تاریـــخ کـــــه بر بـاد رود رنـج و سرورش // نازد به ســاوار به گــــــــردان غـیـــورشپدر بابک روغن فروشی از مردم مداین بود و چون به آیین مزدکی گراییده بود، از بیم جان به آذربایگان (آذربایجان) گریخت . در آنجا ، در روستای " بلال آباد" همسر حاملهاش، فرزندی بهدنیا آورد که "پاپک" نام گرفت. تازیان او را " بابک" گفتندی چنانکه "شاپور" را "شابور".
هــرگـرد که در مـعـبـد تاریخ فنــا گـشت // همپایه همی دان به هزار و به کرورش
او بــارهی هــمـــت ز ســر ابــر جــهانید // دشمن بوحل مانده همه بار و ستورشبابک خرمدین به بازگویی برخی از منابع در بیست سال شورش ۲۵۵۵۰۰ تن از تازیان را کشت و بسیاری از سرکردههای معتصم و مامون را از پای درآورد. در سال ۲۲۰ ه.ق. حیدر بن کاووس و پشت سر وی سردار ترک دیگری بنام بغای و بعد جعفر خیاط و سپس ایتاخ را (با سی میلیون درهم مخارج قشون) روانه کرد و سرانجام افشین پس از ۲ سال کارزار، خدعه و نیرنگ بر بابک دست یافت. این مرد چنان هراسی در امپراتوری عرب پدید آورد که خواب و خور را از خلفای ایشان ربوده بود.
او راه فنا رفت به چـــشـــمان گشــــاده // زد خنده به خصم وطــن و باطــن کورش
لرزیـد دل خـــصم چو در مســـلخ تــازی // بشنـــید غریــو سخن پر شر و شورش
چون خلیفه اندر آمد، همگان خم شدند و کرنش کردند جز بابک، که بهسان کوهی استوار ایستاده بود. پس از چندگاه خاموشی هراس انگیز، سرانجام خلیفه نشست و به پرخاش گفت:" ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی؟" بابک خاموش و استوار ایستاده بود و هیچ واکنشی از خود نشان نداد!
معتصم بار دیگر گفت: " ای سگ، با توام !" بابک همچنان استوار و خاموش بود...
در این هنگام " افشین" سر نزدیک گوش بابک کرده و گفت:" وای بر تو ، خلیفه ایرالمؤمنین از تو پرسد و تو خاموشی ؟"
بابک گفت: "منم بابک" ( نام من بابک است )
خلیفه در حالیکه از خشم سرخ شده بود گفت: "ای بابک، تو کاری کردی که هیچکس نکرده بود ، پس اینک تحمل مجازاتی را بکن که هیچکس تا کنون تحمل نکرده است"
بابک گفت: " پس بزودی تاب مرا خواهی دید" دژخیم وارد شد و سفرهی خود گسترد، تن بابک را برهنه کردند و خلیفه دستور داد که دست راستش را از مچ ببرند. هیچ اثری از درد در سیمای این قهرمان دیده نشد و او گفت : "زهی آسانی!"
همهی تاریخ نویسان نوشتهاند که چون دست بابک از پیکرش جدا شد، وی مچ خون آلود خود را به چهرهاش مالید و با دست چپ، همهی چهره اش را بخون شست.
معتصم گفت: " بپرسید که از چه رو چنین کرد؟"
از او پرسیدند و گفت:" چون چهرهام از رفتن خون زرد شود، مبادا که پندارند که از ترس بوده است!"
آنروز عرب پیکر او خست به شمشیر // امروز جهان گل بنهد بر سر گورشبابک و پان ترکیست ها
همان گونه که میدانیم، پان ترکیست ها کوشش می کنند قهرمانان ملی ایران و بزرگان ایرانی را به نام ترکها مصادره کنند. پیش از این کوشیدهاند تا کسانی همانند زرتشت، ستارخان، نظامی یا در کل قوم آذری و .. را ترک معرفی کنند. همین کوشش برای تحریف تاریخ و دزدی فرهنگی دربارهی بابک خرمدین نیز انجام شده است.
نخست اینکه بابک نه بهزبان ترکی سخن میراند و نه اینکه از نژاد آغوز و ترک بود. در آن زمان در آذربایجان، زبان پهلوی آذری رواج داشت و مردم بومی آذربایجان به زبان ایرانی فهلوی آذری که در تواریخ بارها از آن یاد شده سخن می گفتند.
دو اینکه نام بابک یک نام اصیل ایرانی است. این نام بارها در شاهنامه و دیگر نامههای ایرانی آمده، این در حالی است که هیچگاه در منابع ترکی از آن نام برده نشده.
سه اینکه به نامهای یاران او (آذین، رستم) و همچنین آیین او (پیرو مزدک و جاویدان پور شهرک و خرمدینی) و زادگاه پدرش (مدائن پایتخت ساسانیان) که نگاه بیندازیم، به آسانی در مییابیم که بابک یک ایرانی و بود و نه ترک و آغوز. او قهرمان ملی ایرانیان بود و در برابر دستگاه فرمانروایی عرب و ستم ایشان بر ایرانیان ایستاد. یاران او از سراسر ایرانی بودند و آذربایجان مرکز جنبش او به شمار میآمد.
*هر گونه برداشت از دادههای ایران تارنگار تنها با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز است (کورش محسنی)
علاقه مندی ها (Bookmarks)