میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…
- - - به روز رسانی شده - - -
میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…
میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…
- - - به روز رسانی شده - - -
میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من
من خودم بودم و یك حس غریب
كه به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی كه صداقت می كاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
دل واپسی من از نیامدنت نیست.....می ترسم در پس این دل دل زدن ها بیایی و دگر نخواهمت......!
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
” خـــوبــــی ؟ “ گاه با تمـــام تکراری بودنش غــوغــــــــا می کند…!!!
و در جوابش میتوان بزرگترین دروغها را گفت… ”خوبم”
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
خودم را گذاشتم جای تو دیدم کسی نیست جای من...
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
هــــــــی غریبه
روی کسی دســـــــــــــت گذاشتی
که همــــــــــــــــــه دنیای منه
بـــــــــــــــــــی وجدان........
انقدر راحت بهــــــــــــــــــــش نگو عــــــــــــــزیزم......
آدم برفی از خجالت آب شد ... وقتی که دید ... کودکی گرسنه به هویج دماغش زل زده
vere good
vere beutiful
مداد رنگی ات را بردار
برای گریه کودکی فقیر
سکه ای بکش طلایی
برای نگاهی خاموش و منتظر
جوانمردی نقاشی کن با سلاح راستی
مداد رنگی ات را بردار
و برای پنجره ابری من
دست هایی بکش آفتابی
در سرزمینی که باران را سراب می پندارند
تو قطراتی نقاشی کن همان مروارید
مداد رنگی ات را بردار و آسمان را
در پناه دو رنگ نقاشی کن
مداد رنگی ات را بردار...
من دلم می خواهد ...خانه ای داشته باشم پر دوست ....
کنج هر دیوارش ....دوستهایمبنشینند آرام ...گل بگو گل بشنو ...
هرکسی می خواهد ...وارد خانه ي پر عشق و صفای منگردد ....
یک سبد بوی گل سرخ ....به من هدیه کند ...شرط وارد گشتن ... شست و شویدلهاست.....شرط آن داشتن،
یک دل بی رنگ و ریاست ...
بر درش برگ گلی میکوبم...
روی آن با قلم سبز بهار ....می نویسم ای یار ...خانه ي ما اینجاست ...
تا که سهراب نپرسد دگر ...خانه ي دوست کجاست؟
-تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد ، سيب را در دست تو ديد
غضب الود به من كرد نگاه ، سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
- و تو رفتي و هنوز.................
سال هاست كه در گوش من آرام ،آرام
خش خش گام تو تكرار كنان، مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا ؟
***خانه كوچك ما سيب نداشت****
- - - به روز رسانی شده - - -
-تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد ، سيب را در دست تو ديد
غضب الود به من كرد نگاه ، سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
- و تو رفتي و هنوز.................
سال هاست كه در گوش من آرام ،آرام
خش خش گام تو تكرار كنان، مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا ؟
***خانه كوچك ما سيب نداشت****
ویرایش توسط هايدي0078 : 29th June 2012 در ساعت 10:07 PM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)