دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26

موضوع: داش آکل ( قسمت اول )

  1. #21
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : داش آکل ( قسمت اول )

    7- با آنکه در داستان، موکداً از «دوستان» داش آکل یاد می‏شود، اما چه قبل و چه بعد از ماجرای تقبل وصایت حاجی صمد توسط داش آکل، در هیچ‏جا، شاهد حضور حتی یکی از آنها در کنار داش آکل یا دست‏کم ذکر نام یکی از آنان، نیستیم.
    8- در یک مورد، هنگام اشاره به زحمت‏هایی که داش آکل، طی هفت سال برای خانواده حاجی صمد متقبل می‏شود، می‏خوانیم:
    اگر یکی از بچه‏های حاجی ناخوش می‏شد داش آکل شب و روز مانند یک مادر دلسوز به پای او شب زنده‏داری می‏کرد.
    انجام چنین کاری، به این شکل، از سوی داش آکل، در مورد فرزندان حاجی- خاصّه آنکه یکی از آنها هم دختر نوجوانی به نام مرجان است که داش آکل آن گونه شیفته اوست و در بیرون هم شایعاتی دال بر عشق داش آکل نسبت به وی بر سر زبان‏ها افتاده است- نه ضرور و نه صحیح است، و نه با روحیات صنفی و سنخی مثل داش آکل در چنان دوره و زمانی، جور در می‏آید.
    9- پیشتر ذکر شد که اشاره به وجود کلام تخم‏مرغی بر سر داش آکل، بیانگر آن است که زمان وقوع داستان، قاعدتاً باید همان دوران حکومت قاجارها باشد. اما اشاره دیگر داستان به اینکه داش آکل «برای بچه‏هایش [: بچه‏های حاجی صمد] معلم سر خانه آورد»، با اوضاع و شرایط اجتماعی زمان قاجار، آن‏طور که باید، نمی‏خواند. خاصّه اگر توجه کنیم که یکی از فرزندان حاجی صمد، دختری نوجوان در سن و سال و شرایط مرجان است.
    10- وقتی در درگیری با کاکارستم، داش آکل، آن زخم کاری و جدی را می‏‏خورد، تماشاگران جلو می‏روند و او را از روی زمین بلند می‏کنند. بعد او را روی دست [؟] به خانه‏اش می‏برند. فردا صبح هم داش آکل می‏میرد. در حالی که درست و طبیعی آن بود که دست‏کم، طبیبی را بر بالین داش مشهور و سرشناس شهر می‏آوردند، تا به مداوای زخم او بپردازد!
    معلوم نیست چرا چنین امر بدیهی و ساده‏ای، به عقل هیچ‏کس نمی‏رسد! به علاوه، این داش مشهور متمول شهر، آیا مادری، عمویی، دایی‏ای، خاله‏ای اصولاً هیچ خویشاوندی ندارد؟
    11- در آخرین مواجهه داش آکل با کاکارستم، در حالی که هیچ‏جا شاهد اهانت کاکارستم به پدر یا دیگر بستگان داش آکل نیستیم، آشکار نمی‏شود به چه سبب، او، به پدر کاکارستم ناسزا می‏گوید:
    اروای بابای بی غیرتت [...]





  2. #22
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : داش آکل ( قسمت اول )

    12- با آنکه در طول داستان، چند بار به بچه‏های حاجی‏ صمد اشاره می‏شود، اما تازه در دو صفحه مانده به آخر داستان، خواننده در می‏یابد که جز مرجان، حاجی ‏صمد پسری داشته که هنگام مرگ او پنج ساله بوده، و در پایان، دوازده ساله شده است. (با این همه، باز تا آخر، از ذکر نام او، غفلت شده است.)
    حدود نیم صفحه مانده به پایان داستان هم، معلوم می‏شود که حاجی صمد، پسر بزرگ‏تری به اسم ولی خان نیز داشته است. اما بیان سن و سال و سایر خصوصیات ولی خان هم، به فراموشی سپرده شده است.
    13- در همان اوایل داستان، پیشکار حاجی صمد به قهوه‏خانه می‏آید و خبر مرگ حاجی و موضوع وصیت او را به آگاهی داش آکل می رساند؛ و بعد، به کل از صحنه داستان ناپدید می‏شود. به گونه‏ای که انگار اصلاً وجود خارجی نداشته است. حال آنکه او، آگاه‏ترین شخص نسبت به ریز و درشت و جزئیات دارایی‏های حاجی‏صمد است؛ و در کار اداره اموال حاجی توسط داش آکل، می‏تواند بهترین یار و یاور و - با توجه به اینکه گفته نشده شخصی ناجور است- مطمئن‏ترین شخص باشد.
    14- حاجی‏ صمد، لااقل به دو دلیل، باید فردی مذهبی باشد: 1- اینکه تقید آن را داشته است که با داشتن استطاعت، به حج برود و حاجی بشود. 2- اینکه پیش از مرگ، مقید بوده است که وصیت کند. او، همچنین، به نظر نمی‏رسد آدم خام و ناآگاه از مشهورات شرع بوده باشد. آن وقت، چنین شخصی، کسی چون داش آکل را که اولاً پیوسته مرتکب فسق آشکار می‏شود و هیچ‏گونه تقید مذهبی که ندارد هیچ، با کل مذهبی‏ها هم سر دشمنی و عناد دارد، و در ضمن، با وجود سی و پنج- چهل سال سن، هنوز عزب است، وکیل و وصی خودش می‏کند و زن و دختر (ناموس) خود را دربست، به او می‏سپارد!
    حال، گیریم که همه آخوندها و مذهبی‏های شهر، به زعم نویسنده داستان، آدم‏هایی ناجور بوده باشند؛ اما آیا این حاجی اسم و رسم‏دار شهر، برادری، عمویی، دایی‏ای، پسرعمویی، پسردایی‏ای، پسرخاله‏ای- به‏طور کلی یک خویشاوند یا دوست سالم- که مورد اعتمادش باشد، نداشته است که او را وصی خودش قرار دهد؟!
    15- داش آکل هم، مانند راوی «بوف‏کور»، فقط با یک تلاقی نگاه با چشمان طرف مقابلش، یک دل نه، صد دل به او دل می‏بازد، و برای همیشه اسیرش می‏شود. و همین یک نگاه، زندگی او را به کل از این رو به آن رو می‏کند. همچنین، او نیز مانند راوی «بوف‏کور»، در حالی که امکان برخورداری از وجود زنده معشوق را به طریق عقلانی دارد، با نوعی تمایل خود آزارانه ارادی، از این کار صرف نظر می‏کند؛ و ترجیح می‏دهد در عالم خواب (در «بوف‏کور»، پس از کشتن معشوق) با معشوق هماغوش شود و از او تمتع ببرد!(26)





  3. #23
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : داش آکل ( قسمت اول )


    ب- 8) زاویه دید
    زاویه دید، در قسمت اعظم داستان، «دانای کل محدود» به داش آکل است. اما در مواردی - از جمله ، صحنه بعد از مرگ داش آکل - این زاویه دید مخدوش، و تبدیل به «دانای کل مطلق» شده است.

    ب- 9) نثر
    در این داستان نیز، همچون سایر آثار هدایت، نثر، تعریفی ندارد. از غلط‏های املایی بگیرید تا حذف فعل به غیر قرینه، تا استفاده نابه جا از «را» (علامت مفعول بی‏واسطه) یا استفاده نکردن از آن در جای لازم، استفاده مکرر از وجه وصفی- که در داستان امروزی مطلقاً جایی ندارد-، استفاده فوق‏العاده‏اند که یا غلط از علایم سجاوندی، حشوها و زواید و شلختگی عمومی، از خصایص نثر این داستان کوتاه است.
    لغلط‏های املایی:
    غرس (به جای «قرص»)، خورد (به جای «خرد»)، بتر (به جای «بطر»)، گذارش (به جای «گزارش»)، غال گذاشت (به جای «قال گذاشت»).
    نمونه‏های حذف فعل به غیر قرینه:
    «همه چیز را با دقت ثبت [کرد] و سیاهه برداشت.»
    «اشک در چشم‏هایش جمع [می‏شد] و گیلاس روی گیلاس عرق می‏نوشید.»
    از نمونه‏های مشکل نویسنده در استفاده از علامت مفعول بی‏واسطه:
    «خودش گمان می‏کرد هرگاه دختری [را] که به او سپرده شده [است] به زنی بگیرد[...]»
    «گردش‏هایی [آرا] که با دوستانش سر قبر سعدی و باباکوهی کرده بود به یاد آورد.»
    (ضمن آنکه کسی سر قبر کسی، گردش نمی‏کند.)
    «هر گاه زخم‏های چپ اندر راست قمه [را] که به صورت او خورده بود ندیده می‏گرفتند[...]»
    از نمونه‏های شلختگی عمومی در نثر:
    «هر شبه خدا جلوی مردم را می‏گیری؟» («هر شبه» غلط است؛ «هر شب»، درست است. حتی در صورت محاوره‏ای، «شب» کسره می‏گیرد، نه‏های غیر ملفوظ.»)
    «آن وقتی که شهر شیراز با کوچه‏های پر‏پیچ و خم، باغ‏های دلگشا و شراب‏های از غوانیش بخواب می‏رفت، آن وقتی که ستاره‏ها آرام و مرموز بالای آسمان قیرگون بهم چشمک می‏زدند. آن وقتی‏که مرجان با گونه‏های گلگونش در رختخواب آهسته نفس می‏کشید و گذارش روزانه از جلوی چشمش می‏گذشت، همان‏وقت بود که [...]»





  4. #24
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : داش آکل ( قسمت اول )

    در همین سه- چهار سطر، «آن وقتی که»، ابتدا «آن‏ وقتی که»، بعد «آن وقتی‏ که» نوشته شده است. «ها» (علامت جمع) در مورد «باغ» به اسم چسبیده است (باغ‏های) و در مورد «شراب»، جدا از آن نوشته شده است (شراب‏های). فاصله میان «آن وقتی که...» اولی و دومی واوگون (،)، اما فاصله میان «آن وقتی که» دومی و سومی، نقطه (.) قرار گرفته است. بعد از سه بار «آن وقتی که ...» آوردن، باز نویسنده آنها را کافی ندانسته، و در اواخر عبارت- به صورت کاری حشو- آورده است: «همان‏وقت بود که». «گزارش» هم که قبلاً ذکر شد، به غلط، «گذارش» نوشته شده است. به علاوه آخرین بخش عبارت (گذارش روزانه از جلوی چشمش می‏گذشت) هم، به لحاظ مفهومی، اشکال دارد. زیرا آنچه به تعبیر امروزی‏ها «مثل یک فیلم» از جلو چشمان انسان می‏گذرد، «گزارش روزانه» نیست، بلکه «صحنه‏ها»یی است که انسان در طول روز شاهد آنها بوده یا درشان حضور داشته است.
    ایضاً:
    یادگارهای [: یادهای] پیشین از جلو [چشمان] او یک بیک رد می‏شدند.
    به علاوه، ستاره‏ها «بالای آسمان» نیستند. «در آسمان» اند؛ و از همانجا هم چشمکشان را می‏زنند. (اصولاً بالای آسمان کجاست؟)
    در جایی از داستان، در خانه ملااسحاق یهودی، نویسنده از «طاقچه حیاط» یاد می‏کند. حال آنکه «طاقچه»، خاص اتاق است نه حیاط.
    داش آکل انگتشش را زد زیر در نمکدانی که در طاقچه حیاط بود و در دهنش گذاشت.
    اولاً معلوم نیست چرا انگشتش را می‏زند «زیر در نمکدانی که در طاقچه حیاط بود»؟! بعد هم، درست معلوم نمی‏شود چه چیز را در دهانش می‏گذارد؟ اگر هم منظور این باشد که «انگشتش را در دهانش گذاشت» که باز این سوال مطرح می‏شود که اولاً چگونه می‏شود انگشت را در دهان گذاشت؟! زیرا انگشت که چیزی مستقل و جدا از بدن نیست که بتوان آن را در دهان گذاشت! در ثانی، به فرض محال که انجام چنین کاری ممکن باشد، فایده این کار چیست؟! (انسان انگشتش را در دهانش بگذارد که چه بشود؟!) ثالثاً، به فرض که این کار مقدور و مفید فایده هم باشد، چرا این انگشت را اول می‏زند زیر در نمکدان و بعد آن را در دهان می‏گذارد؟! مگر نمی‏شود بدون انجام چنین کار بی‏منطق و فایده‏ای، آن کار را انجام بدهد؟!
    او چهارده سال دارد[...]





  5. #25
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : داش آکل ( قسمت اول )

    («او چهارده ساله است» یا «او چهارده سالش است». «او چهارده سال دارد». ترجمه انگلیسی این تعبیر است؛ که لااقل در زمان وقوع داستان «داش آکل»، هنوز از طریق متون ترجمه‏ای، وارد زبان گفتگویی فارسی نشده بود.)
    گوشت سرخ از لای شیارهای صورتش برق می‏زد.
    (منظور این است که، جای زخم‏های قمه روی صورتش، به صورت شیارهایی با گوشت قرمز براق، به چشم می‏خورد (« در آمده بود» یا «مانده بود») .)
    دو باره نگاهی به سر تا پای او کرد، دست کشید روی پیشانیش، کلاه تخم‏مرغی او پس رفت و پیشانی دو رنگه او بیرون آمد.
    (سه بار استفاده از ضمیر «او» در یک عبارت؛ که به راحتی می‏شد از این تکرار غیرضرور جلوگیری کرد.
    چیق دسته خاتم خودش را در آورد.
    (چیق دسته خاتمش را در آورد.)
    از [: به] روی گونه‏هایش بوسه می‏زد.
    خوب ما را غال گذاشت و شیخی را دید.
    (معلوم نیست منظور از «شیخی» کیست.)
    جوان جفت سبیل‏هایت.
    («جفت سبیل‏ها» هم از آن حرف‏هاست!)
    کتره‏ای چو انداخت تا وکیل حاجی شود.
    (معلوم نمی‏کند چه چیز را «چو انداخت»!)
    اگر داش آکل خواستگاری مرجان را می‏کرد. [...]
    (اگر داش آکل از مرجان خواستگاری می‏کرد.)
    مثل اینکه دلش کنده شده بود.
    (منظور نویسنده این است که «مثل اینکه دل برکنده شده بود». یا «مثل اینکه دلش برکنده شده بود.» «دل برکنده شدن» یعنی یک‏باره میل و علاقه انسان از چیزی- که قبلاً به آن علاقه‏مند بوده است- برگشتن. نسبت به آن، سرد شدن.)
    علاوه بر اینها، هدایت دچار یک اشتباه در مورد «سردزک» شده است. به این ترتیب که، تصور کرده است «سردزک» نام یک محله است. حال آنکه «سر» در اینجا به معنی «اول»، «ابتدای» (مثل «سرخیابان»، «سر کوچه»)، یعنی «سر» جزء نام محله نیست، بلکه به ابتدای یا اول آن اطلاق می‏شود. ضمن آنکه در این نوشته، نه در گفتگوها و نه در سایر بخش‏‏ها، هیچ نشانه‏ای از لهجه یا تعابیر خاص شیرازی نیست.





  6. #26
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض پاسخ : داش آکل ( قسمت اول )

    موخره
    اکنون که این داستان از جنبه‏های مختلف به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت، قاعدتاً بر خوانندگان اهل فن، آشکار شده است که «داش آکل» نه تنها نمونه‏ای کامل و تام در زمینه داستان کوتاه، برای الگوگیری و پیروی رهپویان این عرصه نیست، بلکه- به لحاظ ساختار دراماتیک و استفاده صحیح و مناسب از عناصر داستانی- دارای اشکال‏ها و ضعف‏های متعدد و چشم‏گیر است. به این ترتیب، شاید درک این نکته چندان دشوار نباشد که یکی از اسرار عقب‏ماندگی داستان‏نویسی در کشور، و جهانی نشدن این هنر ما، ناشی از همین آموزش‏ها و نشانی‏های غلطی است که در طول دهه‏های متمادی، از سوی عده‏ای داستان ناشناس یا مغرض، به مخاطبان داده می‏شده است.
    امید که با افزایش و رواج‏ نقدهای علمی، دقیق، مستدل و مستند به متن، این جریان غلط و انحرافی، رو به اصلاح بگذارد.
    چنین یاد!
    7/3/87 تهران

    پانویس ها:
    20- می بینیم که نویسنده – که در این موارد قولش قطعی و یقینی است – به صراحت اظهار می کند که سرک کشیدن مرجان، صرفاً از سر کنجکاوی است. در ادامه آمده است که چشم دزدیدن و رفتنش هم، از سر خجالت است. و هر دوی این موارد، امری طبیعی است؛، و هیچ نشانه ای دل بر عشق مرجان به داش آکل، از آن نمی توان استنباط کرد. در بقیه داستان هم، نشانه ای دل بر عشق مرجان به داش آکل، وجود ندارد. برخی، از آخرین جمله ی داستان («اشک از چشمان مرجان سرازیر شد») این گونه برداشت کرده اند که پس او هم عاشق داش آکل بوده است. در حالی که یک دختر جوان بیست و یک ساله، وقتی خبر مرگ ناگهانی قیمِ دلسوز هفت ساله شان را می شنود، و همزمان، از عشق سوزان پنهان او نسبت به خودش اطلاع می یابد (خاصّه جمله ی «مرجان... تو مرا کشتی ... به که بگویم... مرجان... عشق تو مرا کشت») طبیعی است که به گریه بیفتد.
    توجه به صفحه ی آخر داستان نیز، تأییدی دیگر بر این امر است. در آن صحنه، مرجان روبه روی قفس طوطی نشسته است و «به رنگ آمیزی پر و بال، نوک برگشته و چشمهای گرد بی حالت طوطی خیره شده بود». بدون آنکه هیچ حالت و احساس تأثر خاصی داشته باشد. تنها وقتی طوطی با لحن داشی می گوید «مرجان... تو مرا کشتی ... به که بگویم... مرجان ... عشق تو... مرا کشت»، گریه اش می گیرد.
    24- نگاه کنید به: الفبای قصه نویسی – مجلد 1؛ پیام آزادی؛ بخش «رابطه بین قالب ومحتوا»؛ از همین قلم.
    25- به همین سبب است که به خلاف تصور برخی منتقان، افتادن سرپرستی خانواده ی حاجی صمد به گردن داش آکل – بنا به وصیت او – را نمی توان «گره داستانیم تلقی کرد. زیرا هر چند داش اکل اعلام می کند که آزادی اش را از هر چیزی بیشتر دوست دارد، اما بی آنکه اجباری جدی به این کار داشته باشد، بلافاصله آن را می پذیرد. در انتها هم که به امام جمعه می گوید حاجی صمد با وصیتش او را به دغمصه انداخت، در واقع منظورش گرفتار شدنش در عشق مرجان است؛ که از تبعات بعدی این قضیه است.
    26- در «عروسک پشت پرده» نیز، راوی، عشقبازی با یک مجسمه (مانکن) را به عشقبازی با نامزد زنده ی خود، ترجیح می دهد. و وقتی نامزدش خود را به شکل آن مجسمه می آراید، او به تصور آنکه مجسمه جان گرفته است، وی را می کشد!





صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود سريال آشنايي با مادر..................How I Met Your Mother (تمامي فصل ها)
    توسط free1366 در انجمن سريالها و برنامه روز جهان
    پاسخ ها: 1299
    آخرين نوشته: 12th March 2016, 01:48 AM
  2. آموزشی: آموزش کامل Excel
    توسط ریپورتر در انجمن آموزش نرم افزار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 29th July 2010, 06:05 PM
  3. شرح فرآيند واحد الفين پتروشيمي مارون
    توسط *مینا* در انجمن مقالات و جزوات مهندسی شیمی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 2nd March 2010, 12:19 AM
  4. دانلود سريال قاتل حرفه اي (Dexter)
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن سريالها و برنامه روز جهان
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 12th February 2010, 11:49 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •