دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 10 از 10 نخستنخست 12345678910
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 95 , از مجموع 95

موضوع: آداب تعليم و تعلم در اسلام

  1. #91
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    لكن اگر در برابر كلمه و يا عبارت از قلم افتاده ، جاى خالى و مناسبى وجود نداشته باشد، و ناگزير گردد كه در محل ديگرى تخريج كند، و از قلم افتادگى را ترميم نمايد، مى تواند از دو راه و روش استفاده كند: يا آنكه از محل انجام تخريج تا آغاز افتادگى ، خط ممتدى را رسم كند، و يا آنكه در برابر محل افتادگى بنويسد: (تخريج و تدارك افتادگى ، در فلان جا انجام مى گيرد). و بايد بالاخره علائمى را يادداشت كند كه اشتباه خواننده را برطرف ساخته و او را به محل تخريج ، رهنمون گردد.
    پس از فراغ از عمل تخريج و جبران از قلم افتاده ها، در پايان آنها كلمه (صح ) را بنويسد؛ اگرچه بهتر است به جاى آن ، فشرده اين كلمه يعنى (ص -) را در آخر عبارات و يا كلمات تخريج شده ، اضافه كند. برخى از دانشمندان در پى آن مى نويسند: (صح رجع ) و برخى ديگر به صرف نگارش (رجع ) اكتفاء مى كنند.
    22- فوائد مقابله و تصحيح كتاب در معيت شخصيتهاى علمى مورد اعتماد
    آنگاه كه مقابله و تصحيح كتاب را در حضور استاد انجام داد، به وسيله عباراتى از قبيل (بلغ ) (بلغت ) (بلغ ‌العرض ) و امثال آنها - يعنى عباراتى را كه مفيد مفاهيم اين تعابير باشد - در همان محلى كه تصحيح و مقابله كتاب بدانجا منتهى شد، علامت گذارى كند. اگر اين علامت گذارى با دستخط خود استاد انجام گيرد شايسته تر خواهد بود.
    اينگونه نشانه گذارى داراى پنج فائده است كه مهمترين آنها عبارت از وثوق و اطمينان به نسخه - حتى پس از گذشت سالها و قرنها - است ؛ بخصوص كه اگر استاد و يا شخصى كه نسخه را در معيت او مقابله مى كند، فردى موثق و ضابط و مورد اعتماد باشد.
    به اين مسئله - بخصوص - در دوره معاصر، (يعنى عصر مولف ) احساس نياز مى شود؛ چون مى بينيم اقدام و اهتمام مردم معاصر و يا كسانى كه قريب به عصر ما بسر مى برده و مى برند در تصدى كار تصحيح و ضبط نوشته هاى كتب ، به ويژه در مورد كتب حديث ، دستخوش ضعف و سستى گشته است . پس بنابراين ناگزير بايد بر تصحيح و مقابله دانشمندان موثق پيشين اعتماد كرد؛ علاوه بر آنكه لازم است به قدر وسع و توان و امكان ، در تحقيق و بررسى و بازيافتن حق و صواب ، اجتهاد و كوشش نمود.
    23- بكاربردن مشخصات املائى و تنوع قلم در راءس مطالب
    شايسته به نظر مى رسد (به منظور تفكيك مطالب مستقل و) ايجاد جدائى ميان دو حديث و دو سخن ، دائره اى رسم گردد، و يا از راه نگارش با قلمى درشت تر، ميان آنها تمايز برقرار ساخت ، يعنى همه نبشتار را بر يك منوال از لحاظ خط و قلم ننويسد و به هم نپيوندد؛ زيرا ممكن است به هنگام استخراج و پيداكردن مطلب مورد نظر خود، به زحمت افتاده و اوقات او به خاطر يكنواخت بودن قلم (و ناپيدا بودن و عدم برجستگى مطلب دلخواه او) در راه دست يافتن به مطلوب ، ضايع گردد. علماء، رسم دائره را بر ساير مشخصات املائى ديگر ترجيح مى دادند چنانكه غالب محدثين نيز به همين شيوه عمل مى كردند.
    عده اى از دانشمندان ترجيح مى دادند كه قبل از تمام شدن مقابله ، هيچگونه دائره اى را نبايد رسم كنند؛ و مى گفتند در پى هر سخن و كلامى كه پايان گرفت ، نخست بايد (پس از مقابله اول ) دائره اى را پس از آن رسم نمود و در ميان آن ، نقطه اى نهاده و پس از مقابله دوم ، نقطه دوم ، و همينگونه پس از هر مقابله اى نقطه اى را اضافه كرد.
    24- كيفيت حاشيه نويسى و نگارش نكات سودمند درهامش كتاب
    نگارش حواشى و نكات سودمند و تنبيهاتى كه حاكى از وجود اشتباه و غلط و يا اختلاف روايت و نقل از نسخه اى خاص : (نسخه بدل ) و امثال آنها است كه اگر درهامش كتابى كه در ملك نويسنده است صورت گيرد، هيچگونه اشكالى ندارد. و چنانچه مالك آن نباشد پس از كسب اجازه از صاحب آن ، حاشيه نگارى بدون اشكال خواهد بود. ولى نبايد، كلمه (صح ) را در پايان آن بنگارد، و نيز بايد نشانه تخريج را در فراز كلمه اى كه درباره آن حاشيه نويسى كرده است قرار دهد و آنرا در ميان دو كلمه بنويسد. يا آنكه به جاى هر تخريج ، به وسيله زنگار اشاره كند؟. همه اين كارها براى آنست كه حواشى از تخريج متن ، متفاوت و ممتاز باشد.
    برخى از علماء در آغاز اينگونه نوشته هاى موجود درهامش كتاب ، عنوان (حاشية ) يا (فائدة ) يا (حشة ) (كه اخيرى فشرده از كلمه (حاشيه ) است ) مى نويسند، و برخى ديگر اين عناوين را در پايان آنها مى نگارند.
    شايسته نيست كه غير از فوائد مهم و باارزش مربوط به مورد، چيز ديگرى را درهامش كتاب بنويسد، و با نقل مباحث و فروع و شاخه هاى نامتناسب و بيگانه از مطلب ، كتاب را سياه و چركين سازد؛ چنانكه اين كار براى عده اى از افراد بى اطلاع معاصر - يعنى افرادى كه به اصطلاحات و طريقه كار علماء، آگاهى كافى ندارند - اتفاق مى افتد، و شمار زيادى از كتب را با چنين كارهاى بى رويه اى تباه نموده و از حيز استفاده و انتفاع خارج مى سازند.
    ضمنا بايد يادآور گرديم كه نبايد ميان دو سطر نبشتار، مطلقا چيزى نوشت .
    25- عناوين و ابواب و فصول و شرح و متن كتاب را بايد چگونه نوشت ؟
    بهتر است عناوين و ابواب و فصول و امثال آنها را با قلم سرخ و يا قلمى متفاوت از رنگ متن بنويسد؛ چون اين كار موجب ظهور و برجستگى فزونترى در مطالب متنوع كتاب مى گردد، و فواصل آن را بهتر مشخص مى سازد.
    در مورد كتابهائى كه به صورت (شرح مزجى ) تاءليف شده است ، (يعنى شرح متنى كه گزارش و متن در هم آميخته است ) مى تواند متن كتاب را با قلم سرخ بنويسد. و يا آنكه روى متن ، خط ممتدى را با حفظ فاصله آن از سطر، رسم كند. و به همان كيفيتى كه درباره نوع دوم (ضرب ) بيان شد، متن را از شرح جدا سازد با اين تفاوت كه دو طرف اين خط ممتد را منحنى نسازد.
    اگر در مورد كتابى كه به صورت (شرح مزجى ) تحرير شده است تمام متن را با خط سرخ و شنگرف بنويسد از هر روش و شيوه ديگرى بهتر است ؛ زيرا ممكن است اين متن - حتى در مورد يك حرف - با خود شرح ، مخلوط گردد. و گاهى يك كلمه نيز به گونه اى است كه قسمتى از آن به عنوان متن ، و قسمت ديگرش به عنوان شرح مى باشد كه با كشيدن خط در فراز آن ، آنگونه روشن نمى گردد كه از راه نگارش آن به وسيله قلم سرخ ، روشن و مشخص مى شود. و توفيق را بايد از خداوند متعال درخواست نمود.
    خاتمه : درباره مطالب مهم و باارزش
    مطلب اول : درباره اقسام علوم شرعى و دانشهاى دينى و علوم عقلى و ادبى كه زيربناى علوم دينى هستند
    مطالب مربوط به آن در دو فصل بررسى مى شود:
    فصل اول : در اقسام علوم شرعى و دانشهاى اصيل دينى
    علوم شرعى و دانشهاى اصيل به چهاربخش ، يعنى : علم كلام ، علم به كتاب : (قرآن كريم )، علم به احاديث نبوى ، و علم به احكام شرعى - كه از اخيرى به عنوان (فقه ) ياد مى شود - تقسيم مى گردد:
    1- علم كلام : كه آنرا (اصول دين ) نيز مى نامند، بايد به عنوان اساس و زيربناى علوم شرعى و ستون دانشهاى اصيل دينى تلقى گردد؛ زيرا انسان از مجراى همين علم مى تواند خدا و رسول و جانشين او و نيز حقايق ديگر را شناسائى كند، حقايقى كه مسائل علم كلام ، در بر گيرنده آنها است . و نيز از رهگذر اين علم مى توان آراء و عقائد صحيح و فاسد، و حق و باطل را از هم بازيافت .
    در قرآن كريم و نيز در سنت ، انگيزه هائى وجود دارد كه انسان را به فراگيرى علم كلام و آگاهى از علوم دين تشويق مى كند و شرف و فضيلت آنرا بيان مى نمايد، انگيزه هائى كه فراوان و چشمگير مى باشد، خداوند متعال مى فرمايد:
    (( (فاعلم انه لا اله الا الله ) )) (504)
    بدان كه جز خداوند بى همتا، معبودى دگر، شايسته پرستش نبوده و وجود ندارد.
    و يا مى گويد:
    (( (اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق ) )) (505)
    آيا با خود نمى انديشند كه خداوند متعال ، آسمانها و زمين و پديده هاى ميان آندو را جز بر اساس حق ، نيافريد.
    و يا آنكه مى فرمايد:
    (( (اولم ينظروا فى ملكوت السموات و الارض و ما خلق الله من شى ء) )) (506)
    آيا در عجايب و شگفتى هاى آسمان ها و زمين ژرف نمى نگرند، و آيا عميقا در برابر پديده هاى آفرينش خداوند، چشم بصيرت را باز نمى كنند؟
    محتوى و مآل اين چند آيه ، فرمان و هشدارى است به انسان كه بايد فكر و نظر خويش را عميق ساخته و در ظل سازمان دقيق و مستحكم و آثار پيچيده و متقن جهان آفرينش ، به وجود صانع و خالق يگانه و آفريدگار تواناى عالم و حكيم ، استدلال كند (و جوياى رهنمودهائى باشد كه او را به حق مى رساند).
    از ابى سعيد خدرى است كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (من و هيچ گوينده اى پيش از من ، همانند (لا اله الا الله ) - كه گوياى وحدانيت خداوند متعال است سخنى بر زبان نياورد)(507) .
    امام صادق (عليه السلام ) از پدرش و او از نيايش و او از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده اند كه آنحضرت فرمود: (اگر كسى با روح توحيد و يگانه پرستى از دنيا برود و هيچ پديده اى را شريك و انباز خدا قرار ندهد به بهشت درآيد).(508)
    و نيز همان امام (عليه السلام ) از اجداد خود روايت كرده است كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) درباره آيه (( (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ) )) (509) گفت كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه مى فرمود: (منظور آيه ، اين است كه خداوند (عز و جل ) مى فرمايد: (جزا و پاداش كسى كه او را با نعمت توحيد و يگانه پرستى ، مورد مرحمت و احسان خويش قرار دادم - جز بهشت و سعادت اخروى - چيز ديگرى نخواهد بود)(510) .
    از ابن عباس روايت كرده اند كه مردى صحرانشين حضور پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ، از عجائب علم و شگفتيهاى دانش مرا آگاه ساز و آنرا به من بياموز، نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: درباره راءس علم و عضو حياتى دانش چه كارى صورت دادى كه هم اكنون از غرائب آن مى پرسى ؟! عرض كرد: يا رسول الله ، راءس و اندام حياتى علم چيست ؟ فرمود: شناخت درست و صحيح خداوند، عرض كرد: معرفت و آگاهى نسبت به خداوند متعال چگونه است ؟ فرمود: (بدين صورت است كه او را بى مثل و مانند بدانى و او يگانه و يكتا، ظاهر و باطن ، اول و آخر بشناسى كه بى همتا و بى نظير مى باشد. و معرفت صحيح خداوند، اين چنين است )(511) .
    روايات و احاديث منقول از خاندان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در اين مورد جدا فراوان و فزون از حد است ، و اگر كسى خواهان آن باشد كه از بيانات آنها در زمينه توحيد، آگاهى به دست آورد مى تواند به كتاب (توحيد) الكافى كلينى و كتاب (توحيد) صدوق بن بابويه (رضوان الله عليهما)، مراجعه نمايد.
    2- علم كتاب ، يعنى علوم و معارف مربوط به قرآن كريم ، اصطلاحا در سه فن ، استقرار يافته است كه درباره هر يك از اين سه فن ، كتب مستقل و جداگانه اى تاءليف و بر هر يك از آنها كلمه (علم ) اطلاق شده است :
    فن اول - علم تجويد است كه غرض و هدف آن ، شناخت اوضاع و احوال حروف و كلمات مفرده و مركبه قرآن كريم مى باشد. و قهرا شناخت مخارج حروف و خصوصيات آنها و مد و اظهار و اخفات و ادغام و اماله و تفخيم حروف و امثال آنها در همين علم ، مندرج است .
    فن دوم - علم قرائت كه منظور از آن ، شناخت وجوه مختلف اعراب و بنائى است كه قرآن كريم بر طبق آنها نازل گرديده ، و به همان صورت از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به تواتر نقل شده است . در اين علم ، سلسله اى از مباحث مربوط به فن اول ، يعنى علم تجويد، مندرج است . لذا گاهى اين دو علم : (تجويد و قرائت ) را يك علم ناميده و مباحث مربوط به آنها را مجموعا در يك كتاب تاءليف مى كنند.
    فن سوم - علم تفسير كه هدف آن ، شناخت معانى و مقاصد قرآن كريم و استخراج احكام و حكمتهاى آنست تا مضامين و محتواى اين كتاب آسمانى در مورد احكام و مواعظ و امر و نهى و امثال آنها به كار گرفته شده و مسلمين عملا پاى بند آن گردند.
    در اين علم غالبا مسائل مربوط به شناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امثال آنها مورد تحقيق قرار مى گيرد، اگرچه گاهى مسئله ناسخ و منسوخ قرآن كريم - مستقلا و جداگانه - بحث و بررسى شده و اختصاصا به عنوان يك علم و دانش جداى از علم تفسير، تلقى مى گردد. ولى بايد يادآور گرديم كه اكثر كتب تفسير قرآن كريم ، مسائل مربوط به ناسخ و منسوخ را - به مناسبت تفسير پاره اى از آيات كه شامل هدف اين مسئله است - مورد بحث و بررسى قرار مى دهند.
    درباره اهميت و ارزش علم تفسير و تشويق به آموختن آن ، احاديث و اخبار و آثار فراوانى به چشم مى خورد (كه شمه اى از آن ياد مى شود):
    در طى حديثى (مرفوع ) از ابن عباس درباره آيه (( (يؤ تى الحكمة من يشاء و من يؤ تى الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا) )) (512) آمده است كه وى گفت : منظور از حكمت ، همان قرآن كريم مى باشد. و در توضيح آن از همو نقل شده است كه مقصود از حكمت ، تفسير قرآن كريم است ؛ زيرا هر كسى - اعم از خوب يا بد، و بى گناه و گناهكار - قرآن كريم را قرائت كرده اند. و از همين ابن عباس است كه گفت : مراد از حكمت ، شناخت ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، مقدم و مؤ خر، حلال و حرام و امثال ، يعنى مثلهاى قرآن كريم مى باشد(513) .

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  2. #92
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (قرآن را با رعايت ضوابط عربى و درست قرائت كنيد، و شگفتيهاى آنرا پى جوئى كرده و جويا و خواهان اين شگفتيها از لابلاى آن باشيد)(514) .
    از ابو عبدالرحمن سلمى است كه گفت : يكى از صحابه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) كه نسبت به ما قريب العهد بود براى ما چنين نقل كرد كه ياران آنحضرت ، ده آيه اى را كه از لحاظ علم و عمل ، آگاهى به هم نمى رساندند - به فراگرفتن ده آيه ديگر نمى پرداختند.
    ابن عباس مى گفت : (كسى كه قرآن را قرائت مى كند؛ ولى به تفسير آن آگاهى درستى ندارد، همچون عرب باديه نشينى است كه با شتابزدگى ، اشعار را تقطيع كرده و آنرا با عجله مى خواند)(515) .
    نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (اگر كسى بدون علم و آگاهى لازم ، سخنى درباره قرآن بگويد، بايد جايگاه و ماءواى خود را از آتش دوزخ فراهم آورد.(516)
    و همو فرموده است : (اگر كسى در تفسير و توضيح آيات قرآنى - بر اساس راءى و نظر شخصى خويش - سخنى بر زبان آورد، هر چند كه به صواب سخن گويد، كار اشتباه و غلطى را در پيش گرفته است )(517) .
    و نيز فرمود: (اگر كسى در مورد قرآن ، سخنى عارى از علم را ابراز كند، با لگام و دهان بندى آتشين در روز قيامت ميان مردم خواهد آمد)(518) .
    همچنين آنحضرت فرمود: (موضوعى كه بيش از هر چيز مرا نسبت به امت و پيروان من - پس از مرگم - بيمناك مى سازد، وجود امثال آن كسانى است كه قرآن را بر حسب معيار شخصى ، تاءويل نموده و بيجا و بى مورد، مسائلى را در رابطه با آن ، گزارش و تفسير مى نمايند)(519) .
    از امام صادق (عليه السلام ) است كه گفت پدرم فرمود: (اگر كسى بخشى از قرآن را با بخشى ديگر به هم زند (و از اين رهگذر، نتيجه گيرى كند) وارد مرز كفر مى گردد) (يعنى اگر قرآن را با مقياس نظريه و صلاح شخصى خود - بدون علم و آگاهى درست - تفسير كند رسما كافر مى شود)(520) .
    (در طى بحثى كه راجع به علم ، در اين كتاب گفتگو كرديم ) سخن از كسى به ميان آورديم كه لقب و عنوان (علامه ) را از مردم دريافت كرده بود، كسى كه درباره وى به نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كردند كه او از لحاظ شناخت انساب عرب و رويدادهاى زندگانى آنها و ايام جاهلى و اشعار عربى ، آگاه ترين فرد مى باشد. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: چنين آگاهى ها به به كسى كه فاقد آنها است ضررى مى رساند، و نه به حال كسى كه واجد آنها است سودمند مى افتد. سپس فرمود: علم و آگاهى مفيد و سودمند، صرفا عبارت از سه چيز است : آيه محكمه ، فريضه عادله ، سنت قائمه . و علم و آگاهيهائى كه از اين سه امر بيرون باشد، فضل و فزونى غيرقابل توجه و بى ثمر است (521) .
    سخن درباره اهميت علم تفسير قرآن بدان اندازه است كه ممكن است ذكر آنها موجب اطاله كلام گشته و از حدود متناسب اين كتاب ، تجاوز كند. لذا در ارائه ارزش والاى علم تفسير به همين مقدار اكتفاء مى نمائيم .
    3- علم حديث ، درباره اين علم بايد گفت : پس از علوم قرآنى ، ارجمندترين و والاترين علوم و دانشهاى بشرى است و از لحاظ اهميت اجر و پاداش ، شكوهمندترين معارف انسانى به شمار مى آيد. محتواى اين علم عبارت از حقايقى است كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) منسوب مى باشد؛ اين حقايق - كه به صورت گفتار و كردار و تقرير و يا صفت - از اين شخصيتهاى پاك و معصوم ، نقل شده است به عنوان (حديث ) تلقى مى شود، حتى حركات ، سكنات ، خواب ، بيدارى (و بالاخره هرگونه حالاتى كه در مقام بيان حكم از اين افراد مقدس و پاكيزه ، مشاهده مى شود مى تواند دستورالعمل و سرمشق سازنده اى براى مردم باشد كه تحت عنوان (حديث ) براى ما نقل مى شود).
    علم الحديث به دو بخش : روايت و درايه تقسيم مى شود:
    الف - علم روايت ، عبارت از علم به حقايقى است كه به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و معصومين (عليهم السلام ) منسوب است . به اين معنى كه اطلاع و آگاهى از قول و فعل و تقرير آنان ، عبارت از علم روايت مى باشد.
    ب - علم درايه - كه اگر بطور مطلق ياد گردد - هدف و منظور از آن عبارت از علم الحديث مى باشد، به اين معنى كه علم درايه به معنى شناخت و آگاهى به معانى حديث و متن و طرق روايت و اطلاع از حديث صحيح و سقيم و شرائط راوى و انواع منقولات و روايات مى باشد كه انسان از اين مطالعات موفق به شناخت امتياز ميان روايات مقبول و روايات مردود مى شود و در نتيجه ، روايات مقبول را ملاك و معيار فعل و ترك خود قرار مى دهد.
    چنين علمى - كه به عنوان (دراية الحديث ) معرفى شده است - از جمله مهمترين علم - در رابطه با دو علم روايت و درايه - محسوب مى گردد؛ زيرا غرض و هدف اصلى اين علم عبارت از عمل مى باشد، و درايه را نيز بايد علت مستقيم و عامل بلاواسطه و سبب نزديك نسبت به عمل برشمرد.
    امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (حديث و خبرى كه آنرا كاملا درك كنى و معنى آنرا بازيابى (و در نتيجه ، به عمل بر طبق آن موفق گردى ) بهتر از هزار خبر و حديثى است كه آنها را روايت كنى و خود را به نقل آن دلخوش سازى (522) ).
    همو فرمود: (بر شما است كه در مورد روايات ، درك و فهم خود را كامل سازيد و درك دقيقى را درباره آنها به هم رسانيد)(523) (تا سرانجام ، موفق به عمل به طبق آنها گرديد، نه آنكه صرفا به نقل و روايت آنها اكتفاء كنيد).
    و از طلحة بن زيد است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (روايت كنندگان قرآن كريم ، بسيارند، و رعايت كنندگان ، يعنى افراد پاى بند به عمل در مورد آن در اقليت قرار دارند و شمار اندكى را تشكيل مى دهند. چه بسا افرادى كه نسبت به حديث ، خيرخواه هستند و نسبت به قرآن ، غش و دغل و خيانت روا مى دارند. علماء و دانشمندان را ندانستن و يا عدم رعايت نسبت به سنن ، غمگين مى سازد؛ و جاهلان را عدم روايت ، اندوهگين مى كند(524) ).
    سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) درباره اهميت حديث :
    از جمله اخبار و احاديثى كه در فضيلت و شرافت حديث به ما رسيده است سخن پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مى باشد كه فرمود: (حاضران بايد به افراد غائب ، سخن مرا ابلاغ كنند؛ زيرا اين اميد وجود دارد كه حاضران ، مسموعات خود را به افرادى ابلاغ نمايند كه از خود آنها پذيراتر و داراى گوش ‍ شنواتر و آگاه تر باشند)(525) .
    (خداوند متعال ، روزگار خوش و زندگانى پرنشاطى را براى كسى فراهم آورد و خرم و شادمانش سازد كه سخنى از ما بشنود و آنرا درست حفظ و نگاهبانى كند تا آنرا به ديگران ابلاغ نمايد؛ زيرا گاهى چنين اتفاق مى افتد كه حاملان فقه و دارندگان مايه هاى بصيرت دينى ، بينش دينى خود را به كسانى منتقل سازند كه آنها داراى بينش فزونترى در دين باشند. و نيز گاهى حامل فقه ، بهره اى از آن ندارد)(526) .
    (اگر كسى حديث و سخنى از ما را به امت و پيروان اسلام ، ابلاغ كند تا از اين رهگذر، سنت و شيوه درست و مشروعى برپاگردد و يا بدعت و نوآورى سخيفى درهم شكند و رخنه بردارد، بهشت و سعادت ، پاداش چنين كسى خواهد بود)(527) .
    (خداوند متعال ، جانشينان مرا مورد مرحمت خويش قرار دهاد. حاضران مجلس گفتند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كرديم كه خلفاء شما چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى هستند كه پس از من مى آيند و احاديث و سخنان مرا براى ديگران نقل مى كنند و آنها را به مردم تعليم مى دهند)(528) .
    (اگر كسى براى پيروان من ، چهل حديث را - كه با دين و آئين اين امت ، پيوندى دارد - حفظ كند، خداوند متعال او را در روز قيامت به عنوان يك دانشمند فقيه و شخصيتى واجد بصيرت دينى مبعوث و محشور خواهد فرمود، و من نيز شفيع و يار نيروبخش او و گواه بر اين حيثيت وى خواهم بود)(529) .
    اين سخن ، پاره و بخشى از عبارات حديثى است كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به ما رسيده است .
    رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (اگر كسى دو حديث را فراگيرد و خويشتن را از رهگذر آندو حديث ، سودمند گرداند، و يا آنها را به ديگران تعليم دهد تا آنان نيز از آندو حديث بهره مند شوند (چنين سعى و كوشش كوتاه مدتى ) بهتر از عبادت و بندگى خداوند متعال به مدت شصت سال مى باشد)(530) .
    (اگر كسى ، حديث و سخنى كه از ناحيه من بدو رسيده (و بداند كه از من است ، و در عينحال ) آنرا مردود سازد، در روز قيامت با او به محاكمه و مخاصمه برمى خيزم . بنابرايناگر حديثى از من به شما رسيد - كه كاملا آنرا شناسائى نكرده ايد - (و نمى دانيد كه ازمن است )، بگوئيد: (الله اعلم خداوند متعال بهتر مى داند)(531) .
    (چنانچه كسى عمدا و دانسته و خواسته بر من دروغ بندد، و يا چيزى را رد كند كه من بدان امر كرده ام ، بايد خانه اى را در جهنم آماده باشد تا در آن ماءوى گيرد)(532) .
    (اگر كسى حديثى را - كه از ناحيه من بدو رسيده است - تكذيب كند (بايد بداند كه ) سه كس ، يعنى خدا، و رسول ، و راوى و ناقل حديث را مورد تكذيب قرار داده است )(533) .
    (با هم به مذاكره برخيزيد و همديگر را ملاقات كنيد و با هم به گفتگو بنشينيد؛ زيرا حديث ، دلها را صيقلى داده و آنرا روشن مى سازد. آرى دل ها همانند شمشير، زنگار مى گيرد كه آن زنگار به وسيله حديث زدوده مى شود و جلاء و شفافيت خود را بازمى يابد)(534) .
    سخنان امام صادق (عليه السلام ) درباره ارزش و اهميت حديث :
    على بن حنظله مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (مراتب و منزلهاى مردم را بر حسب رواياتى كه از ما نقل مى كنند ارزيابى و شناسائى كنيد)(535) .
    (علماء و دانشمندان دينى ، وارثان انبياء هستند؛ به خاطر آنكه انبياء از خود، درهم و دينارى به ارث نگذارند. ميراث آنان ، احاديث و بياناتى از احاديثشان مى باشد كه از خود به جاى گذاشتند. اگر كسى پاره اى از اين احاديث را برگيرد، به حظ و بهره اى وافر و فزون از حد، دست مى يابد. بنابراين بنگريد كه اينگونه آگاهى ها و معارف را از چه مجرائى فراهم كرده و آنها را از چه كسانى به دست مى آوريد؛ زيرا در ميان خاندان پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) در هر عصرى جانشينان و افراد عادلى وجود دارند كه تحريف گزافه گويان و انتساب ياوه سرايان و تاءويل و توجيه نادرست افراد نادان را از دين رفع و طرد مى نمايند)(536) .
    از معاوية بن عمار روايت شده است كه گفت به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : فردى است كه حديث شما را فراوان نقل مى كند و آنرا در ميان مردم منتشر مى سازد و مضامين و محتواى آنرا در قلوب اين مردم و نيز شيعيان شما جايگزين و استوار مى دارد. و شايد در ميان پيروان شما فرد عابد و پارسائى وجود داشته باشد كه چنين موفقيتى براى او دست ندهد، آيا كداميك از اين دو فرد از ديدگاه شما داراى فضيلت و شرافت فزونترى هستند؟ حضرت فرمود: (آنكه حديث ما را فراوان نقل مى كند تا بدانوسيله قلوب شيعيان و پيروان ما را استوار بدارد، او بر هزار عابد فضيلت و برترى دارد(537) ).
    ابى بصير مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) راجع به آن افرادى - كه در آيه (( (الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ) )) (538) از آنها ياد شده است - سؤ ال كردم . فرمود: (آنان عبارت از كسانى هستند كه به سخنان گوش فرامى دهند، و آنرا بى كم و كاست - همانطور كه شنيده ايد - براى ديگران بازگو مى كنند)(539) .
    از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه گفت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
    (وقتى حديث و سخنى را بر زبان مى آوريد آنرا به كسى كه براى شما بازگو كرده است نسبت دهيد. اگر آن حديث ، به حق باشد به نفع شما خواهد بود، و اگر دروغ و نابحق باشد به زيان راوى و گوينده آن ، منجر خواهد شد)(540) .
    هشام بن سالم و حماد بن عثمان و ديگران گفته اند كه از امام صادق (عليه السلام ) شنيديم كه فرمود: (حديث من ، حديث پدرم . و حديث پدرم ، حديث جدم . و حديث جدم ، حديث امام حسين (عليه السلام ). و حديث امام حسين ، حديث امام حسن (عليه السلام ). و حديث امام حسن ، حديث اميرالمؤ منين (عليه السلام ). و حديث اميرالمؤ منين ، حديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله ). و حديث رسول خدا، گفتار خداوند (عز و جل ) مى باشد)(541) .
    4- فقه : اين واژه در اصل و ريشه آن به معنى مطلق درك و فهم و يا به معنى درك و فهم امور و مطالب دقيق مى باشد. و اصطلاحا عبارت از آگاهى به احكام شرعى فرعى و عملى است مشروط بر آنكه اين علم و آگاهى از دليلهاى تفصيلى آن به دست آيد؛ اعم از آنكه مستند به نص دليل باشد و يا آنكه از طريق استنباط از نص و دليل ، چنين عملى فراهم آيد.
    فائده فقه و علم استدلالى به احكام شرعى فرعى ، اطاعت از اوامر الهى و اجتناب از منهيات او است كه چنين طاعتى ، فوائد و بهره هاى دنيوى و اخروى را براى انسان به ثمر مى رساند.
    از جمله احاديثى كه در فضيلت و شرافت علم فقه و آئين ها و آداب مربوط به آن وارد شده است حديثى است كه در طى آن آمده است : (كسى كه خداوند متعال ، خير و سعادت او را خواهان است ، توفيق فقاهت و بصيرت دينى را به وى ارزانى مى دارد)(542) و يا حديثى كه مى گويد: (وجود يك فقيه و دانشمند واجد بصيرت دينى - از ديدگاه شيطان - طاقت فرساتر و ناخوش آيندتر و سخت تر از وجود هزار فرد عابد و پارسا مى باشد)(543) .
    پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (دو خصلت و دو خصوصيت در هيچ فرد منافقى به هم نمى رسد: يكى راه و روش نيكو و پسنديده ، و ديگرى فقه و بصيرت دينى )(544) .
    و همو فرموده است : (پرفضيلت ترين عبادت و بندگى خداوند متعال ، تحصيل فقه و كسب بينش دينى است . و پرارج ترين راه و رسم ديندارى ، ورع و پرهيزكارى است )(545) .
    از ابى سعيد (خدرى ) است كه گفت : (پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و اصحاب و ياران او - آنگاه كه در نشستى گرد هم مى آمدند - سخن آنان ، به فقه و آگاهى از مسائل دينى مربوط مى شد، مگر وقتى كه كسى سوره اى را قرائت مى كرد و يا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) كسى را به قرائت سوره اى ، امر مى فرمود)(546) .
    حماد بن عثمان از: امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (آنگاه كه خداوند متعال ، خواهان خير و سعادت كسى باشد، او را در امر دين ، فقيه و آشنا مى فرمايد)(547) .
    بشير دهان مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (هيچيك از ياران ما كه فاقد فقه و بصيرت دينى هستند از خير و نيكى بهره اى نخواهند داشت . اى بشير هر فردى از ياران ما - به خاطر داشتن بينش دينى - احساس بى نيازى نكند، سرانجام به عامه و مخالفين نيازمند خواهد شد، و آنگاه كه به مخالفين نيازمند گردد، او را ناخودآگاه - و بدون آنكه بفهمد - در مسير گمراهى و باب ضلالت سوق مى دهند)(548) .
    از مفضل بن عمر است كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: (بايد در دين و آئين خود، داراى فقاهت و بصيرت باشيد، و همچون اعراب و باديه نشينان و به سان صحراگرد نباشيد؛ زيرا اگر كسى در دين و آئين الهى از فقه و بينش لازم ، محروم باشد خداوند متعال نظر و لطف و مرحمت خود را از او برمى گيرد و هيچگونه عملى را به عنوان كارى سالم و پاكيزه ، از او نمى پذيرد و يا عمل او را پاكيزه نمى گرداند)(549) .
    ابان بن تغلب از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (حتى دوست مى دارم كه سر و صورت ياران من زير فشار شكنجه تازيانه قرار گيرد تا در امر دين ، داراى فقه و بينش كافى گردند)(550) .
    همان ابان گفته است : (مردى به امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: قربانت گردم ، اگر فردى اين حقيقت ، يعنى امامت را بازيابد و فقاهتى كسب كند؛ ولى خانه نشينى اختيار نمايد و در ميان جمع دوستان و ياران ، نمايان نگردد و شناخته نشود (و با آنها آشنائى به هم نرساند، نظر شما درباره او چيست ؟) فرمود: چگونه مى توان گفت چنين شخصى داراى فقاهت و بينش دينى است )(551) (با اينكه به بينش دينى درباره شخص خود اكتفاء مى كند و از تعليم آن به ديگران ، دريغ مى ورزد؟).
    از على بن حمزه است كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (در دين و آئين خود كسب بصيرت نمائيد؛ زيرا اگر شما فاقد بصيرت و بينش دينى باشيد، در سطح فردى اعرابى و باديه نشين ناآگاه تنزل خواهيد كرد. خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
    (( (ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون ) )) (552)
    تا در دين ، بصيرتى كسب كنند و آنگاه كه به زادبوم و جامعه خويش برمى گردند آنانرا تهديد كرده و بترسانند، تا شايد آنان از گناه بترسند و از آن بر حذر باشند.
    امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: (كمال و تماميت شخصيت انسان ، همان تحصيل فقاهت و بينش دينى ، و صبر و پايدارى در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و اندازه گيرى و ارزيابى حوائج زندگانى ، يعنى اقتصاد در معيشت است (553) ).
    سليمان بن خالد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (مرگ هيچيك از مؤ منين - از ديدگاه شيطان - محبوب تر از مرگ يك فقيه و انسان آگاه دينى نيست (554) ).
    و نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (آنگاه كه يك فقيه مؤ من و فردى واجد بينش دينى از دنيا مى رود، رخنه و شكافى در سازمان اسلام پديد مى آيد كه هيچ چيز نمى تواند آنرا ترميم و جبران نمايد(555) ).
    على بن حمزه مى گويد از امام ابى الحسن موسى بن جعفر (عليهماالسلام ) شنيدم كه مى فرمود: (وقتى يك فرد باايمان (و فقيه و آگاه در امر دين ) از دنيا مى رود، فرشتگان و همچنين سرزمين و منطقه اى كه او در آن ، خداى را عبادت مى كرد، و ابواب و گذرگاههاى آسمان كه اعمال اين فرد مؤ من را به اوج عالم ملكوت مى برد، در فقدان او مى گريند؛ و رخنه اى در اسلام به وجود مى آيد كه هيچ چيز ديگرى نمى تواند آنرا ترميم كند؛ زيرا افراد باايمانى كه واجد فقاهت و آگاهى دينى هستند همچون دژ و باره و قلعه هاى مستحكم شهر براى حفظ و صيانت مى باشند)(556) .
    امام صادق (عليه السلام ) فرمود: مردم نمى توانند خود را در فراخى و گشادگى ببينند مگر آنگاه كه جويا و پويا و پرسان بوده ، و در امر دين كسب بصيرت نموده و امام و پيشواى خود را شناسائى كنند. فقط براى چنين افرادى روا است گفته هاى آن امام را - ولو به صورت تقيه و رازدارى هم باشد - فراگيرند)(557) و بدان عمل نمايند.
    روايات مذكور، بخشى از احاديثى است كه اختصاصا در ارتباط با علوم شرعى و دانشهاى دينى به ما رسيده است ، و بايد بر مجموعه اين اخبار، رواياتى را افزود كه درباره مطلق علم وارد شده است ، رواياتى كه شمه اى از آن در طى بحثهاى گذشته اين كتاب يادآورى شد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  3. #93
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    فصل دوم : علوم و دانشهاى فرعى دينى
    علوم و دانشهاى فرعى عبارت از علومى است كه معرفت و شناخت علوم دينى و شرعى متوقف بر آنها است :
    اما معرفت به خداوند متعال و متعلقات آن :
    تحقق مسائل مربوط به آن ، بر هيچيك از علوم ، مبتنى نيست ؛ بلكه صرف مطالعه و بررسى و تاءمل سطحى و ساده براى تحقق شناخت مذكور، كافى مى باشد. و اين موضوع ، مسئله اى است عقلى كه تحصيل آن (يعنى معرفت خداوند متعال ) بر هر فرد مكلف (اعم از زن و مرد)، واجب و ضرورى مى باشد، و در كنار امورى كه ذاتا داراى وجوب و ضرورت هستند در نخستين نوبت قرار دارد. اگرچه غوررسى در مباحث مربوط به معرفت خداوند متعال و تحقيق و بررسى مطالب آن و نيز شناخت كيفيت دفع شبهات ملحدان و ياوه سرايان درباره خداوند، به پاره اى از علوم عقلى از قبيل منطق و امثال آن متوقف مى باشد.
    اما كتاب عزيز، يعنى قرآن كريم :
    چون به زبان عربى واضح و رسائى نازل شده است ؛ لذا معرفت و شناخت محتواى آن بر علوم عربيت از قبيل : صرف و نحو و اشتقاق و معانى و بيان و بديع و لغت عربى و نيز اصول فقه ، مبتنى است تا از رهگذر اين علوم ، حكم عام و خاص ، مطلق و مقيد، محكم و متشابه قرآن و امثال آنها از انواع ديگر علوم قرآنى ، شناخته شود. پس بنابراين ، معرفت و تحصيل علومى كه فهميدن احكام و آيات قرآن كريم بر آنها مبتنى است واجب و ضرورى مى باشد به گونه اى كه اگر معرفت قرآن كريم ، واجب عينى باشد معرفت اين علوم نيز واجب عينى خواهد بود. و چنانچه معرفت قرآن كريم ، واجب كفائى باشد تحصيل و شناخت اين علوم نيز واجب كفائى خواهد بود. و ما - ان شاء الله - در مباحث بعدى از اين موضوع مفصلا گفتگو خواهيم كرد.
    اما حديث نبوى :
    سخن درباره آن ، همانند سخنى است كه راجع به قرآن كريم بيان شد. و علوم حديث ، نيز همانند علوم قرآنى است ؛ با اين تفاوت كه بايد در علوم حديث ، معرفت احوال روات و ناقلان حديث را - از لحاظ مسئله جرح و تعديل - اضافه نمود تا بر اساس آن ، احاديث مقبول از احاديث مردود، بازشناخته شود. شناخت حديث از اين نظرگاه ، ويژه علم رجال است .
    اما فقه :
    معرفتى كه انسان درباره اين علم به هم مى رساند، بر تمام علوم سابق الذكر - اعم از علوم فرعى دينى و علوم اصلى دينى - توقف دارد.
    اما كلام :
    از آنجا كه معرفت شرع و قوانين دينى به شناخت شارع و قانونگزار و عدل و حكمت آن قانونگزار و نيز شناخت مبلغ و حافظ و پاسدار اين قانون ، يعنى پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مبتنى است (بايد قبلا اين علم را تحصيل كرد).
    در قرآن كريم ، حدود پانصد آيه وجود دارد كه به احكام شرعى و مسائل فقهى ، مربوط است ؛ لذا بر هر فردى كه دست اندر كار آموختن علم فقه استدلالى مى باشد لازم است تفسير اين آيات را بداند. ولى در مورد حديث بايد آن مقدار از احاديثى را كه درباره احكام و مسائل فقهى است شناسائى كند تا بتواند احكام دين را از اين احاديث و نيز آيات قرآنى ، استنباط نمايد. و اگر استنباط احكام از اين دو ماءخذ امكان پذير نبود (يعنى آيات و احاديثى در زمينه حكم مورد نظر به دست نيامد) بايد به ساير ادله مراجعه كند، ادله اى كه مى توان احكام فقهى را از آنها استخراج نمود از قبيل : اجماع و دليل عقل كه ضوابط اين دو دليل در علم (اصول فقه ) مشخص شده است .
    اما منطق :
    يك علم آلى و ابزارى پرارزشى است كه مى توان هرگونه ادله را در سايه آن از نظر صحت و سقم ، بررسى و ارزيابى نمود، و مى توان با ميزان منطق ، مقدماتى كه انسان را به مطلوب و نتيجه صحيح مى رساند از مقدماتى كه موصل به مطلوب نيست بازيافت .
    عليهذا ده علم (558) ، علوم بنيادى و دانشهاى زيربنائى علوم شرعى را تشكيل مى دهند. و مجموع علومى كه علوم پايه و دانشهاى مبنائى فقه را سازمان مى دهند عبارت از دوازده علم مى باشد(559) . اين علوم از لحاظ تاءليف و تدوين ، مجموعا به هشت علم مى رسد؛ زيرا علم اشتقاق غالبا در علم اصول فقه و يا برخى از علوم عربيت مندرج است (و ايندو به صورت يك علم ، تدوين و تاءليف مى شوند). و علم معانى و بيان و بديع در اكثر كتب و مدونات ، يكجا جمع شده و به صورت يك علم ، فرض مى شوند، چنانكه علم صرف ، تواءم با نحو در اكثر كتب مدون ، به چشم مى خورد و كمتر اتفاق افتاده كه كسى اين علوم را مستقل و جدا از يكديگر تدوين كرده باشد؛ بويژه ، اين علوم در كتب پيشينيان در كنار هم تواءما تاءليف شده اند. عليهذا با تاءمل و دقت مى توان ميان آراء كسانى كه علوم پايه فقه را دوازده علم مى دانند و راءى كسانى كه اين علوم را عبارت از هشت علم معرفى مى كنند، سازش و هماهنگى برقرار ساخت .
    به اميد موفقيت ، خواهان آن هستم كه در اين زمينه از بذل دقت دريغ نگردد.
    مطلب دوم : درجات و مراتب اهميت علوم دينى و مسائل مربوط به آن
    احكام علوم و دانشهاى دينى از لحاظ اهميت درجات و مراتب آنها به سه مرحله تقسيم مى گردند:
    1- وجوب عينى .
    2- وجوب كفائى .
    3- سنت و استحباب .
    الف - واجب عينى :
    عبارت از امر واجبى است كه اداء و انجام آن جز به صورت واجب عينى امكان پذير نباشد (يعنى اداء آن به وسيله عده اى از افراد، موجب سقوط تكليف از ديگران نمى شود) و بايد گفت منظور از حديث (( (طلب العلم فريضة على كل مسلم ) )) (560) اين است كه تحصيل علم و دانش بر هر فرد مسلمان - اعم از زن و مرد - واجب عينى است . و واجب عينى مآلا به : اعتقاد و فعل و ترك بازمى گردد.
    1- اعتقاد:
    اعتقاد عبارتست از اعتقاد به شهادتين و اقرار و گواهى درونى به وحدانيت خداوند متعال و رسالت حضرت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) و اعتقاد به حقايقى كه در مورد خداوند، واجب و يا نسبت به او ممتنع است ، و ايمان به امامت امام و باورداشت احكامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) - در مسائل مربوط به دنيا و آخرت - از جانب خداوند متعال به مردم ابلاغ كرده است ، مسائل و حقايقى كه با تواتر و از طريق ادله اطمينان بخش و يقين آفرين به ثبوت رسيده كه از جانب رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى باشد.
    تحصيل مازاد بر اين مسائل از قبيل ادله متكلمين و تحقيق و كاوش در مباحث دقيق علم كلام ، به عنوان واجب كفائى - آنهم به منظور صيانت و پاسدارى از دين مقدس اسلام و رفع شبهات معاندان و ياوه سرايان - بر مسلمين لازم مى باشد.
    2- فعل :
    فعل و عمل عبارت از فراگرفتن واجبات نماز - البته در صورت مكلف بودن و رسيدن وقت نماز، و يا پيش از رسيدن وقت نماز به مقدارى كه بتوان در آن مدت ، مراسم نماز را فراگرفت - كه در اين صورت تعلم آن واجب مى باشد.
    شناخت احكام ساير تكاليف ديگر از قبيل : زكوة ؛ روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف ، فراگرفتن آنها همانند نماز و به همان صورتى است كه در واجب عينى ذكر شد. و اما ابواب ديگر فقه مانند: عقود و ايقاعات ، تحصيل و آموختن احكام آنها در صورتى واجب عينى است كه بر حسب مقررات و اسباب مذكور در كتب فقه ، به اين مرحله از وجوب برسد، و در غير اينصورت آموختن آنها به صورت واجب كفائى خواهد بود.
    تحصيل علم درباره حلال و حرام در رابطه با خوراكيها و نوشيدنى ها و ملبوسات و امثال آنها - كه انسان در زندگانى ناگزير، بدانها نيازمند است - واجب عينى مى باشد. و همچنين شناخت احكام مربوط به روابط زوجيت و همسرى - براى كسانى كه داراى همسر هستند - و نيز حقوق بردگان ، براى كسانى كه داراى مملوك مى باشند، در حد وجوب عينى است .
    3- ترك :
    اين مسئله به همان موضوعاتى مربوط مى گردد كه درباره فعل ، از آنها ياد كرديم تا از امورى اجتناب كند. از جمله مطالبى كه به مسئله ترك و اجتناب ، ارتباط دارد - و بلكه بايد به عنوان مهمترين موضوعات مربوط به ترك ، تلقى گردد، همانطوريكه در آغاز اين كتاب آورديم - فراگرفتن حقايقى است كه انسان در سايه آنها مى تواند قلب خويش را از صفات مهلك و كشنده شخصيت انسانى از قبيل : رياء، حسد، عجب و خودستائى ، تكبر و امثال آنها تصفيه و پاكسازى كند.
    مسائل مربوط به اين مطلب در علم جداگانه ديگرى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است ، علمى كه پرارزش ترين و شكوهمندترين علوم و دانشها به شمار مى آيد. ولى متاءسفانه اين علم (يعنى علم اخلاق ) آنچنان رو به اندراس و فرسودگى نهاده كه گويا اثرى از آن به چشم نمى خورد. و چون فراگرفتن علم اخلاق و اينگونه واجبات عينى بايد قبل از بلوغ انجام گيرد - به خاطر آنكه وقت و فرصت افراد پس از بلوغ ، بسيار كوتاه مى باشد - لذا بر هر ولى و سرپرست خانواده اى لازم است كه زيردستان و فرزندان خود را از باب (حسبه )(561) تحت تعليم اخلاقى قرار دهد. بلكه بر حسب دستوريكه وارد شده است بايد هر فردى از افراد خانواده - اعم از زن ، مرد و فرزند - را با تعليمات اخلاقى مجهز ساخت تا بدينوسيله موجبات نجات آنان را از آتش دوزخ به ثمر رسد.
    خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است :
    (( (قوا انفسكم و اهليكم نارا))) (562)
    از مؤ منان ، سعى كنيد كه خود و خانواده خويش را از آتش دوزخ ، صيانت نمائيد.
    اميرالمؤ منين (عليه السلام )(563) و گروهى از مفسرين (564) درباره اين آيه گفته اند: (حقايقى را به افراد خانواده خود تعليم دهيد تا آنها در ظل آن در روز قيامت از آتش دوزخ رهائى يابند).
    پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (همه شما (اعم از خواص و توده مردم )، نگاهبان هستيد و تمام شما مردم نسبت به زيردستان خويش داراى رسالت و مسئوليت مى باشيد)(565) .
    ب - واجب كفائى :
    عبارت از علومى است كه مردم در اقامه دين و آئين خود، ناگزير از تحصيل آن ها مى باشند از قبيل : حفظ قرآن و حديث ، و فراگرفتن علوم قرآنى ، و علوم حديث ، و اصول فقه ، و علوم عربيت ، و شناخت راويان حديث و معرفت احوال آنها، و شناسائى اجماع . و نيز علوم و فنونى كه افراد جامعه در مسئله تاءمين معيشت و زندگانى خود بدانها نيازمندند از قبيل پزشكى و حساب و فنون و صنايع ضرورى ديگر مانند: خياطى ، كشاورزى و حتى حجامت (و جراحى ) و امثال آنها، (تحصيل اينگونه علوم و فنون ، واجب كفائى است ).
    فرع
    برخى از علماء معتقدند كه واجب كفائى داراى فضيلت و شرافت فزونترى نسبت به واجب عينى است ؛ زيرا در صورت قيام عده اى از افراد مكلف در مقام اداء واجب كفائى ، از بركات قيام و انجام وظيفه آنها، همه مردم مسئول و مكلف ، از گناهى - كه ممكن بود احيانا به خاطر ترك چنان واجباتى دامنگير آنان گردد - مصونيت مى يابند. برخلاف واجب عينى كه در مورد آن ، فقط كسى مصون از گناه است كه بدان قيام مى كند (و با قيام او در اداء تكليف ، ديگران در صورتيكه شخصا آنرا ترك كنند، از گناه مصون نمى باشند).
    ج - سنت و وظائف مستحب :
    اينگونه اعمال عبارتند از فراگرفتن نوافل و عبادات و آداب مستحب دينى و تحصيل مسائل والاى معنوى و مكارم اخلاق و امثال آنها از آدابى كه الزامى نيستند. مى توان فراگرفتن علم هياءت را - به منظور پى بردن به عظمت خداوند متعال - و نيز تحصيل علوم وابسته به هيئت از قبيل : هندسه و ساير علوم مربوطه را به عنوان انجام يك سنت و وظيفه مستحب تلقى كرد.
    د - علومى كه تحصيل آن ها مطلقا و يا به طور مشروط حرام است :
    گذشته از اين علوم ، دانشهاى ديگرى وجود دارد كه برخى از آنها مطلقا حرام است از قبيل : سحر و شعبده و برخى از آراء فلسفى . و بالاخره هر علم و دانشى كه تحصيل آنها موجب برانگيختن شك و ترديد نسبت به مبانى دين مى گردد، تعلم و فراگرفتن آنها حرام مى باشد.
    برخى از علوم ، داراى حرمت مشروط هستند، مانند علم احكام نجوم و رمل كه آموختن اينگونه علوم - در صورت اعتقاد به تاءثير، و به واقعيت پيوستن آن - حرام مى باشد. ولى به شرط آنكه شخص در طى تحصيل آنها معتقد به اين حقيقت باشد كه هر اثر و امرى ، مستند به خداوند متعال است و به فرمان خداوند متعال - بر حسب جريان عادى و طبيعى - نجوم و رمل داراى عليت در پاره اى از آثار مربوط مى باشد و مى توان بدانها تفاءل زد، فراگرفتن آنها با چنين شرائطى ، مباح خواهد بود.
    ه - - دانشهائى كه تعليم و تعلم آنها مكروه است :
    فراگرفتن برخى از معارف و آگاهيها، مكروه مى باشد از قبيل آموختن اشعار (مولدين )(566) كه محتواى آنها شامل غزل و مطالبى است كه موجب وقت گذرانى به بطالت در كار بيهوده و بى ثمر، و تضييع عمر مى گردد و هيچ نفع و سودى بر آنها مترتب نيست .
    و - علوم و دانشهاى مباح :
    برخى از علوم - از لحاظ تعليم و تعلم - مباح است (يعنى تحصيل و عدم تحصيل آنها مساوى است ، به مطلوب است و نه نامطلوب ) مانند شناخت تواريخ و رويدادهاى مربوط به زمان گذشته و اشعارى كه از ياوه گوئيها و غزلسرائيها عارى است و موجب اتلاف عمر نمى باشد، و نيز مطالب واجب و الزام آور در آنها مطرح نشده است از قبيل اشعار عربى (عربهاى عاربه )(567) و قصائد اصيل در زبان عربى كه در خور احتجاج و استشهاد به آنها در رابطه با عبارات كتاب و سنت مى باشد؛ و لذا است كه مى توان اينگونه اشعار را از ملحقات و مطالب وابسته به علم لغت برشمرد.
    علوم و معارف ديگر از قبيل : طبيعيات و رياضيات و صنايع و فنون ديگر، اكثر آنها - ذاتا و با توجه به خود آنها - مباح مى باشد، و احيانا ممكن است آنها را به عنوان معارف و دانشهاى مطلوب و مستحب تلقى كرد؛ چون فراگرفتن اين علوم ، موجب تكميل نفس و آمادگى براى تحصيل علوم دينى مى گردد، و از رهگذر فراگرفتن آنها قوه نظرى و نيروى انديشه انسان نيز تقويت مى شود. و گاهى فراگرفتن همين علوم - در صورتيكه صرف وقت براى تحصيل آنها مستلزم كوتاهى ورزيدن و سهل انگارى در تحصيل واجبات عينى و واجبات كفائى گردد - حرام خواهد بود؛ چنانكه اين وضع و حالت براى برخى از افراد محروم و بى خبر از حقايق دينى ، در زمان ما پيش مى آيد (كه به علت اشتغال و سرگرم شدن به مباحات و مستحبات ، تكاليف ضرورى و واجبات را از دست مى نهند).
    بايد گفت : اگر كسى در علومى كه آلت و ابزار و وسيله براى ورود در علوم شرعى و دينى است بيش از اندازه مورد نياز و فزنتر از حد ابزارى آن ، سرگرم گردد با توجه به اينكه اشتغال به علوم دينى ، به علت آنكه مردم كاملا بدان قيام نمى كنند، در حد وجوب خود باقى است - لذا اشتغال به اينگونه علوم آلى و ابزارى در اين شرائط، حرام خواهد بود.
    مسئله توضيح و گزارش اقسام و انواع علوم و دانشها و بيان تفصيلى احكام و مقررات مربوط به آنها، مسئله اى است كه بايد در جاى ديگر مورد بحث و تحقيق قرار گيرد؛ زيرا بررسى اينگونه مطالب از حدود و مشخصات متناسب با موضوع اين كتاب خارج است .
    بايد متوجه باشيم كه انحصار علوم دينى به علوم چهارگانه (اصول دين يا علم كلام . علم به كتاب يا علوم قرآنى . علم حديث . و فقه )، اصطلاح خاص گروهى از دانشمندان است ؛ و لذا برخى از علماء، علوم دينى را به سه علم اخيرى تقسيم كرده اند.
    امكان دارد كه هر گونه علم واجب و مستحب را به همين اصطلاح خاص ، ارجاع داد، و چنين ارجاعى بلااشكال است ، چون اينگونه واژه ها، صرفا به عنوان اصطلاح اهل فن تلقى مى شود كه به خاطر مناسبات ويژه اى استعمال مى گردد. خداوند متعال از هر كسى نسبت به حقايق ، آگاه تر مى باشد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  4. #94
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    مطلب سوم : ترتيب و تسلسل علوم دينى در رابطه بامحصل و دانشجو
    بايد دانست هر يك از اين علوم مذكور از لحاظ تعلم و فراگرفتن ، داراى مراحل و درجاتى است كه بايد دانشجو اين مراحل را در نظر گيرد و ترتيب آنها را رعايت كند تا سعى و كوشش او هدر نرود، و آداب و راه و رسم دانشجوئى بر او دشوار و ناهموار نگردد، و ضمنا بتواند در مدتى كوتاه و به سرعت ، شاهد مطلوب و موفقيت را در آغوش گيرد.
    چه بسيار ديده شده كه عده اى از محصلين و دانشجويان ، ساليان مديدى در پى دانشجوئى كوشيدند ولى موفقيتى در اين راه كسب نكردند، و در طى اين مدت دور و دراز - به علت عدم رعايت ترتيب مذكور - جز به مايه علمى اندكى - به سرمايه اى كافى دست نيافتند؛ در حاليكه دسته اى ديگر از دانشجويان در ظرف مدت كوتاهى - به خاطر مراعات ترتيب و تسلسل منطقى علوم - توانستند ذخائر فراوانى از علوم و معارف را كشف كرده و از آن ها برخوردار گردند.
    ولى ضمنا نيز بايد متوجه بود كه هدف اساسى اين علوم ، تنها خود علم و آگاهى نسبت به آنها نيست ؛ بلكه هدف آنست كه تحصيل علم ، همپاى با مقصد الهى و هماهنگ با آن باشد. معيار و مقياس اين هماهنگى يا از نقطه نظر آليت و ابزارى بودن اين علوم در وصول به رضاى خدا است ، و يا از رهگذر علم و يا عمل براى خدا، و يا به خاطر اقامه نظام وجود، و يا راهنمائى بندگان خدا به خواسته هاى الهى ، و يا امثال آنها مى باشد. و به همين علت ، ترتيب تعلم و يادگيرى اين علوم ، متفاوت مى گردد.
    بنابراين اگر كسى در خردسالى و دوران نوجوانى ، تحصيل علم را آغاز كند، نظر به اينكه واجد صلاحيت ترقى و پيشرفت در مراحل مختلف علوم است ، و نيز داراى اهليت و آمادگى براى كسب فقاهت و بصيرت دينى از راه استدلال و براهين مى باشد بايد در آغاز كار به :
    1- حفظ قرآن كريم و تجويد آن بر مبناى ضوابط معتبر،اشتغال ورزد؛
    چون حفظ كردن قرآن كريم و تجويد صحيح آن مى تواند به صورت يك كليد مشگل گشاى متناسب و ياورى توفيق آفرين درآيد؛ و نيز جان و دل ، نورانيت يافته و انسان در زير سايه آن - براى درك و فهم ساير علوم - آمادگى پيدا كند. آنگاه كه محصل از حفظ و تجويد در قرائت قرآن كريم فارغ گشت مى تواند سرگرم فراگرفتن علوم عربيت گردد؛ زيرا علوم عربيت ، نخستين ابزار فهم و مهمترين اسباب درك علوم دينى است .
    بنابراين بايد نخست پس از حفظ قرآن كريم :
    2- علم صرف
    را تحصيل كند و به تدريج ، از كتب ساده تر آغاز كرده و به كتب دشوارتر و پيچيده تر، و از كتب كوچكتر به كتابهاى بزرگتر، تحصيل در اين علم را ادامه دهد تا سرانجام بتواند معلومات متقن و استوارى را در علم صرف كسب كرده و داراى احاطه علمى نسبت به آن گردد.
    سپس بايد:
    3- علم نحو
    را فراگيرد و به ترتيب مذكور در علم صرف ، در اين علم نيز كار خود را آغاز كرده و ادامه دهد و بايد پيش از آن مقدارى كه در علم صرف مى كوشيد بر مراتب جد و جهد خود در حفظ كردن مطالب نحوى بيفزايد؛ زيرا كوشش در حفظ ضوابط نحوى داراى اثر پرارزشى در فهم معانى (تعابير عربى ) قرآن و حديث است ، و در جهت آموختن كتاب و سنت ، سهم به سزائى را دارا است ؛ چون ايندو به زبان عربى است .
    پس از فراغ از علم صرف و نحو بايد به ساير:
    4- علوم عربيت ديگر
    (از قبيل : معانى و بيان و بديع و امثال آن ) منتقل گردد.
    و آنگاه (كه در حد نياز) از تمام علوم عربيت بهره گرفت بايد دست اندر كار تحصيل :
    5 - فن منطق
    گردد و مطالب آنرا در حد متوسطى بررسى و مطالعه كند؛ و آنچنانكه در مورد علوم ديگر، خود را زياده از حد سرگرم مى ساخت خويشتن را در اين فن مشغول نسازد؛ زيرا هدف مطلوب - بدون آنكه نيازى به اطاله تحصيل در منطق پيدا كند - (با مطالعه و تحصيل مختصر در اين فن ) تاءمين مى شود، و زياده روى در تحصيل اين علم غالبا موجب تضييع وقت و اتلاف فرصت مى گردد.
    پس از فراغ از تحصيل منطق بايد به :
    6- علم كلام
    منتقل گردد و تدريجا و گام به گام ، آگاهيهاى لازم را در اين علم در حد متوسطى كسب نمايد و از مباحث و مسائل مربوط به بخش طبيعيات اين علم مطلع شود. البته تا آنجا تحصيل خود را در اين علم ادامه دهد كه ملكه و نيروئى در او به ثمر رسد تا او را به بحث و كاوش و اطلاع بر مزايا و خصوصيات عوالم وجود، توانا سازد.
    محصل و دانشجو بايد پس از علم كلام ، وارد تحصيل :
    7- علم اصول فقه
    گردد، و به همان ترتيب تدريجا در مورد مباحث و كتب اين علم از آسان به مشكل و از ساده به پيچيده ، كار خود را ادامه دهد. علم اصول فقه براى كسانى كه مى خواهند در دين الهى به مقام فقاهت برسند پس از علم نحو - از نقطه نظر تحرير و تحقيق و اهميت - داراى اولويت مى باشد. بنابراين نبايد دانشجو در مورد اين علم به مايه اندك و ناچيز بسنده كند. به همين جهت هر قدر كه در اين علم غوررسى و تحقيق نمايد، به همان مقدار، مباحث فقهى و ادله شرعى ، مورد تحقيق و بررسى قرار مى گيرد.
    پس از تحصيل علم اصول فقه بايد به فراگرفتن :
    8 - علم دراية الحديث
    بپردازد و مسائل اين علم را مطالعه نموده و بر قواعد و ضوابط و اصطلاحات آن احاطه و آگاهى يابد. ولى بايد متوجه بود كه علم دراية الحديث از علوم دقيق و پيچيده اى به شمار نمى آيد؛ بلكه اين علم صرفا عبارت از اصطلاحات مدون و فوائد و ضوابطى است كه فراهم گشته است .
    به همين جهت وقتى دانشجو به مطالب و مقاصد اين علم دست يافت بايد:
    9- قرائت حديث
    را از نظر روايت ، تفسير، بحث و تصحيح - بر حسب اقتضاى احوال و متناسب با مجال و فرصت خويش - آغاز كرده و ادامه مى دهد. و لااقل ، اصل (568) و متنى را در اين علم انتخاب كند كه شامل ابوابى از مسائل فقهى و احاديث مربوط به آن باشد.
    پس از فراغ از قرائت حديث بايد به بحث و:
    10- تفسير آياتى از قرآن كريم
    منتقل شود كه مربوط به مقررات شرعى و مباحث فقهى است . علماء و دانشمندان اسلامى ، مباحث مستقل و جداگانه اى را در اين علم (يعنى تفسير آيات الاحكام ) تنظيم كرده اند، و بويژه مصنفاتى را در اين زاويه از تفسير قرآن ، پرداختند و (كتب (احكام القرآن ) يا (آيات الاحكام ) و يا (فقه القرآن ) را تاءليف نموده اند) كه بايد دانشجو، يك كتاب را در اين علم تحصيل كند تا در اسرار و مسائل دقيق آن بحث و كاوش نموده و با امعان نظر، به كشف مباحث عميق و مشكل آن توفيق يابد.
    اين علم (يعنى فقه القرآن )، نامحدود مى باشد به گونه اى كه اذهان مردم نمى تواند عمق آنرا غوررسى نموده و كاملا بر آن واقف گردد؛ زيرا آيات قرآنى همچون گفتار عادى انسان نيست ؛ بلكه بيان خداوند دانا و آگاه مى باشد كه فهم و درك مردم نسبت به آن به همان اندازه اى است كه عقل و فهم آنها اقتضاء مى كند. (و بالاخره فهم آنها نسبت به محتواى نامحدود قرآن ، بسيار محدود و در تنگنا است ).
    آنگاه كه دانشجو از تحصيل فقه القرآن و يا آيات الاحكام فارغ گرديد بايد قرائت :
    11- كتب فقهى
    را آغاز نمايد و نخست ، تحصيل خود را از كتابى شروع كند كه بتواند در ضمن آن به مطالب و رؤ س مسائل فقه و اصطلاحات فقهاء و قواعد و ضوابط آنان ، آشنائى پيدا كند؛ زيرا اين موضوعات به گونه اى است كه نمى توان جز از راه تعليم شفاهى استادان فقه ، بر آنها آگاهى يافت ، برخلاف علوم ديگر (كه احيانا مى توان مطالب و مباحث آنرا از لابلاى كتب استخراج نمود و از راه مطالعه ، از آنها بهره گرفت ).
    وقتى از تحصيل در كتب فشرده و ساده فقهى فراغت يافت مى تواند در مرحله بعدى به قرائت كتب ديگر پرداخته و به بحث و استدلال و استنباط فرع از اصل و ارجاع فرع به علوم متناسب ، و استفاده حكم و قانون الهى از كتاب و سنت - چه از جهت نص و چه از راه استنباط - موفق شود، استنباطى كه نتيجه عموم لفظ و يا اطلاق آن مى باشد. و يا آنكه احكام را از حديث صحيح و حسن و امثال آنها استخراج نموده تا از اين طرق درباره اين مسائل به تدريج تمرين نمايد و بدان ها انس و آشنائى پيدا كند.
    هيچيك از علوم - از لحاظ ارتباط و پيوند با علوم ديگر - به پايه علم فقه نمى رسد؛ چنانكه هيچ يك از علوم به مانند فقه ، مورد نياز جامعه نيست . بنابراين بايد دانشجو از بذل مساعى در تحصيل فقه دريغ نورزد؛ بلكه جد و جهد خويش را در آموختن آن فزاينده تر ساخته و سعى وافرى در آن بكار برد؛ زيرا بايد فقه را به عنوان مقصد نهائى و والاترين مطلوب ، و ميراث انبياء و پيمبران (عليهم السلام ) تلقى نمود.
    بايد يادآور شد كه مساعى دانشجو وقتى مى تواند از لحاظ وصول به هدف ، به مدد و يارى او برخيزد كه ضمنا نيز مشمول موهبت الهى و نيروى قدسى پروردگار باشد، تا بتواند او را به مطلوبش نائل ساخته و او را به چنان مرتبتى برساند.
    توفيق الهى داراى اهميت و ارزش ويژه اى در فقه و بصيرت نسبت به دين و آئين خداوند متعال است . و بندگان او را جز اين ، چاره اى نيست ؛ بلكه رسيدن به مقام فقاهت ، موهبتى است الهى و نفحه اى است روحانى كه خداوند متعال همگام با مشيت و اراده به حق خويش ، آنرا اختصاصا به گروهى از بندگان خاص ‍ خود اعطاء مى فرمايد.
    آرى ، جد و جهد و توجه به خداوند متعال و گسستن از خلق و پيوستن به حق ، در افاضه اين موهبت از ناحيه بارى تعالى ، داراى اثرى آشكار و سهم به سزائى مى باشد، لذا خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:
    (( (والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ) )) (569)
    آنانكه در راه ما مى كوشند، راههاى خويش را فراسوى آنها نشان داده و آنانرا بدانها رهنمون مى سازيم . و محققا خداوند متعال با نيكوكاران بوده و آنانرا موفق مى گرداند.
    آنگاه كه دانشجو از تمام اين علوم و معارف بهره لازم را دريافت كرد مى تواند در:
    12- تفسير كامل كتاب آسمانى
    يعنى قرآن كريم ، كار خويش را آغاز كند. بنابراين همه اين علوم و دانشهاى مذكور، مقدمه و زمينه ساز ورود در تفسير قرآن كريم مى باشد.
    اگر دانشجو به چنين توفيقى دست يابد نبايد صرفا خود را در محدوده استنباطات و بداشتها و آراء مفسرين ، مقيد سازد و بدانها بسنده كند؛ بلكه بايد خويشتن را هر چه بيشتر به تفكر و تعمق در معانى قرآن و تدبر در محتواى آن وادارد، و به منظور آگاهى بر نكات اساسى و حقايق نهانى و پوشيده آن ، جان و دل خود را بپالايد و به تصفيه روح بپردازد و روى به درگاه خدا آورده و لابه و زارى كند و از او بخواهد كه توان و نيروى درك و فهم نبشتار آسمانى و كتاب گرامى ، و قدرت دريافت اسرار خطابهاى آنرا از پيشگاه خود به وى مرحمت فرمايد.
    در چنين اوضاع و شرايطى است كه در برابر ديدگان بصيرت و چشم دل و جانش ، حقايق ، چهره مى گشايد، حقايقى كه از ديدگاه مفسران ديگر مخفى مانده و بدان نرسيده بودند؛ زيرا اين نبشتار عزيز خداوند متعال ، درياى ژرف و بى كرانى است كه در ژرفاى آن ، گوهرهاى گرانبهائى جاى گرفته و در سطح ظاهرى آن نيز راه خير و سعادت انسان ارائه شده است ، و دانشمندان و مردم از لحاظ طرز برداشت و يافتن گوهرهاى گرانقدر آن و اطلاع و آگاهى - حتى بر پاره اى از حقايق اين كتاب آسمانى - در درجات متفاوتى قرار دارند، و تلقى و استفاده آنها بر حسب شعاع كاربرد نيروى درك و فهم آنها و به همان اندازه اى است كه به توفيق الهى روزنه هائى از حقايق در برابر ديدگان بصيرت آنها گشوده مى شود.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  5. #95
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    تنوع تفاسير قرآن كريم :
    به همين جهت است كه تفسيرهاى قرآنى - بر حسب اختلاف مفسرين از ديدگاه مذكور در فوق - بصورتهاى متفاوتى تدوين شده است و به ميزان كارآئى و تخصص علمى آنان ، تفسيرهاى گوناگونى از قرآن كريم به چشم مى خورد:
    1- برخى از تفاسير قرآنى به گونه اى تدوين شده است كه جنبه عربيت و مسائل مربوط به ادب عربى ، بر جهات و جنبه هاى ديگر آن رجحان دارد، همانند تفسير (الكشاف ) زمخشرى . (كه ضمنا همين جهات ادبى ناظر به هدف كلامى است و آن عبارت از اثبات مذهب معتزله مى باشد).
    2- بعضى از تفسيرهاى قرآن به كيفيتى ساخته و پرداخته شده است كه مطالب جالب و چشمگير آن عبارت از مسائل حكمى و براهين كلامى است از قبيل تفسير (مفاتيح الغيب ) امام فخر رازى .
    3- برخى از تفاسير ديگر، جنبه قصص و داستان ها در آنها نظرها را به خود معطوف مى سازد مانند تفسير (الكشف و البيان ) ثعلبى .
    4- و در دسته اى ديگر از تفاسير قرآن ، آنچه بيش از هر جنبه اى جلب نظر مى نمايد، تاءويل حقايق و توجيهات باطنى است ، يعنى به گونه اى كه تفسير ظاهرى در آنها تحت الشعاع تاءويلات عرفانى آنها مى باشد، مانند كتاب (التاءويلات ) ملا عبدالرزاق كاشانى .
    و بالاخره تفسيرهاى ديگرى در چهره هاى گوناگون و تحت تاءثير تخصص مؤ لفان آنها با ديدگاههاى متفاوتى تدوين شده (كه سرانجام ، مكاتب مختلفى را در تفسير قرآن كريم به وجود آورده است ).
    بر حسب برخى از روايات مشهور، قرآن كريم داراى تفسير و تاءويل و حقايق و دقايق و ظهر و بطن و حد و مطلعى است ، و مى توان همه آنها را فضل و مرحمت الهى برشمرد كه طبق مشيت به حق خويش ، آنها را در اختيار عده اى قرار مى دهد؛ و خداى را فضلى عظيم و لطفى عميم است .
    آنگاه كه از مطالعه و تحقيق در تفسير قرآن كريم فارغ گشت (و در شناخت قرآن كريم و محتواى آن به مايه هاى پرارزشى دست يافت ) و خواست به پيشرفتهاى فزونترى نائل آيد و جان و روحش را به اوج كمال ، ترقى و تعالى بخشد بايد به تحصيل كتب :
    13- حكمت -
    اعم از حكمت طبيعى و رياضى - بپردازد. و:
    14- حكمت عملى -
    را - كه مسائل مربوط به تهذيب نفس در آن مطرح مى باشد - مورد تحقيق و بررسى قرار دهد. و بايد دانست كه آنچه از اين علوم بيرون است از نيازهاى مربوط به دنياى فانى است .
    15- علم حقيقى -
    پس از طى اين مراحل ، نوبت به علوم حقيقى و فنون حقه الهى مى رسد؛ زيرا اين علوم و فنون حقه الهى ، لب و عصاره همه علوم و معارف سابق الذكر و نتيجه و عصاره هرگونه شناختى را تشكيل مى دهد. به وسيله همين علوم حقيقى است كه انسان به مراتب و مقامات مقربان درگاه الهى ارتقاء يافته و بر مقاصد و اهداف واصلين به حق دست مى يابد. اميدواريم كه خداوند متعال ، ما و شما را از چنين قرب و منزلتى برخوردار سازد؛ چون اعطاء و بخشش الهى ، فزونتر از حد انتظار مى باشد.
    همه اين حقايق - كه در طى مطلب سوم ، راجع به ترتيب علوم و دانشها ياد شد - بدين منظور بوده كه افراد واجد اهليت و شايستگى و كسانى كه داراى آمادگى لازم براى دريافت اين علوم مى باشند، بدانها آشنائى پيدا كنند. آرى براى كسانى اين حقايق ارائه شده است كه دل و جان آنها از چنان قابليتى برخوردار است و مى توانند در ظل آن ، اين چنين معارفى را بازيافته و به درك آنها موفق گردند.
    اما افرادى كه - از لحاظ درك چنين مقام و موقعيت - گرفتار نارسائى هستند، و به علت عوائق و موانع ، از رسيدن به چنين هدفى ، محروم و ممنوع مى باشند ناگزير بايد بر حسب امكانات و استطاعت فكرى و ذهنى خويش به قسمتى از آن بسنده نموده ، و گام به گام - به همان كيفيتى كه قبلا ياد كرديم - مراحل وصول به اين هدف و مقصد را طى كنند. اگر از نظر روحى ، خود را ناگزير مى بينند كه در برخى از علوم و معارف سرگرم گردند و بدانها بسنده كنند و دست كم بايد اين خواسته روحى خود را به وسيله علوم دينى و احكام شرعى ، اشباع نموده و بدانها اكتفاء نمايند.
    اگر افرادى - به علت ضيق مجال و يا نارسائى فكرى و روحى - نتوانند همه علوم دينى و احكام شرعى را فرا گيرند، بايد تحصيل فقه را به خاطر اولويت آن نسبت به ساير علوم - انتخاب نمايند؛ زيرا نبوات و رسالتهاى انبياء و پيامبران (عليهم السلام ) بر فقه ، تكيه زده ، و مسئله انتظام و سازمان امر زندگانى دنيا و مطالب و حقايق مربوط به آخرت و زندگانى روز واپسين ، بر فقه مبتنى است . چنين افرادى كه كمبودهاى هوش و يا نقص اهتمامشان ، مقتضى اشتغال محدود و سرگرم شدن به تحصيل فقه مى باشد بايد علاوه بر تحصيل اين علم ، خويشتن را به تهذيب نفس و اصلاح و آرايش و پيرايش دل وادارند كه مى توان اين سعى را (طب روحى ) و روانپزشكى و روان درمانى دانست . آنها بايد در تحصيل مطالب طب روحى بكوشند تا اعتدال و موازنه اى كه آسمان و زمين بر اساس آن ، پايدار است ، و تقوائى كه ملاك و معيار ارزش هر علمى مى باشد در وجود آنها سازمان يابد (و داراى شخصيتى معتدل و موزون گردند).
    16- عمل و رفتار
    آنگاه كه دانشجو از تحصيل تمام ره آوردهاى علوم و معارف ، فارغ شد بايد دست اندر كار عمل و رفتار بر طبق موازين علمى گردد چون عمل و رفتار، زبده و عصاره و خلاصه علم و معرفت ، و علت اصلى آفرينش و هستى مى باشد. خداوند متعال فرموده است :
    (( (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ) )) (570)
    جن و انس را فقط از آن جهت آفريدم تا مرا بندگى كنند و آگاهيهاى خود را به كار بندند.
    همه علوم و معارف مذكور به منزله آلات و دست افزارهاى دور و نزديك عمل و رفتار انسان مى باشند، چنانكه در باب اول اين كتاب همين نكته را تحليل و بررسى كرديم .
    با توجه به اين مطالب بايد گفت :
    چقدر زيانكار و نادان و نابخرد است آن كسى كه علم و دانش و يا فن و صناعتى را بدان منظور تحصيل كند تا صرفا در جهت معاش و زندگانى مادى او سودمند افتد، و عمر و فرصت هاى زندگانى و مساعى و رنج خويش را در مسير دست يافتن به افزارها و وسائل مصروف دارد، و از آنطرف ، خود را به گونه اى در آن علم سرگرم نسازد تا از رهگذر آن به هدف و غرض اين علوم نائل شود.
    اى دانشجو، درست بنگر و نيكو تدبر كن تا به خواست خداوند متعال موفق و كامياب گردى .
    تتمه كتاب : سفارش و اندرزهاى شهيد ثانى به دانشجويان
    اى دانشجو - يعنى اى كسى كه چنين اميد دارم به مدد لطف الهى ، موفق و كامياب گردى - من در لابلاى اين كتاب ، راه و رسم دانشجوئى و علم آموزى را در برابر تو روشن و گشوده ساختم ، و كيفيت درنورديدن اين راه را به تو آموختم ، و كمال ادب و آئين زندگانى دانشجوئى را به خاطر تو آشكار و پديدار نموده و بيان كردم ، و ترا بر آن واداشتم كه سعى كنى وارد اين بارگاه پرشكوه علم شوى .
    عليهذا بر تو لازم است كه بكوشى و دامن همت به كمر زنى ، و روزگار كوتاه و فرصتهاى زودگذر عمر خويش را - براى دست يافتن به فضائل روحى و فراهم آوردن نيروهاى سازنده علمى - غنيمت بشمارى ؛ زيرا تحصيل اين فضائل و ملكات علمى ، علت اساسى نيكبختى جاويد و سازنده كمال نعمت و سرور دائمى تو مى باشد؛ چون همين حقايق به عنوان كمال نفس انسانى تو، به شمار مى آيد؛ و نفس انسانى و سعادت و يا شقاوت آن نيز براى هميشه پايدار است و فناء و نيستى بدان راه ندارد؛ چنانكه اين حقيقت در علوم و معارف حكمى و فلسفى كاملا محرز و مسلم گرديده است ، و آيات قرآنى و احاديث نبوى نيز ما را به همين حقيقت رهنمون است .
    بنابراين ، كوتاهى و سهل انگارى تو در تحصيل كمال - آنهم در ايام و لحظات چنين مدت و مهلت كوتاه - موجب مى گردد كه حسرت و تاءسف تو در درازمدتى (پيش بينى نشده )، مستمر و طولانى گردد.
    اگر تو داراى بصيرت و بينش هستى ، به خود آى و با خويشتن بينديش كه از انديشيدن خود بدين حقيقت واقف مى گردى كه : اگر نسبت به همگنان و همالان خود - كه آنها همشهرى و هموطن و هم برزن تو هستند - اگر تو نسبت به آنها از لحاظ تحصيل علم و كمال ، گرفتار نارسائى و نقصى باشى ، قطعا در درون خويش ، احساس رضايت نخواهى كرد، آنگاه كه احساس كنى كه علم و دانش آنان بر علم و دانش تو فزونى دارد و مقام علمى آنها از مقام علمى تو، برتر و والاتر است ؛ مسلما رنجيده و آزرده مى شوى . با اينكه تو و آنها در زير يك آسمان و در دنياى پست و فرومايه اى به سر مى بريد، آن دنيا و زندگانى كم ارزشى كه قريبا از دست رفته و نابود خواهد گشت ، و ممكن است تو نسبت به نقص خود - از ناحيه ديگران - جز به مقدار كمى از آن توجه نداشته باشى .
    اگر تو فردى عاقل و خردمند باشى بايد از تو پرسيد كه چگونه احساس رضامندى مى كنى كه فرداى قيامت در منزلگاه ابدى - آنگاه كه افراد برجسته و پديده هاى والاى الهى از قبيل : انبياء و مرسلين و شهداء و صالحين و علمائى كه به درون و ژرفاى علم و دانش راه يافته اند و فرشتگان مقرب ، گردهم آيند و منازل و مقامات آنان در چنين خانه و عرصه پايدار، بر حسب كمالاتى باشد كه آنها در همين دنياى فانى و در همان مدت كوتاه و زودگذر فراهم آورده اند - تو در صف النعال و پائين ترين و دوردست ترين مقامات قرارگيرى ؟ در حاليكه هم اكنون مى توانى كه كمالات مذكور را به دست آورده و مساعى خود را ذخيره و توشه اى براى وصول به چنان مقامات قرار دهى .
    اگر تو با توجه به اين حقايق ، به سهل انگارى خويش تن دردهى و احساس رضايت نمائى و به داشتن چنين مقام و منزلتى فرومايه ، قانع باشى بايد بدانى كه اين حالت ، ناشى از قصور و نارسائى عقل و يا خواب و غفلت و بى خبرى تو است كه بايد از چنين خواب غفلت و بى خبرى و لغزشهاى بد، به خداوند متعال پناه بريم .
    اين حسرت و تاءسف تو وقتى است كه فرضا در روز قيامت از خطرهاى بزرگ و شكنجه هاى آتش دوزخ آن محفوظ بمانى ؛ ولى از كجا مى پندارى كه از اينگونه مهلكه ها - در چنان روز بلاخيزى - در امان هستى ؟
    پيش از اين متوجه شدى كه تحصيل اكثر اين علوم و دانشها الزامى بوده و به سر حد وجوب عينى و يا كفائى مى رسند، و نيز آگاه گشتى كه هرگاه ديگران در مورد واجب كفائى به مقدار كافى و به اندازه اى كه نياز محيط را تاءمين كند بدان قيام ننمايند، همگى افراد چنين محيطى - به خاطر ترك اين امر واجب - گناهكار محسوب مى گردند. بنابراين واجب كفائى از اين ديدگاه ، همسان و هموزن با واجب عينى ، داراى ضرورت اجراء خواهد بود.
    بايد يادآور شد كه در دوره معاصر و بلكه در اكثر دوره ها، افرادى كه در اداء واجب و تكاليف الزامى ، امثال تحصيل علوم دينى بپاخيزند و مقام و مرتبتى را كه مورد رضاى الهى باشد - به ويژه در رابطه با تحصيل فقه - به دست آورند، بسيار كمياب هستند.
    چنانچه ما تحصيل فقه را واجب و الزامى بدانيم ، لااقل واجب كفائى است . و دست كم ، اداء چنين امر واجبى مقتضى است كه در هر منطقه و هر محيطى ، يك فرد، به اين وظيفه - در حد رفع نياز آن محيط - قيام كند. و اداء چنين وظيفه اى ايجاب مى نمايد كه عده زيادى فقيه در اقطار مختلف گيتى به وجود آيند؛ راستى كسى در اين دوران ، چنين شرائط و اوضاعى ، تحقق يافته و مى يابند (كه مردم سراسر جهان از وجود فقهاء بهره مند بوده و باشند؟).
    علاوه بر آنكه تحصيل فقه ، داراى وجوب و ضرورت است ، تحصيل و فراهم آوردن لوازم و مقدمات آن از قبيل : تحصيل علوم پايه علوم شرعى و كتبى كه اين علوم بر آنها مبتنى است ، مانند حديث و امثال آن و نيز تصحيح و ضبط اين احاديث و كتب ، واجب و ضرورى مى باشد؛ در حاليكه هيچيك از اينگونه اقدامات در زمان حاضر: (عصر مؤ لف ) به چشم نمى خورد.
    عليهذا تقاعد و خانه نشينى و كسالت و تن آسانى و سرگرمى هاى غيرعلمى و شانه خالى كردن از زير بار تحصيل فقه و اشتغالات ديگر علمى ، و يا شانه خالى كردن از اشتغالاتى كه بايد در زمينه علوم پايه فقه انجام گيرد از بزرگترين گناهان محسوب مى شود؛ اگرچه اينگونه تقاعد و خانه نشينى به عبادت - اعم از دعاء و قرائت قرآن كريم - صرف گردد، (در عين حال چنين عبادتى كه او را از انجام وظيفه شرعى و ضرورى بازمى دارد به عنوان فرار از تكليف و ارتكاب گناه به شمار مى آيد).
    بنابراين به چه دليل مى توان گفت كه يك فرد خانه نشين كه بدينسان از اشتغال به علوم دينى شانه خالى مى كند - بر فرض آنكه اوقات خود را صرف عبادت كرده و با چنين اهتمام ناچيز و فرومايه اى ، قانع و راضى ، و از ارتقاء به مقامات و منازل افراد والامقام ، محروم است - از مصائب هول انگيز و دهشت زاى روز رستاخيز در امان مى باشد.
    ثالثا چنين فرض كن كه از هول و هراسهاى قيامت در امان هستى ؛ ولى اين نكته را فراموش مكن كه امتياز تو از ساير جانوران ديگر به خاطر همين قوه عاقله و نيروى خرد تو است ، نيروئى كه خداوند متعال به وسيله آن ، ترا از ميان همه حيوانات و جانوران ، ممتاز و مشخص ساخته و آنرا به ويژه در اختيار تو قرار داده است . همين قوه و نيرو است كه مى تواند ترا در بازيافتن درست از نادرست ، يارى دهد، و براى تو امكاناتى فراهم آورد كه در همين دنيا، دانشهاى سودمند به امر دنيا و آخرت خويش را فراگيرى .
    لذا اگر تو اين نيرو را در همان جهاتى - كه اين نيرو به خاطر همان جهات آفريده شده است - بكار نگيرى و خويشتن را در لابلاى عوامل شخصيت سوز و انسانيت برانداز از قبيل حرص به خور و خواب و نوش ، و اعمالى امثال آنها سرگرم سازى ، اعمالى كه تو با ساير حيوانات - حتى با كرمها و خيزدوكها و حشرات در چنان اعمالى ، شريك و همسان هستى ؛ زيرا كرمها و حشرات نيز به مانند تو مى خوابند و مى خورند و مى نوشند و آذوقه فراهم مى آورند و از راه اعمال غريزه جنسى به توليد نسل مى پردازند. (با وجود اينكه ميان تو و اين پديده هاى پست از نقطه نظرهاى مذكور، تفاوتى وجود ندارد) معهذا مى توانى از طريق بكارگرفتن نيروى عقل و تمرين و ورزش آن به وسيله تحصيل علم ، و عمل بر طبق موازين آن ، در رده فرشتگان و يا در مقام و پايه اى شكوهمندتر از آنها قرارگيرى . چنانچه از اين قوه و نيروى عالى بهره گيرى نكنى ، و اين نيرو را با ترك تحصيل علم ، عاطل و باطل سازى ، و به خور و خواب و شكم و دامن بپردازى ، اين كار تو عين زيان و ضرر آشكارى است (كه هيچ زيانى را نمى توان با آن برابر دانست ).
    برادران و دوستان من - كه اميدوارم خداوند متعال ما و شما را از خواب غفلت و بى خبرى ، بيدار سازد - به هوش باشيد، و مهلت عمر و روزگار محدود زندگانى خويش را مغتنم شمرده ، و گذشته تباه گشته خود را - پيش از دست دادن امكانات و گذشت آنات - تدارك و تلافى و جبران كنيد، و سعادت از دست رفته خود را بازيابيد.
    جاى بسى تاءسف است براى كسى كه گذشته از دست رفته و ندامت محنت زاى دائمى را از پيش جبران نمى كند.
    اميدوارم خداوند متعال همه ما را از بسترهاى سكوت و سكون و آرامگاههاى طبيعت و جبلت و غفلت ، هشيار و بيدار سازد و به ما توفيق دهد تا بازپس مانده عمر و ايام چنين مهلت كوتاهى را در طريق تحصيل علوم دينى مصروف سازيم .
    خداوند متعال جايگاه همگى ما را در خانه كرامت و در مراتبى والا و بر اوج منازل شرف قرار دهد؛ چون او كريم ترين بزرگواران و با بخشش ترين بخشايش گران است .
    اين رساله را تا همينجا به پايان مى بريم (و به خاطر توفيق در نگارش آن و نيز در برابر نعمتهاى بزرگ الهى )، خداوند متعال را سپاسگزاريم ، و بر خاتم رسالت و آخرين فرستادگان و نيز بر خاندان او (عليهم السلام ) - كه همگى داراى مقام عصمت و عدالت هستند - درود و تحيات خويش را تقديم مى داريم ، و از گناهان خود از پيشگاهش آمرزش مى جوئيم چراكه او آمرزنده مهربان است .
    مؤ لف اين رساله : زين الدين على بن احمد شامى عاملى - كه نيازمند عفو و مرحمت الهى است - در روز پنجشنبه بيستم ربيع الاول سال نهصد و پنجاه و چهار (هجرى قمرى )، از نگارش آن فراغت يافت .
    مترجم اين رساله : سيد محمد باقر ابن سيد محمد ابن سيد محمد باقر ابن سيد ابراهيم ابن سيد محمد ابن سيد شريف حسينى حجتى طبرستانى بارفروشى (بابلى ) ملامحلى ، مسوده ترجمه را در ساعت دوازده شب چهارشنبه ، نوزدهم ربيع الاول سال يكهزار و چهارصد هجرى قمرى به پايان برده ، و نگارش مبيضه آن را در ساعت شش بعد از ظهر روز شنبه ، پنجم جمادى الاولى - همزمان با زادروز حضرت زينب كبرى (سلام الله عليها) - به سال يكهزار و چهارصد هجرى قمرى ، مطابق دوم فروردين يكهزار و سيصد و پنجاه و نه هجرى شمسى در تهران به انجام رسانده است .
    ضمن سپاس الهى و تقديم درود و تحيات بر پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله ) و خاندان بزرگوار او (عليهم السلام )، از خداوند متعال مى خواهم كه اين بنده گناهكار را مشمول الطاف خويش قرار داده و اين خدمت ناچيز را به عنوان اندك توشه اى براى اين تهيدست در روز قيامت محسوب فرمايد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

صفحه 10 از 10 نخستنخست 12345678910

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا ژاپن به توسعه تكنولوژي دست يافته است
    توسط *مینا* در انجمن قاره آسیا
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 10th January 2013, 08:58 PM
  2. بيماري درختان ميوه
    توسط nafise sadeghi در انجمن بیماریهای گیاهی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: 7th June 2011, 12:28 AM
  3. مقاله: روشهاي بهينه سازي
    توسط sarina_ در انجمن سایر موضوعات مهندسی عمران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th October 2010, 03:05 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 10:51 AM
  5. اخبار تلفن همراه و شرکت های آنها
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار تلفن همراه
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: 15th August 2010, 10:22 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •