خونه بابابزرگم ، تو حیاطش یه گاراژ داشت که در نداشت ! از صبح تا موقع شب هم ماشین نمیومد توش !
مادربزرگم به میله گاراژ با طناب برامون تاپ درست کرده بود ! ما هم عیدا میرفتیم خونشون اینقده تاپ بازی میکردیم که نگو !
یه بار اومدیم شیطنتمون گل کرد رو تاپ ایستادیم !
خالم که 1 سال از من بزرگتره اومد منو تاپ داد ! هی تاپ میداد هی من میگفتم بالاتر ، بالاتر !
آخرش طناب پاره شد و ما با پا خوردیم زمین ! بعدش هم میدونید دیگه ! البته فقط پام شکست
یه بار هم تو خونه خودمون اومدیم خاله بازی کنیم ، اونم چه خاله بازی !
میخواستیم دست به ساختن خونه بزنیم اونم با سنگ !
خیله خب ! شروع کردیم به جمع کردن سنگ و چیدن اونها روی همدیگه !
رسیدیم به سقف ! خو اصولاً سنگ خیلی بزرگ نیاز داشت !
ما هم که جوگیر ! اومدیم یه سنگ برداشتیم 2برابر هیکل خودمون !
تا نصفه راه رو هم رفتیما ! ولی از دستمون رها شدن همان و افتادن رو پامون همان و دوباره پام شکست
علاقه مندی ها (Bookmarks)