دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15

موضوع: ایمیل های عاشقانه

  1. #11
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    نمیدونم
    نوشته ها
    83
    ارسال تشکر
    561
    دریافت تشکر: 117
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : ایمیل های عاشقانه

    خدایا سرده این پایین از اون بالا اگه میشه نگاه کن


    یه کاری کن اگه میشه فقط گاهی قلبمو پاک کن

    خدایا سرده این دستام از اون بالاببین میلرزه

    مگه حتی همه دنیا به این دوری به این سردی می ارزه

    تمومش کن دیگه بسه شدم از زندگی خسته

    یه زخمی دارم از درد ش میسوزمو میخام بمیرم

    خدایا من دارم میام کمی با من مدارا کن

    شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منو یه گوشه ای جاکن

    دیگه

    دیگه از دنیا بریدم دلمو گرفته

    توکجایی تا ببینی

    همه جا رو غم گرفته

  2. 6 کاربر از پست مفید mehran_7418 سپاس کرده اند .


  3. #12
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    نمیدونم
    نوشته ها
    83
    ارسال تشکر
    561
    دریافت تشکر: 117
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : ایمیل های عاشقانه

    پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم
    تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي…شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد…


    چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..!
    دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد و درون آن چنين نوشته شده بود:

    سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين كارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)




    دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

    آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم…


    دلم گرقته ...........

  4. 4 کاربر از پست مفید mehran_7418 سپاس کرده اند .


  5. #13
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    نمیدونم
    نوشته ها
    83
    ارسال تشکر
    561
    دریافت تشکر: 117
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : ایمیل های عاشقانه

    زن و شوهر جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب می راندند.آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
    زن جوان:یواشتر برو می ترسم!
    مرد جوان: این جوری خیلی بهتره!
    زن جوان:خواهش می کنم ، من خیلی می ترسم!
    مرد جوان: خوب، اول باید بگی دوسم داری.
    زن جوان :دوستت دارم،حالا میشه یواشتر برونی؟
    مرد جوان: باشه،به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری،آخه نمی تونم راحت برونم،اذیتم میکنه.

    روز بعد روزنامه ها نوشتند:
    برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
    مرد جوان از بریدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند، با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند...

  6. 6 کاربر از پست مفید mehran_7418 سپاس کرده اند .


  7. #14
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    نمیدونم
    نوشته ها
    83
    ارسال تشکر
    561
    دریافت تشکر: 117
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : ایمیل های عاشقانه

    تا حالا شده دلت بگیره، از دست غصه دق کنه بمیره؟

    تا حالا شده که محتاج بشی، حتی خدا هم دستتو نگیره؟

    تا حالا شده یه روز بی خبر، عشقت بره بهونش و بگیری؟

    بفهمی هر چی می گفت دروغ بود، کم بیاری دلت بخواد بمیری!

    تا حالا تنها یه جا نشسته ای، بی سرصدا توی خودت شکسته ای؟

    حس خجالت بشینه رو چهرت، از این که حس کنی اضافی هستی!

    تا حالا شده چیزی ببینی، دلت بخواد کور بشی و نبینی؟

    واسه پنهون کردن گریه هات، زیر بارون بدون چتر بشینی!

    ای خدا زندگیم نقش بر آبه، حال قلب عاشقم بدجور خرابه

    قسمت می دم که جونمو بگیری، زنده بودن واسه من عین عذابه

    تو که از حال دلم باخبری، چرا گریه هام نداره اثری؟

    به چه جرمی ای خدا بگو به من، داری آبروی من رو می بری؟

    &&&&&&&&

    تمومش کن خدا دیگه بریدم، به هر چی که نمی خواستم رسیدم

    تمومش کن تمومش کن خدایا، دیگه بسه عذاب قبر کشیدم

    نه از عشق خیر دیدم نه از دوست، به کی خوش باشم و به چی امیدوار

    دارم زجه زنون به پات می افتم، تو می بینی ولی انگار نه انگار

  8. 5 کاربر از پست مفید mehran_7418 سپاس کرده اند .


  9. #15
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    نمیدونم
    نوشته ها
    83
    ارسال تشکر
    561
    دریافت تشکر: 117
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : ایمیل های عاشقانه

    سالها پیش , در کشور آلمان , زن و شوهری زندگی می کردند.آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند.یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند , ببر کوچکی در جنگل , نظر آنها را به خود جلب کرد.مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد.به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت.پس اگر احساس خطر می کرد به هر دوی آنها حمله می کرد و صدمه می زد.اما زن انگار هیچ یک از جملات همسرش را نمی شنید , خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش کشید , دست همسرش را گرفت و گفت :عجله کن!ما باید همین الآن سوار اتوموبیلمان شویم و از اینجا برویم.آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به این ترتیب ببر کوچک , عضوی از ا عضای این خانواده ی کوچک شد و آن دو با یک دنیا عشق و علاقه به ببر رسیدگی می کردند. سالها از پی هم گذشت و ببر کوچک در سایه ی مراقبت و محبت های آن زن و شوهر حالا تبدیل به ببر بالغی شده بود که با آن خانواده بسیار مانوس بود.در گذر ایام , مرد درگذشت و …

    مدت زمان کوتاهی پس از این اتفاق , دعوتنامه ی کاری برای یک ماموریت شش ماهه در مجارستان به دست آن خانم رسید.زن , با همه دلبستگی بی اندازه ای که به ببری داشت که مانند فرزند خود با او مانوس شده بود , ناچار شده بود شش ماه کشور را ترک کند و از دلبستگی اش دور شود.پس تصمیم گرفت : ببر را برای این مدت به باغ وحش بسپارد.در این مورد با مسوولان باغ وحش صحبت کرد و با تقبل کل هزینه های شش ماهه , ببر را با یک دنیا دلتنگی به باغ وحش سپرد و کارتی از مسوولان باغ وحش دریافت کرد تا هر زمان که مایل بود , بدون ممانعت و بدون اخذ بلیت به دیدار ببرش بیاید.دوری از ببر, برایش بسیار دشوار بود.روزهای آخر قبل از مسافرت , مرتب به دیدار ببرش می رفت و ساعت ها کنارش می ماند و از دلتنگی اش با ببر حرف می زد.سر انجام زمان سفر فرا رسید و زن با یک دنیا غم دوری , با ببرش وداع کرد.


    بعد از شش ماه که ماموریت به پایان رسید , وقتی زن , بی تاب و بی قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند , در حالی که از شوق دیدن ببرش فریاد می زد : عزیزم , عشق من , من بر گشتم , این شش ماه دلم برایت یک ذره شده بود , چقدر دوریت سخت بود , اما حالا من برگشتم , و در حین ابراز این جملات مهر آمیز , به سرعت در قفس را گشود : آغوش را باز کرد و ببر را با یک دنیا عشق و محبت و احساس در آغوش کشید.ناگهان , صدای فریادهای نگهبان قفس , فضا را پر کرد:نه , بیا بیرون , بیا بیرون : این ببر تو نیست.ببر تو بعد از اینکه اینجا رو ترک کردی , بعد از شش روز از غصه دق کرد و مرد.این یک ببر وحشی گرسنه است.اما دیگر برای هر تذکری دیر شده بود. ببر وحشی با همه عظمت و خوی درندگی , میان آغوش پر محبت زن , مثل یک بچه گربه , رام و آرام بود.اگرچه , ببر مفهوم کلمات مهر آمیزی را که زن به زبان آلمانی ادا کرده بود , نمی فهمید , اما محبت و عشق چیزی نبود که برای درکش نیاز به دانستن زبان و رسم و رسوم خاصی باشد.چرا که عشق آنقدر عمیق است که در مرز کلمات محدود نشود و احساس آنقدر متعالی است که از تفاوت نوع و جنس فرا رود.

    برای هدیه کردن محبت , یک دل ساده و صمیمی کافی است , تا ازدریچه ی یک نگاه پر مهر عشق را بتاباند و مهر را هدیه کند.محبت آنقدر نافذ است که تمام فصل سرمای یاس و نا امیدی را در چشم بر هم زدنی بهار کند.عشق یکی از زیباترین معجزه های خلقت است که هر جا رد پا و اثری از آن به جا مانده تفاوتی درخشان و ستودنی , چشم گیر است.محبت همان جادوی بی نظیری است که روح تشنه و سر گردان بشر را سیراب می کند و لذتی در عشق ورزیدن هست که در طلب آن نیست.بیا بی قید و شرط عشق ببخشیم تا از انعکاسش , کل زندگیمان نور باران و لحظه لحظه ی عمر , شیرین و ارزشمند گردد.در کورترین گره ها , تاریک ترین نقطه ها , مسدود ترین راه ها , عشق بی نظیر ترین معجزه ی راه گشاست.مهم نیست دشوارترین مساله ی پیش روی تو چیست , ماجرای فوق را به خاطر بسپار و بدان سر سخت ترین قفل ها با کلید عشق و محبت گشودنی است.پس : معجزه ی عشق را امتحان کن !

  10. 7 کاربر از پست مفید mehran_7418 سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. Nokia N86 هیاهو برای هیچ
    توسط Bad Sector در انجمن Nokia
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 27th August 2011, 11:46 PM
  2. آلرژی های چشمی
    توسط Admin در انجمن بیماریهای چشم
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 7th March 2011, 05:32 PM
  3. انواع توپولوژي شبكه هاي كامپيوتري
    توسط Bad Sector در انجمن مقالات و آموزش های شبکه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th February 2011, 04:47 PM
  4. آموزشی: به کارگیری خودآزمایی کنترل توسط حسابرسان مستقل
    توسط AreZoO در انجمن حسابرسی و مديريت مالی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st September 2010, 01:31 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •