز بود. یکی از این آیین ها همین کمر بستن بود که پس از برپایی دین بهی و پذیرش آن از سوی مردم، بگونۀ آیین به دین آمدن و پذیرش آن در آمد و با نیایش های ساده ای همراه گشت. زرتشت در گاتاهای خویش از گزینش دین بهی از سوی پسر عموی خویش میدیو ماه و همچنین شاه گشتاسپ، فرشوشتر و جاماسپ سحن می گوید. از اینگونه پذیرش دین در بخش "هفت هات" نیز سخن رفته است. در پارۀ اوستایی "فَروَرد" چندین بند آمده است که دربردارندۀ گزاره ها و فرازهایی است که یک گرونده به دین بهی با گفتن آنها، بازگشت خویش از کارهای نادرست پیشین خود و همزمان پذیرش راه بهی و نیکویی را بیان می داشته است.بخش بنیادن نیایش یا اوستایی که برای انجام این آیین امروزه بکار می رود از همین بخش اوستا برداشت شده است.

سِدرِه و کُشتی
”سدره پوشي” نشانه‌ي بيرونيِ زرتشتي شدن است. با پوشيدن سدره و بستن كشتي آدمي بیان می دارد که به پیوستگی خویش با گیتی و هستی از راه مهر آگاه گشته است و می پذیرد که با دیگر بسته کشتیان و مردمان نیک گیتی هم پیوند و هم پیمان گردد و راه زرتشت و دین بهی را پي‌گيري كند. سدره پوشي زايشي نو و “تولدي ديگر” است . زايشي مينوي (معنوي) در يك دينِ بهساز و آباد كننده . با پوشيدن سدره و بستن كشتي گامه‌ي كوشاي (جدي) زرتشتي شدن آغاز مي گردد.

سدره
سِدرِه پيراهني است بي‌يقه و بي‌آستين از پارچه نازك سفيد رنگ و نخستین جامه ای است که بدن را می پوشاند. سدره، جامه‌ي نازش (تفاخر) نيست بلکه جامۀ ساده ای است كه نشان سادگی و پاکی است و رنگ و ريا در آن راهي ندارد. (يقه و آستين بلند هر دو نشانه خودنمايي بوده و آستين بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش دارنده آن به شمار مي آمده است) سادگي و سفيدي اين جامه نشان مي دهد كه شخص نمي خواهد با دربركردن آن به جاه و مقامي برسد و آنرا وسيله اي براي رسيدن به بلندپروازي‌هاي خود قرار دهد.باپوشيدن اين جامه‌ي ساده، سفيد و پاك ،انسان همانند و همرنگ آن مي‌گردد. هم رنگ ديگر زرتشتيان مي شود. بهدين مي شود. سپیدی، خود آمیختگیِ رنگ های دیگر است بدین چیم که رنگارنگیِ زیبای باشنده در گیتی در یگانگی سپید با هم آمیخته می شوند.یکی از نام های کهن تری که برای این جامه وجود داشته است، "وُهو مَنو وَسترَ" Vohu manu vastra می باشد به چیم پوشش یا جامۀ وُهومنی / نیک اندیشی. نقش بنیادین و نمادین وهومن، پیوند دادن گونه گونی و حتا همیستاری ها (تضادها) در یکرنگی و هماهنگی میباشد بگونه ای که خود دیده نمی شود و در یکرنگی و بیرنگی آمیخته می شود.در پیش و پسِ سدره، در بخش های سینه و گردنِ، دو کیسۀ کوچک می باشد که آنکه در پیش است، "گریبان" و یا "کیسۀ کرفه" (کار نیک) نامیده می شود و یادآور آن است که همۀ کردارهای نیک انسان روی هم انباشته شده و او را به شادی و خوشبختی میرساند. کیسه ای که در بخش گردن وجود دارد "گُردِه" نامیده می شود که نشانگر خویشکاری یک بهدین در کار و تلاش برای نو کردن همیشگی جهان و پیشبرد نیکی در گیتی است. سدره، پوشش مناسبی است برای بستن کشتی بر روی آن.

كُشـتي
كشتي بستن نشانۀ پیوند و پيمان بهدين با خویشتن خویش و دیگر نیکان و وهان گیتی، با خودِ گیتی و هر چه در آن است (طبیعت/آخشیج ها) و سرانجام با اهورامزدا است. با پوشيدن سدره، بهدين جامه‌ي خدمت دين را به بر مي كند و با بستن كشتي كمر خدمت به ميان مي بندد تا جهاني آباد ،آزاد و بدور از جنگ ، ناداري و … بسازد . واژۀ کشتی از "کُستیک" پهلوی آمده است که خود از ریشۀ "کُست" به چیم پَهلو، سو . کنار و همچنین مرز می باشد. واژۀ coast در زبان انگلیسی (و همانند آن در دیگر زبان های ایرانی / هندی و اروپایی) نز از همین بنمایه می باشد. نام ورزش کُشتی نیز از همینجا مایه گرفته است که در مفهوم گرفتن کمر یکدیگر و زورآزمایی بوده است.در ادبیات پارسی واژۀ "زنار" نیز برای کشتی زرتشتیان و بندی که عیسویان بر میان می بندند آمده است. واژه ای که در کتابهای فارسی برای کشتی آمده است "اَئِویا اَنگهِن" Aevyâ anghen می باشد که چیم کمربند را می رساند.سران بزرگ از هم کشوران پزشکان دانا و گُندآورانهمه سوی شاه زمین آمدند ببستند کشتی و به دین آمدندكشتي، بندي است كه از ٧٢ نخ پشمي بافته شده است. بافندگان آن بايد زرتشتیان پارسا باشند . اين ٧٢ نخ به شش ٦ رشته بخش شده است. و هر رشته اي داراي ١٢ نخ است ١٢ x٦. اکنون ببینیم چرا این شمارۀ ٧٢=١٢x ٦ در فرهنگ ایرانی چنین پرارج می باشد که شمار هاییتی ها یا بخش های دفتر "یسنا"، که پرارج ترین بخش اوستا می باشد و گاتاها را درون خود دارد، را ٧٢ گرفته اند و می دانیم که این شماره به دین های دیگر نیز راه یافته است (البته بدون آنکه بن مایۀ چرایی یا فلسفۀ وجودی خود را به همراه داشته باشد)شمار ١٢ که می توان گفت بنمایۀ آسمانی و زمینی دارد بدین چم که هم، شمارِ برج های آسمانی / فلکی دروازده گانه می باشد و هم، شمار بخش های سال (ماه ها). ٦ نیز نماد شش چهره گاهانبار یا دوره های نمادین آفرینش/پیدایش هستی است از آسمان ابری (نمادِ خودِ خدا) گرفته تا مردم در پایان (نوروز و گاهانبار ششم) و گردش دوبارۀ آن از نو.بدین ترتیب می توان گفت که رویهم اینها، همانا همگی هستی و آفرینش را در بر می گیرد. پس کشتی، براستی، نماد همۀ هستی است و گردش آن به دور کمر و میان نماد پیوند بهدین با همۀ هستی و در میان آن قرار داشتن است و نشان جایگاه راستین انسان در این پیوند زمینی-آسمانی.چگونگی کشتی بستن و فلسفۀ آن:کشتی، در هنگام اجرای آیین، سه ٣ بار به دورِ میان می گردد و چهار ٤ بار گره می خورد، دو گرۀ نخست در پیش رو و دو گره پایانی در پشت.سه ٣، همیشه نماد اندیشه، گفتار و کردار نیک است؛ ابزاری که با آن می توان فروهر درون را بالاند و گسترد و پرورش داد که تنها راه پیوستن به جهان و جهان آفرین است.چهار ٤، در فرهنگ ایران دستکم نماد دو چیز است: - چهار آخشیج (عنصر) بنیادین هستی، آب، هوا، زمین و آتش - چهار نیروی درونی انسان، که در فرهنگ ایران و بسته به زمان با نام های گوناگون از آنها یاد شده است: وهمن و ماه و گوش و رام – خرد (تمیز دهنده و پیوند دهنده) و دین (چشم بینا در تاریکی) و جان و روان (آگاهبود)-...بر این پایه مفهوم و آرش از زدن چهار گره آن است که همۀ آخشیج ها و نیروهای به هم آورندۀ انسان به هم پیوند می خورند و در هم آمیخته می شوند تا او را از درون به هماهنگی و آرامش لازم رسانده (سپنتا آرمیتی) و راه شادی دیرپا و پیشرفت همیشگی (هوروَتات اَمِرِتات) را برایش هموار سازند.

پیوند میان مانترای/ نیایش این آیین و روش کشتی بستن:
کشتی را هنگامی بر کمر می گذاریم که در نیایش خود خواستار اندیشه نیک و خرد می شویم تا راه اشا یا راستی را دریافته و با کار و تلاشی که در هماهنگی با آن در زندگی انجام می دهیم جهان را پیشرفت دهیم، نو سازیم و جشن زندگی برپا داریم.هنگامی گره های پیش رو را می زنیم که در هنگام خواندن مانترای "یتا اهو" خواستار آن می شویم که اندیشۀ نیک با همگان باشد تا کارهای زندگانی از روی خرد و به نام مزدا سامان یابند. پس می بینیم که همۀ خواست و درخواست یک بهدین آن است که کارهایی انجام می یابند از روی خرد و منش نیک بوده، راست و درست باشند تا زندگانی را آباد و پیشرونده گردانند.در پایان، گره های آخر را هنگام خواندن مانترای "اشم وهو" و هنگامی می زنیم که می گوییم این کارهای نیک ما را به خرسندی و شادی درونی و خوشبختی خواهند رساند.

پیوند میان کشتی بندی و روان انسان:
امروزه در دانش روانشناسی استوار شده است که انگیزش های تنی همراه با انگیزش های روانی اثر بسیار ژرفی در روان آدمی به جای می گذارد. اگر ما یک انگیزش تنی را با یک انگیزش روانی همراه نماییم، تکرار آن انگیزش تنی خودبخود اثر روانی را نیز به دنبال دارد. از این رو هر گاه کَسی سدره را بر تن و کشتی را بر کمر خود دریابد، آموزش ها و سرودهای گفته شده در هنگام پوشیدن سدره و بستن کشتی، که در نهاد ناخودآگاهش جایگیر شده است، در ذهن و روانش زنده می شوند و او را خودبخود به پیروی از گزینش ها می کشانند.یکی دیگر از پیامدهای کشتی نو کردن به گونۀ گروهی، برپا داشتن اندیشۀ یکرنگی و همازوری در گروه می باشد که آرامش روانی در پی دارد. کشتی رشته ای است که همۀ پیروان آیین مزدیسنا را به هم پیوند می دهد.

خوان گزاری:
جایی که آیین در آن انجام می شود، شایسته است که به زیبایی آراسته شده باشد. فضایی که در آن سفرۀ سپیدرنگ گسترده شده است، بر آن آتشدان روشن، سپندارهای فروزان، آیینه، گل، میوه، خشکبار، تره بار و غیره بر آن جای داده شده باشد. چنین فضای اشویی آرامش بخشی که براستی زایش انسان تازه ای را نوید می دهد، شادی بخش است. دربارۀ آرایش خوان سدره پوشی، روانشاد موبد اردشیر آذرگشسب، در دفتر "آیین سدره پوشی" چنین می نویسد:« در روز موعود سفرۀ سفید بزرگی را در وسط اتاقی که دور تا دور آن میهمان ها می نشینند، می گسترند. در چهار گوشۀ سفره چهار چراغ یا شمع روشن و در میان سفره اشیاء زیر را به سلیقۀ خود می چینند: یک آفرینگانی (مجمر آتش)، یک ظرف پر از لبان، صندل، چوب عود و سایر خوشبویی ها، یک سینی پر از چند قسم میوۀ خشک مانند پسته، بادام، گردو، قیسی، سنجد، برگۀ زرآلو، انجیر، نارگیل و غیره که مقداری نقل و شیرینی روی آن پاشیده شده و زرتشتیان آن را لُرک می گویند. مقداری گل و سبزه در گلدان و مقداری آویشن و برنج مخلوط با کمی سنجد و شیرینی در یک ظرف.» البته یادآور می شویم که این خوان می تواند بر روی زمین یا بر روی میز چیده شود.

چگونگی داشتن سدره بر تن:
نوزود ، تن شسته و پاکیزه، جامه ای سپید بر تن و سدره در بر دارد. پسران می توانند پیراهنی بر تن داشته باشند به گونه ای که با باز بودن دگمه های آن بتوان کشتی با به سادگی بر کمر بست. در هر دو مورد پسران و دختران می شود با داشتن بلوزی بر روی سدره و از راه بالا زدن لبۀ آن نیز به کشتی دسترسی داشت. در جایی که همۀ باشندگان خودی باشند نیازی به داشتن روپوشی بر روی سدره نمی باشد.

به کوشش موبد کامران جمشیدی