وي مقوله تفكر را داراى دو مقام عنوان كرد، يكي مقام ثبوت و ديگري مقام اثبات: تفكر ثبوتى و ثبوت تفكر در ظرف ذهن فرآيند بسيار پيچيده و ناشناخته‌اى دارد و در عميقترين لايه‌هاى ذهنى و روانى انسان شكل مى‌گيرد و اين همان است كه به آن عمق فكري، خلاقيت فكرى و تفكر خلاق گفته مي‌شود. در مقابل، وجه اثباتى تفكر و تفكر اثباتى همان ظهور و بروز خارجى تفكر است و اين همانست كه به آن دقت فكري، انضباط فكرى و تفكر منضبط اطلاق مى‌شود.


عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس با اشاره به اينكه در فضاي تفكر فازي جهان تا اندازه‌اي خاكستري هست، گفت: تفكر فازي ضمن دارا بودن تمام ويژگيهاي تفكر صوري و تفكر رياضي داراي ويژگي “فازي‌سازي” نيز هست.

در دومين روز از همايش روز جهاني فلسفه كه از سوي مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در كتابخانه ملي برگزار شد، اساتيد و صاحبنظران ايراني و خارجي در نشست تخصصي “فلسفه، علم و تكنولوژي” به ايراد سخنراني پرداختند.

نخستين سخنران اين نشست، دكتر لطف الله نبوي، عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس تهران بود كه درباره “متافيزيك در ساحت سوم و هزاره سوم” سخن گفت.

وي مقوله تفكر را داراى دو مقام عنوان كرد، يكي مقام ثبوت و ديگري مقام اثبات: تفكر ثبوتى و ثبوت تفكر در ظرف ذهن فرآيند بسيار پيچيده و ناشناخته‌اى دارد و در عميقترين لايه‌هاى ذهنى و روانى انسان شكل مى‌گيرد و اين همان است كه به آن عمق فكري، خلاقيت فكرى و تفكر خلاق گفته مي‌شود. در مقابل، وجه اثباتى تفكر و تفكر اثباتى همان ظهور و بروز خارجى تفكر است و اين همانست كه به آن دقت فكري، انضباط فكرى و تفكر منضبط اطلاق مى‌شود.

وي افزود: روشن است كه علوم و معارف بشري محصول تعامل و همكاري اين دو وجه ثبوتي و اثباتي تفكرهستند كه از دير باز در تعريف افلاطون حكيم از معرفت يعني “باور صادق موجه” كه در آن باور به عنوان مقام ثبوت و صادق موجه به عنوان مقام اثبات است، انعكاس يافته است.

عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس ادامه داد: متافيزيك بدون ترديد چهره بارز و شايد بارزترين چهره تعامل دو وجه ثبوتي و اثباتي تفكر است. با تأملى عميق در تاريخ تفكر و انديشه بشري درمى‌يابيم كه مقوله ‌تفكر در مقام اثبات (و نه ثبوت) دو ساحت فكري را پشت سر گذاشته و آماده مي‌شود تا در هزاره سوم، ساحت سوم را تجربه كند. اين ساحات سه گانه تفكر عبارتند از: تفكر صورى، تفكر رياضى و تفكر فازى.

وي تصريح كرد: تفكر صوري با تأسيس منطق صوري ارسطويي در قرن چهارم پيش از ميلاد به وجود آمد. دو ويژگي بنيادي اين ساحت فكري عبارتند از: صوري سازي و اصل موضوعى سازي. بارزترين جلوه كاربرد تفكر صوري در متافيزيك را در تعاليم دكارت و دكارتيان و به ويژه در دو كتاب “اصول فلسفه” دكارت و”اخلاق” اسپينوزا مي‌توان مشاهده كرد.

نبوي خاطرنشان كرد: تفكر رياضي با تأسيس منطق رياضي در اواخر قرن نوزدهم توسط گوتلوب فرگه آغاز شد. تفكر رياضي علاوه بر دو ويژگي تفكر صوري داراي دو ويژگي نمادي سازي و محاسبه‌پذيري نيز هست. منطق رياضي جديد هرچند در نيمه اول قرن بيستم به دليل حاكميت ديدگاه فلسفه تحليل زباني و فلسفه تحليل تجربي در خدمت متافيزيك قرار نگرفت اما درنيمه دوم قرن بيستم به ابزاري كارآمد براي تنقيح و تكميل متافيزيك تبديل شد.

وي ادامه داد: تلاشهاي ده ساله كورت گودل در انتهاي عمر درباره فلسفه لايبنيتس موجب احياي متافيزيك در ساحت تفكر رياضي گرديد. لايبنيتس معتقد بود كه بايد به مشاجرات فلسفي پايان داد و محاسبات منطقي را جايگزين آن كرد. اما محاسبه منطق ممكن نيست مگر اينكه منطقي محاسباتي وجود داشته باشد. اين چنين است كه لايبنيتس مي‌كوشد منطقي جديد را بنيان نهد. او را پدر منطق جديد مي‌دانند اما با فرگه است كه منطق رياضي به وجود مي‌آيد. بنابراين رياضيات خود موجب تحول منطق شد و خود با ظهور منطق تحول يافت.

اين استاد منطق و فلسفه در ادامه به ساحت سوم يعني تفكر فازي پرداخت و گفت: تفكر فازي به عنوان ساحت سوم افق تازه‌اي را به روي بشر مي‌گشايد. تفكر فازي با تأسيس منطق فازي توسط دكتر لطفى‌زاده و به ويژه تصحيح و تكميل و تثبيت آن به عنوان يك نظام منطق فلسفي توسط پيتر هايك، پاولكا، زيمرمن و… رسماً با آغاز هزاره سوم شروع شده است.

وي خاطرنشان كرد: تفكر فازي ضمن دارا بودن تمام ويژگيهاي تفكر صوري و تفكر رياضي داراي ويژگي “فازي‌سازي” نيز هست. اهميت تفكر فازي به عنوان ساحت جديد در اين است كه زمينه تبيين روشنتر و اثبات دقيقتر برخي نظامهاي متافيزيكي شرقي مثل متافيزيك اشراقي و متافيزيك صدرايي را فراهم مي آورد چرا كه اينگونه نظامهاي فلسفي به دليل دارا بودن مفاهيم و مقولات تشكيكي در فضاي تفكر صوري و تفكر رياضي به صورت كامل قابل تبيين و اثبات نيستند.

نبوي با اشاره به اينكه در فضاي تفكر فازي جهان تا اندازه‌اي خاكستري هم هست، گفت: تلفيق و تركيب محتواي عميق مشرقي در متافيزيك با صورت دقيق مغربي در فضاي تفكر فازي مي‌تواند ضمن تعامل فرهنگ شرق و غرب، زمينه تحول و توسعه متافيزيك را در هزاره سوم فراهم آورند.

چِنگ سومِي دومين سخنران نشست تخصصي “فلسفه، علم و تكنولوژي” بود كه درباره “ديدگاه بافت‌محور به علم” سخنراني كرد. اين عضو آكادمي علوم اجتماعي شانگهاي گفت: يكي از موضوعات مهم براي فلسفه علم معاصر و پژوهشهاي اجتماعي و فرهنگي درباره علم، بنا نهادن مفهومي نو از علم است. تلقي سنتي از علم آن را چيزي يقيني، عيني، خطاناپذير و جهانشمول قلمداد مي‌كند. اين تصور سنتي با تولد هندسه‌ نااقليدسي، مكانيك كوانتوم و مطالعات كاربردي علمي رد شده است.

وي افزود: در عوض برخي به روايتي وارونه از اين تلقي سنتي رو آورده‌اند و به موضع ضدواقع‌گرايي رسيده‌اند. “نزاع علمي” نمايانگر شكاف ميان اين دو تلقي است و ما را وامي‌دارد تا با توجه به جامعه، درباره‌ مشكلات عينيت علمي بازانديشي كنيم. ريشه اختلاف اين دو تلقي آن است كه هر دو بر شيوه‌ تفكر منطقي “بله يا خير” تكيه مي‌كنند.

سومِي ادامه داد: يافته‌هاي معاصر علمي به ما مي‌گويند اگر نظريات علمي را چيزهايي بدانيم كه از جهان حرف مي‌زنند، نه چيزهايي كه توصيف‌گر جهانند، اگر الگوي نظريه‌هاي علمي را شبيه‌سازي جهان بدانيم و اگر عينيت و حقانيت علم را تنها درجه‌اي از مفاهيم شناختي انسان بدانيم و نه مطابقت ميان امور عيني و ذهني، آنگاه ديگر نگران اين نخواهيم بود كه در برابر واقع‌گرايي، ديدگاهي افراطي اتخاد كنيم زيرا آن مشخصه‌ بافت‌محور و خطاناپذير شناخت علمي را يافته‌ايم.

عضو آكادمي علوم شانگهاي چين خاطرنشان كرد: همچنين در اين صورت ديگر لازم نخواهد بود تا براي دفاع از عينيت علمي فرهنگ انساني را ناديده بگيريم. اين ديدگاه نو، “ديدگاه بافت‌محور به علم” است.