دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: نه افراط و نه تفریط ( قسمت اول )

  1. #11
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : نه افراط و نه تفریط ( قسمت اول )

    نفس، زمینه حرمان

    درس سحر


    راز این که قرآن می خوانند اما همگان آن را درک و دریافت نمی کنند در این سخن حافظ نمایان است:
    سکندر را نمی بخشند آبی / به زور و زر میسر نیست این کار
    و بدین وسیله رازگشایی می کند و می گوید: انسان تا اسیر در چنگ نفسانیت خویش است و دعوی سلطنت و خودیت دارد کسی هم چون اسکندر می ماند و هرگز در ظلمات دنیا از آب حیت که آب زندگانی است نصیب نمی برد، زیرا که هر کجا زور و زر کارساز باشد در اینجا نخواهد بود. بر این اساس اگر کسی زورمندترین اهل عالم باشد از این اسرار چیزی درک نمی کند همان طور که اسکندر دریافت نکرد، زیرا که آب حیات را تنها به اهل آن سپرده و می نوشانند، و البته اگر کسی بنوشد حیاتی جاودان می یابد.

    دلا بنوش از آین آب و زنده شو جاوید/ مگو که چشمه حیوان فسانه است و محال
    و این تنها سخن سعدی و حافظ نیست که همه چیز را در آدمیت و انسانیت خلاصه می دانند بلکه سخن ایشان ترجمه ای رسا و گویا از آیات کتاب خداست که ارزش و اعتبار انسان را تنها به انسانیت می داند و بس.

    و یا می گوید:




    ای سکندر منشین و غم بیهوده مخور

    تو دم فقر ندانی زدن از دست مده

    که نبخشند تو را آب حیات از شاهی

    مسند خواجگی و مجلس توران شاهی


    و با این بیان روشن می کند که علت محرومیت اسکندر و هر کسی هم چون او آن است که نمی تواند در فقر را بکوبد، زیرا فقر و حاجتمندی است که انسان را به هر کجا که بخواهد می رساند نه زر و یا زور که اگر انسان ها بسته و مغرور به هر یک از آن دو شود در حد یک نقش دیوار از انسانیت تنزل می کنند.

    به مستوران مگو اسرار مستی / حدیث جان مگو با نقش دیوار
    سعدی هم سخنی مشابه دارد و می گوید:



    تن آدمی شریف است به جان آدمیت

    اگر آدمی به چشم است و زبان و گوش و بینی

    نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

    چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
    و این تنها سخن سعدی و حافظ نیست که همه چیز را در آدمیت و انسانیت خلاصه می دانند بلکه سخن ایشان ترجمه ای رسا و گویا از آیات کتاب خداست که ارزش و اعتبار انسان را تنها به انسانیت می داند و بس. و البته هر چه این انسانیت بیشتر باشد از سفره آسمانی قرآن نیز بهره وری بیشتر خواهد بود و هر چه کمتر، کمتر. بنابراین قرآن غذایی است که متناسب با اندازه انسانیت انسان ها غذاییت خواهد د اشت، و این جز اعجازی بزرگ نمی تواند باشد.





  2. #12
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : نه افراط و نه تفریط ( قسمت اول )

    مرگ جشنی دیگر است

    درس سحر



    روزگار و عصر ما ویژگی های خاص خود را دارد، از جمله این که روز خداشناسی است زیرا که ابزار آفریده شناسی را به قدر کفاف بلکه بیش از آن در کف داریم، زیرا که هر آفریده، آیینه آفریدگار است که می‌توان در آن به تماشای وی نشست.
    دیگر آن که فرصتی مناسب و مغتنم است که بشر، گذشته و دستاوردهای خود را مرور کرده و ببیند چه آورده و برای چه آورده و از آورده‌های خود چه تحصیل کرده است و اینجاست که به عین و عیان ادراک می‌کند که میان آنچه می‌اندیشیده و میان آنچه اتفاق افتاده‌است تفاوت از زمین تا آسمان است؛ از باب نمونه بشر سلاح‌ها را با الوان و انواعی که دارند جز برای تأمین امنیت پدید نیاورده است، ولی امروز زمینه تمامی ناامنی‌ها و ناآرامی‌ها شده است و یا چه صنایعی که برای سلامت پدید آوردند، اما به ناسلامتی انجامید، زیرا بشر امروز کار چندانی برای انجام و اقدام ندارد چرا که هر کار توسط ماشین‌آلات صورت می‌پذیرد و از این رو بهترین غذاها و مواد غذایی را به وسیله ماشین‌ها پدید می‌آورد و از سویی خود نیز بی‌کار و بی‌تحرک می‌ماند و بدین سان انرژی های فراوان و متراکم بر بدن وارد می‌شود بی آن‌که کمترین آنها به تلاش و کار تبدیل شود. و اینجاست که بیماری‌ها هر روزه با شکلی و اسمی رخ می‌نمایند و در کنار آن بیماری‌ها نیز داروها با تأثیر و تخریبی خاص سبز می‌شوند.

    و دیگر آن که امروز روز تجدیدنظر در دنیاست، دنیایی که تاکنون آن را به چشم خانه دیده‌ایم حال آن که کاروانسرایی بیش نبوده و نیست و این ریشه در این دارد که ما یک سوی سکه دنیا را دیده و سوی دیگر آن را نادیده انگاشته‌ایم. باری ما همواره دیده‌ایم که نسلی می‌آیند و نسلی می‌روند اما رفتن را درست مثل آمدن ندیده‌ایم از این رو نام آ‌مدن را تولد نهاده و در پی آن سرور و شادی به پا ساخته‌ایم اما رفتن را مرگ نامیده و به دنبال آن رخت عزا به تن نموده و شیون و اندوه پیش می‌گیریم. حال آن که مرگ نیز نوعی ولادت است هم چنان که دنیا نوعی رَحِم می‌باشد و رحم دنیا با رحم مادر بسیار مانند است هم چنان که مرگ با ولادت.

    در رحم مادر تغذیه ما از طریق خون است و خون همان مواد غذایی است که در اختیار مادر بوده است. در رحم دنیا نیز کار تغذیه از طریق روییدنی‌های زمین صورت می‌پذیرد و آن همان مواد غذایی است که در اختیار خاک قرار داشته است.
    و ما روزی از این خاک رخت برمی‌بندیم هم چنان که از رحم مادر، پس این نیز خود نوعی ولادت و زایش است هم چنان که خروج از رحم مادر.

    ما وقتی که از رحم مادر خارج شدیم دیگران به شادمانی و پایکوبی برخاستند زیرا ما را به سلامت یافته و در تن ما نقصی نیافتند و البته اگر خدای ناکرده با اندامی ناقص و بیمار به دنیا می‌آمدیم همه بر ما تأسف می‌خوردند و خود نیز روزگاری در رنج و محنت و عذاب سپری می‌کردیم. خروج از دنیا نیز چنین حکایت و ماجرایی دارد اگر با قلب سلیم و چشم و گوش و زبان پاک و بی‌گناه خارج شویم مایه شادمانی و هلهله فرشتگان و پاکان و هم خود، تا بلندای ابدیت خواهیم بود، ولی اگر خدای ناکرده آلوده و تردامن باشیم هم تأثر آنان و هم تأسف خود را آن هم برای همیشه در پی خواهیم داشت.

    و البته، میان رحم مادر و رحم دنیا یک تفاوت است و آن این که در رحم مادر ما هیچ کاره‌ایم و سلامت و نقص در دست ما نیست از این رو اگر ناقص هم به دنیا بیاییم کسی ما را ملامت نمی‌کند. اما در رحم دنیا اختیار با ماست و می‌توانیم از این میان یکی، یا سلامتی و یا نقص را برگزینیم و از همین روست که اگر ناقص و ناسالم رهسپار آن دیار شویم ملامت‌ها از همه سو می‌بارد. و کسی نیست که ما را شماتت نکند بلکه حتی خود از خود گله‌مندیم، و این گله‌ها و شماتت‌ها عذابی بس الیم و دردناک است.

    و در همین‌جا نتیجه می‌گیریم که مرگ ذاتاً ماتم و عذاب نیست بلکه سوءاستفاده از اختیار است که به رنج و عذاب می‌انجامد هم چنان که مرگ با حسن استفاده از اختیار بدل به عین شادمانی و سرور می‌شود.
    پس، از همین رو باید بکوشیم تا مرگی خوب و خوش و شادی آفرین به بار آوریم و در این صورت است که آدمی میان دو جشن و سرور واقع می‌شود یکی جشن خروج از رحم و دیگری جشن خروج از دنیا، یا به دیگر سخن یکی جشن ولادت و دیگری جشن مرگ.
    و در حقیقت نظم و شعر حافظ که ترجمه کلام خدا و انبیاست دعوتی است به سوی این که مرگ خود را نیز هم چون ولادت خویش شیرین و شاد سازید. هم چنان که خود او نیز چنین نمود، و از این روست که می‌گوید:
    بر سر تربت من با می و مطرب بنشین!
    یعنی هم چنان که برای ولادت و در کنار گاهواره به شادی و طرب می‌پردازید برای مرگ من و در کنار خاک من نیز چنین کنید.
    البته منظور از می و مطرب آن می‌ نیست که مردم غافل و هوسناک می‌فهمند وگرنه چنین می و مطربی جز با شهوت و هوس همراه نیست و هرگز در کنار عقل و قلب و فطرت حضور ندارد، بلکه در چنین صورتی قلب و عقل تمامی سوگوارند و در عوض نفس و شهوت، شادی و شعف سر می‌دهند.
    و راستی این چه ارزشی دارد که رؤسا و بزرگان مملکت بدن هم چون: عقل و قلب در سوگ و ماتم باشند اما اوباش و الواط و عیاشان بدن در پایکوبی و طرب به سر برند.
    بنابراین می و یا مطرب در نگاه حافظ همان چیزی است که مایه سرور و وجد و نشاط عقل و قلب آدمی است و آن جز عشق نیست و با چنین عشقی است که نه تنها مرگ غم آفرین نخواهد بود، بلکه در سخت‌ترین روزهای خدا که روز رستاخیز است نیز جایی برای اندوه و غم نمی‌ماند.




    پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر / به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز





  3. #13
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : نه افراط و نه تفریط ( قسمت اول )

    رفق، تعلیم اولیا

    درس سحر



    استاد به شاگرد، پدر به فرزند، دوست به دوست، و هر کسی با هر کسی سخن می‌گوید باید بهترین شیوه را برگزیند وگرنه شیطان که در همه جا و همیشه به کمین نشسته‌است ایجاد کدورت و دل‌نگرانی می‌کند . و این همان حقیقتی است که قرآن کریم بر آن انگشت نهاده‌است:
    قل لعبادی یقول التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم ان الشیطان کان للانسان عدوا مبیناً
    به بندگان من بگویید که با یکدیگر به بهترین وجه سخن بگویند، که شیطان در میان آنها به فتنه‌گری است، زیرا شیطان آدمی را دشمنی آشکار است.
    و این همان چیزی است که در روایات ما به رفق و مدارا تعبیر می‌شود که پیشوایان ما علیهم السلام آن را حتی نسبت به دشمنان خود به کار می‌بستند. چنان که آمده است: پیامبر با کرامت اسلام (ص) کریمانه از لغزش کم‌مانند وحشی- قاتل عموی بزرگوارش حمزه- درگذشت با آن که وی به وضعی فجیع حمزه را به شهادت رسانیده‌بود!
    رفق و مدارای این پیامبر والا نیز با پاره‌ای همسران خود که باید شرح احوال ایشان را از زبان تاریخ شنید و روزان و شبان در تأسف و تأمل فرو رفت، نیز بسی چشم‌گیر و عبرت‌آموز است تا جایی که خود فرموده:
    خیرکم خیرکم لاهله و انا خیر لاهلی
    بهترین شما کسی است که با اهل و عیال خود خوش‌رفتار است و من از تمامی شما خوش‌رفتارترم.
    حال خود از این مجمل حدیث مفصل را بخوانید که این بزرگوار و بزرگواران دیگر که با دشمنان خود این‌گونه در مدارا بودند با دوستان خود چگونه مروت و جوانمردی را به خرج می‌دادند، و این همان چیزی است که موجبات آسایش دو گیتی را فراهم می‌سازد، و حافظ نیز‌ آن را به زیبایی و روانی تمام به نظم کشیده است:
    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است /با دوستان مروت با دشمنان مدارا
    البته بزرگان معصوم تنها در خصوص دیگران- چه دوستان و چه دشمنان- رفق و نرمی و مدارا و ملاطفت نداشته بلکه در خصوص خود نیز همین شیوه را پیش می‌گرفتند. از این رو اگر کسی هم چون امام المتقین مولانا علی (ع) در سنین 63 سالگی بر اسبی سوار و شمشیر برهنه و آ‌هنین در چنگ دارد و بر سپاه خصم، جوانانه و جوانمردانه تاخت می‌کند، محصول آن است که با بدن و اندام خود با نهایت نرمی و مدارا برخورد کرده‌است، نه آن که با ریاضت‌های شاق و پرمشقت و بدن‌سوز خود را از پای درآورده و پیری و فرتوتی زودرسی را برای خود بیافریند. و این خود میزان و معیاری است برای پاره‌ای از افراد خام که ریاضت در راه خدا را با لجبازی با خود به اشتباه گرفته‌اند، و از همین جا بیاموزند که ریاضت آن نیست که خواب و خوراک لازم و یا دیگر لوازم حیات را از خود دریغ دارند، وگرنه باید آماده و پذیرای آسیب‌های سخت و رنجوری‌های ماندگار باشند، بلکه ریاضت آن است که خواب و خوراک لازم را نثار بدن کنند، اما در عوض کارهای ضروری را از آن مطالبه نمایند و در حقیقت باید تعادل و توازن ایجاد کنند به گونه‌ای که نه کم بدهند و نه زیاده بستانند، و نه به عکس که هر دو خسارت‌بار و ندامت‌ساز است.
    نکته‌ای که در اینجا در خور توجه است آن است که این بزرگواران قرآن را به حقیقت می‌فهمیدند از این رو وقتی به این آیه می‌رسیدند که:
    من قتل نفساً فکانما قتل الناس جمیعاض و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً
    آن کسی را که کشته است هم چون کسی است که تمامی انسان‌ها را کشته و آن که کسی را زنده دارد گویی تمام انسان‌ها را به عرصه زندگی و حیات کشانیده‌است.
    تنها بر دیگران منطبق نمی‌ساختند، به گونه‌ای که خود را از آن منها و مستثنا بدانند، بلکه خود را نیز در این دایره می‌دیدند و نتیجه می‌گرفتند که ما نیز اگر زمینه نابودی خود را فراهم سازیم گویی همه را به خاک و خون کشیده باشیم آن چنان که اگر زمینه سلامت و حیات خود را فراهم نماییم همانند آن است که نسل انسان‌ها را حیات بخشیده باشیم.
    از این رو در خبر آمده است که آخرین روز ماه مبارک رمضان امام صادق (ع) و جمعی از اصحاب خویش با منصور دوانقی دیدار داشته، و اتفاقاً منصور و درباریانش آن روز را روز عید اعلام کرده بودند، از این رو امام (ع) را مخاطب ساخته و می‌گوید:‌ امروز را چگونه می‌بینید؛ روز عید و یا روز رمضان؟! و امام (ع) به پاسخ می‌فرماید:
    ان افطرت افطرنا ان صمت صمنا
    اگر افطار کنی افطار می‌کنیم و اگر روزه بداری روزه می‌داریم!
    و آن‌گاه منصور فرمان داد سفره‌ای گشودند و حضرت تناول فرمود. پس از دیدار اصحاب با شگفتی پرسیدند:‌ امروز روز رمضان نبود؟! فرمود: بود! پرسیدند: بیمار و یا مسافر بودید؟! فرمود: هیچ کدام. پرسیدند: پس از چه افطار نموده و روزه خود را شکستید؟! فرمود: تا از تیغ او در امان باشم و جان سالم به در برم و بتوانم دین خدا را پیش برده و نصرت کنم.
    و این، همان رفق و مدارا با خویش است و نیز ریشه در این حقیقت دارد که آن بزرگواران قتل و حیات خود را نیز بر اساس کتاب خدا مساوی با قتل و حیات همگان می‌دانستند، حال آن که ما وقتی در کتاب خدا می‌خوانیم که قتل یک انسان با قتل همه انسان‌ها و حیات وی با حیات همه آنها برابر است، آن را محدود و محصور در دیگران می‌بینیم و خود را مصداق آن نمی‌انگاریم.
    درست همانند حکایت ملانصرالدین که بر الاغی سوار بود و الاغ‌ها را شمارش می‌کرد و می‌دید که یکی کم است و از این رو پیاده می‌شد و شمارش دوباره می‌کرد اما می‌دید که چیزی کم نیست و باز سوار می‌شد و پس از شمارش دوباره یکی را کم می‌دید و این معما هم‌چنان ناگشوده ماند تا آن که کسی از راه رسید و گره از کارش گشود و گفت:‌ الاغ زیر پای خود را از یاد نبر و آن را نیز شماره کن!
    بنابراین، رفق و مدارا باید مثل تمام چیزهای دیگر از این بزرگواران بیاموزیم، و آن را نیز در تمام کارها و کردارهای خود سرلوحه خویش سازیم به ویژه در وادی کلام و سخن گفتن و مبادا کسی را با کلام و سخن مستقیم و نیش‌آلود خود برنجانیم، که در این صورت بر خلاف دستور کتاب خدا سخنی زشت و نازیبا و ناروا بر زبان رانده‌ایم:
    قولوا للناس حسنا
    با مردم، زیبا سخن بگویید.
    و سخنی زیباست که طعن آلود و کنایه آ‌میز نباشد. سخنی زیباست که کدورت و رنجشی در پی ندارد.
    به محض این که یک سخن راست است زیبا نیست، بلکه سخن راست وقتی زیباست که در لفافه و با لطافت و از سر عشق و سوز صورت پذیرد.
    بنابراین سخن زیبا بر سه پایه استوار است، یکی آن که عاشقانه بوده و دیگر ان که راست و سوم آن که در پرده و با لفافه باشد.
    پس اگر سخنی حتی از سر عشق و علاقه باشد، نیز راست و از سر حقیقت، اما بی‌پرده و مستقیم ایراد شود، باز سخنی زیبا نیست.
    و ببینید که حافظ همین حقیقت را چگونه زیبا بیان می‌دارد:

    صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

    گل بخندید که از راست نرنجیم ولی



    ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت


    هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

    و سخن سخت آن است که بی پرده و مستقیم باشد.
    از این رو خداوند لطیف که بسی دوستدار بندگان خویش است با ایشان با کنایه و در پرده سخن می‌گوید.





  4. #14
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : نه افراط و نه تفریط ( قسمت اول )

    مرگ، دیدار خداوند

    درس سحر

    در نگاه قرآن کریم مرگ ملاقات با خداست پس، کسی که دوستدار خداوند است آرزومند مرگ خواهد بود. از این رو در خطاب با یهود می‌گوید:
    یا ایها الذین هادو ان زعمتم انکم اولیاء من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین
    ای قوم یهود! اگر می‌پندارید که تنها شما دوستان خدا هستید، پس تمنای مرگ کنید اگر راست می‌گویید.
    و البته در آخر می‌افزاید که شما هیچ گاه آرزوی مرگ را ندارید زیرا دست‌هاتان به ستم آلوده است و خداوند نیز از احوال ستمکاران باخبر و آگاه می‌باشد.
    و لا یتمنونه ابداً بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین.
    و آنان هرگز چنین آرزویی نمی‌کنند زیرا کردار ناخوشایند را از خود نشان دادند.

    در روایات ما نیز آمده است که مردم از آن جهت که به وظایف خود پایبند نیستند، آمادگی برای مرگ نداشته و در خوف و هراس به سر می‌برند. وگرنه اگر به آنچه مأمور بودند اقدام می‌نمودند دلبسته مرگ و آخرت می‌شدند زیرا که آن جهان بسی برتر و والاتر از این جهان است. و کجا می‌توان این جهان را با آن جهان هم‌سنگ و هم‌طراز دید. حال آن که اینجا خانه بیماری و آنجا عین سلامت و سعادت است. اینجا خانه مرگ است و در آنجا مرگ بی‌مفهوم و بی‌معناترین چیزهاست. در اینجا سیادت و سربلندی بیشتر از آن جاهلان و ستمکاران زورمند است ولی در آنجا تنها مؤمنان و پاکان بر کرسی می‌نشینند و اینجا جایی برای رشد و بالندگی نیست و تنها تا اندازه‌های محدود مقدور است اما آنجا برای ابد و تا منتها، بالندگی و رشد میسور و میسر است.
    درست مثل رحم مادر که تنها تا حد و اندازه‌ای معین جایگاه رشد خواهد بود و بیش از آن ممکن نیست، از این رو ماندن مایه تباه و ضایع شدن است. در دنیا نیز تا قدری مشخص می‌توان به رشد و بالنده شدن دست یافت و ادامه آن تنها در آخرت میسور است.
    با این حساب، دنیا هرگز با آخرت برابری نمی‌کند و هم چنان که قرآن کریم تصریح دارد حیات و زندگی، در آنجا معنا می‌یابد، از این رو طبیعتاً کسانی که به قرآن ایمان دارند و از سویی طالب و خواهان حیات می‌باشند، برای مرگ لحظه می‌شمارند و هرگز آرزویی جز آن ندارند و آن را خوش‌ترین حالات خود می‌دانند و دقیقاً همان می‌گویند که حافظ گفت:

    حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم / خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

    حافظ تن و بدن را غباری می‌داند که بر روی چهره جان و روح نشسته باشد و مرگ را نیز نوعی غبارروبی می‌انگارد و آن دمی را خوش می‌داند که این غبار کنار رفته و جان به جان بپیوندد.
    و در جایی دیگر نیز بدن را قفس پنداشته و خود را نیز مرغی که در آن گرفتار آمده است و مرگ را نیز نوعی قفس شکنی انگاشته و می‌گوید:

    چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست /روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
    البته از نگاه قرآن کریم کسی هم چون مرغ است و با ترک قفس تن به چمنزار بهشت می‌رسد که پیشاپیش آمادگی‌های لازم و زاد و توشه‌های ضروری را تحصیل کرده باشد، از این رو می‌گوید:
    لو ارادوا الخروج لا عدوا له عده
    اگر می‌خواستند بیرون شوند برای خود ساز و برگی آماده کرده بودند.
    و حافظ نیز می‌گوید:

    چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان / که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

    و از همین روست که قرآن کریم توصیه می‌کند:
    قل لعبادی الذین آمنوا یقیموا الصلاه و ینفقوا مما رزقناهم سراً و علانیهً من قبل ان یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلال.
    به بندگان من که ایمان آورده‌اند بگو تا نماز بگزارند و از آنچه روزی‌شان داده‌ایم نهان و آشکارا انفاق کنند، پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه خرید و فروشی باشد و نه هیچ دوستی‌ای به کار آید.





صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود سريال آشنايي با مادر..................How I Met Your Mother (تمامي فصل ها)
    توسط free1366 در انجمن سريالها و برنامه روز جهان
    پاسخ ها: 1299
    آخرين نوشته: 12th March 2016, 01:48 AM
  2. آموزشی: آموزش کامل Excel
    توسط ریپورتر در انجمن آموزش نرم افزار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 29th July 2010, 06:05 PM
  3. شرح فرآيند واحد الفين پتروشيمي مارون
    توسط *مینا* در انجمن مقالات و جزوات مهندسی شیمی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 2nd March 2010, 12:19 AM
  4. دانلود سريال قاتل حرفه اي (Dexter)
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن سريالها و برنامه روز جهان
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 12th February 2010, 11:49 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •