دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: گنجینه دعاهای انجمن

  1. #1
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض گنجینه دعاهای انجمن





    دعای شش قفل:روایت کرده اند از حضرت رسول (ص)که هرکس دعای شش قفل را نزد خودنگاه دارد یا بخواند خداوند تعالی او را مشمول رحمت بی حساب خود نموده واز تمام آفات او را حفظ نماید ودعای او همیشه مستجاب بوده ودر دنیا همیشه با عزت واحترام زندگی می نماید


  2. 7 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  3. #2
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن



    شرحی بر دعای جلیل الجبار روایت است که حضرت رسول(ص)فرمودند هر کس هر وقت این دعا را بخواند چنان باشد که 360 حج کرده است و 360 ختم قرآن کرده باشدو 360 بنده آزاد کرده باشد و 360 دینار صدقه داده باشد و 360 اندوهگین را از غم رهایی ببخشد چون حضرت رسول(ص)این کلام را فرمود جبرئیل علیه السلام در رسید و گفت: یا رسول خدا هر بنده از بندگان خدا و هر امتی از پیروان تو که این دعا را عمر خود یکبار بخواند یا محمد به حرمت و جلال خودم قسم او را هفت چیز بدهم اول فقر و درویشی را از او بردارم دوم از سئوال نیکیرین ایمن گردانم سوم از صراط بگذرد و چهارم از مرگ ناگهانی بر هانم پنجم دو رخ را بر وی حرام گردانم ششم از تنگی قبر نگهدارم،هفتم ازغضب سلطان و ظالم حفظ فرمایم. التماس دعا.


  4. 4 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  5. #3
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن



    هركه در يك شبانه روز هزار مرتبه سوره توحيد را بخواند نميرد تا جاي خود را دربهشت ببيند يا برايش ببينند. هركه هنگامي كه ميخواهد به بستر خواب رود صد مرتبه سوره توحيد را بخواند گناهان 50 ساله اش بخشيده شود....
    هركه ايمان به خدا و روز قيامت دارد خواندن قل هو الله احد را بعد از هر نماز ترك نكند ،زيرا هركه آنرا بخواند خداوند خير دنيا و اخرت را براي او فراهم كند و او و پدر و مادرش و فرزندان آن دو را بيامرزد.
    در تشيع جنازه و نماز بر سعد بن معاذ 70 هزار فرشته كه جبرئيل امين هم يكي از آنان بود حضور داشتند پيامبر صلي الله عليه و آله از جبرئيل سوال كردند به چه چيز او لايق نماز شما ها شد؟فرمود :به علت اينكه او سوره توحيد را ميخواند در حالت ايستاده ،نشسته ، سواره ،پياده و رفت و آمدش.
    امام صادق صلوات الله عليه فرمود: اي مفضل از همه مردم خود را بوسيله بسم الله الرحيم و قل هو الله احد محافظت كن بخوان ان را از راست و چپ و از مقابل و عقب و از بالا و پائين و چون بر سلطان ظالمي(صاحب منصب ياقاضي ظالم) وارد شدي همينكه نگاهت به او افتاد سه بار سوره را بخوان و بادست چپ بشمار و آنرا ادامه بده تا از نزدش خارج شوي.



    فضيلت تلاوت سوره :
    در حـديـثـى از پـيغمبراكرم (ص ) نقل شده كه فرمود: ((كسى كه سوره ((قل يا ايهاالكافرون )) را بـخـوانـد گـوئى ربـع قـرآن را خـوانـده , و شياطين طغيانگر از او دورمى شوند, و از شرك پاك مى گردد, و از فزع بزرگ (روزقيامت ) در امان خواهد بود)).
    و در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((پدرم مى گفت : ((قل ياايها الكافرون )) ربع قـرآن است , و هنگامى كه از آن فراغت مى يافت مى فرمود: من تنها خدا را عبادت مى كنم من تنها خدا را عبادت مى كنم )).
    به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
    شـان نـزول سـوره :
    در روايات آمده است كه : ((اين سوره درباره گروهى از سران مشركان قريش نـازل شـده , مـانـنـد ((ولـيدبن مغيره )) و ((عاص بن وائل )) و ((حارث بن قيس )) و گفتند: اى مـحمد! تو بيا از آيين ما پيروى كن , ما نيز از آيين تو پيروى مى كنيم , و تو را در تمام امتيازات خود شريك مى سازيم , يك سال تو خدايان ما راعبادت كن ! و سال ديگر ما خداى تو را عبادت مى كنيم .
    پيغمبر(ص ) فرمود: پناه بر خدا كه من چيزى را همتاى او قرار دهم !.
    گفتند: لااقل بعضى از خدايان ما را لمس كن و از آنها تبرك بجوى ما تصديق تو مى كنيم و خداى تو را مى پرستيم !.
    پيامبر(ص ) فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم .
    در اين هنگام سوره ((قل يا ايها الكافرون )) نازل شد, و رسول اللّه به مسجدالحرام آمد, در حالى كه جـمعى از سران قريش در آنجا جمع بودند بالاى سرآنها ايستاد, و اين سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتى پيام اين سوره را شنيدندكاملا مايوس شدند, و حضرت و يارانش را آزار دادند)).






    فضیلت سوره



    « آیاتی بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است. »

    « پیامبر به یکی از یاران خود فرمود: «می خواهی دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سوره‌های قرآن است؟» عرض کرد: آری ای رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: «هرگاه برمی خیزی و می‌خوابی آنها را بخوان». »
    • در روایتی آمده‌است:

    « پیغمبر اکرم شدیدا بیمار شد، جبرئیل و میکائیل نزد او آمدند، جبرئیل نزد سر پیامبر نشست و میکائیل نزد پای او، جبرئیل سوره «فلق» را و میکائیل سوره «ناس» را تلاوت کردند و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار دادند.

    در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «كسى كه در سه ركعت نماز «شفع» و «وتر» سوره «فلق» و «ناس» و «قل هو الله أحد» را بخواند به او گفته مى شود: بشارت باد بر تو، خداوند نماز تو را قبول كرد».


  6. 2 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  7. #4
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن



  8. کاربرانی که از پست مفید moji5 سپاس کرده اند.


  9. #5
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن






    دعايى است شان آن بسيار بزرگ است و خيلى عظيم مى باشد. راوى حضرت على عليه السلام از نبى اكرم صلى الله عليه و آله : وقتى به آسمان رفتم در شب معراج هفتاد هزار حجاب را طى كردم تا رسيدم به حجاب قدرت در آن نوشته شده اين دعا با نور، جبرئيل عرض كرد: يا محمد صلى الله عليه و آله اين دعا را براى كسى غير از مومنين از امت خودت تعليم ندهى چون كه اين دعا را هر كه بخواند درهاى آسمانها بر روى ايشان باز مى شود و خداوند نظر رحمتش را شامل آن شخص كند كه هم و غم او را بر طرف مى كند و هر گرفتارى كه دارد خدا بر طرف مى سازد اگر قرض دار است قرضش ادا مى شود و گناهانش ‍ آمرزيده مى شود و مورد عنايت قرار مى گيرد مانند انبياء و صديقين و خداوند هزار قصر و از در و ياقوت براى او آماه مى فرمايد و خداوند به او هر روز 360 مرتبه نظر رحمت كند و ملكى ندا مى كند كه اعمالت را از سر بگير كه گناهان خودت و مادرت و پدرت آمرزيده شد و جميع گناهانت مبدل به حسنات شد و ثواب هفتاد سال عبادت براى ايشان نوشته شد پس خير دنيا و آخرت براى او جوع مى گردد و هر كس اين دعا را نوشته با مشك و زعفران براى هر بيمارى كه دهد شفا خواهد يافت و هر كس حمل نمايد اين دعا را با خود آمن خواهد شد از شر شيطان و هيچ گونه ملالى بر ايشان نمى رسد و محفوظ مى ماند از دزدان و جميع حاجاتش برآورده خواهد شد و هر كس نزد فرزندانش بگذارد حفظ مى شوند از جميع گزندگان مانند مار و عقرب و هر كس با خود حمل نمايد از جميع امور خوب بهره مند خواهد شد و هر كس بنويسيد و در منزل بگذارد روزيشان زياد گردد و اهل آن محفوظ مى گردند از جميع گرفتاريها و قسم به آن كسى كه شما را به رسالت مبعوث كرد اگر جميع ثقلين و جميع ملائكه تعدادشان هزار برابر اهل دنيا و آخرت شوند تا روز قيامت ثواب اين اين دعا را نخواهند توانست بنويسند چون اين دعا بهترين دعا است نزد پروردگارت پس به امت خود تعليم بده چون گنجى است از گنجهاى بهشت كه خدا عنايت كرده است .



    بِسمِ اللهِ الرَّ حمَنِ الرَّ حِیمِ :
    به نام پروردگار و خالقی که بخشنده و پذیرنده توبه و بسیار مهربان به آدمیان است
    یا سَیِّدُ : ای خدایی که سرور و بزرگ و فرمانروایی
    یا سَنَدُ : و ای خدایی که تکیه گاه و پشتیبان و روشن و واضحی
    یا صَمَدُ : و ای خدایی که فرمانروایی بی نیاز و بلند و والا مرتبه ای
    یا مَن لَهُ المُستَنَدُ : و ای خدایی که باید در همه کارها و مشکلات بر شما توکل و تکیه و اعتماد نمود
    اجعَل لی فَرَجاً : بزرگواری و عنایت فرما و نجات و رهایی فرما
    وَ مَخرَجاً مِمَّا اَنَا فیهِ : و بزرگواری و محبت فرما و نجات و خارج فرما از همه مشکلات و بلاها و غم واندوه خارج فرما
    وَ اکفِنی فیهِ : و از همه نعمتها به اندازه ای که صلاح می دانید عنایت فرما
    وَ اَعُوذُ بِکَ : و باید در همه مصائب و سختیها بر شما پناهنده شد
    بِسمِ اللهِ : بنام شما که پروردگار و خداوند و خالق می باشید
    التَّامَّاتِ : و تمام و کاملترین می باشید
    یا اَللهُ : و ای خداوند که پروردگاری
    یا اَللهُ : و ای خداوند که خالق بزرگی
    یا اَللهُ : و ای خداوند که وصف و اندازه شما در وصف نیست و شما بی نهایت بزرگ و فرمانروایی
    یا رَحمَنُ : ای خداوند بسیار بخشنده
    یا رَحمَنُ : و ای خداوند بسیار مهربان و بخشایشگر
    یا رَحمَنُ : و ای خداوند بسیار توبه پذیرنده و آرامش دهنده
    یا رَحیمُ : و ای خداوند مهربان و بسیار دلگرم کننده
    یا رَحیمُ : و ای خداوند آمرزنده و دل نواز و نیرو دهنده
    یا رَحیمُ : و ای خداوند که دارای نامهای بزرگ و آمرزنده می باشید
    یا خالِقُ‌ : و ای خداوندی که پدیدآورنده و سازنده می باشید
    یا رازِقُ : و ای خداوندی که روزی و نعمت دهنده مخلوقات می باشید
    یا بارِیءُ : و ای خداوندی که آفریدگار و سازنده مخلوقات می باشید
    یا اَوَّلُ : و ای خداوندی که از نخستین و همیشه بوده ای
    یا اخِرُ : و ای خداوندی که تا ابد و آخر و پایان همه هستی شمایی
    یا ظاهِرُ : و ای خداوندی که پدیدار کننده و آشکار کننده همه اسرار می باشید
    یا باطِنُ : و ای خداوندی که پوشنده و پنهان کننده درون هر اسراری می باشید
    یا مالِکُ : و ای خداوندی که تمام ملک هستی از ذات شما پدیدار شده
    یا قادِرُ : و ای خداوندی که توانا و بر هر امری فرمانروائی
    یا واهِبُ : و ای خداوندی که بخشنده ترین می باشید
    یا وَهّابُ : و ای خداوندی که بسیار بخشنده و صاحب اعطا می باشید
    یا تَوّابُ : و ای خداوندی که بسیار با گذشت و بسیار توبه پذیر می باشید
    یا حَکیمُ : و ای خداوندی که دانشمندترین و خردمندترین فرمانروایان می باشید
    یا سَمیعُ : و ای خداوندی که به هر صدایی و هر ندایی شنوایی
    یا بَصیرُ : و ای خداوندی که به هر امری آگاه و دانا و به هر رمزی بینا و بصیری
    یا غَفُورُ : و ای خداوندی که آمرزنده ترین به گناهان خلق می باشید
    یا رَحیمُ : و ای خداوندی که باعث آرامش قلب مقربین و خداپرستان می باشید
    یا غافِرُ : و ای خداوندی که بخشنده و آمرزنده بزرگترین گناهان می باشید
    یا شَکُورُ‌ : و ای خداوندی که نشانه های نعمت و رفاه شما آشکار است
    یا عالِمُ : و ای خداوندی که دانشمند بر هر دانشی و علمی
    یا عادِلُ : و ای خداوندی که انصاف و دادگری فقط نزد شماست
    یا کَریمُ : و ای خداوندی که سخاوتمندترین و نیکوترین صفات نزد شماست
    یا حَلیمُ : و ای خداوندی که بسیار بردبار و شکیبایی به گناهان و اشتباهات بندگانت
    یا وَدُودُ : و ای خداوندی که بسیار دوستدار و محبوب قلبهای با اخلاص می باشد
    یا غَفُورُ : و ای خداوندی که بخشاینده ترین بخشایندگانی
    یا رَئُوفُ : و ای خداوندی که بسیار مهربان و با گذشت به خلقی
    یا وِترُ : و ای خداوندی که یکتایی و بی همتایی
    یا مُغیثُ : و ای خداوندی که تنها شمایی فریادرس در همه امور
    یا مُجیبُ : و ای خداوندی که یگانه اجابت کننده دعاها می باشید
    یا حَبیبُ : و ای خداوندی که تنها دوست ومحبوب قلبهای مخلصان می باشید
    یا مُنیبُ : و ای خداوندی که باران رحمتت را فراوان در بهاران زیباتر بر بندگان فرو می فرستی
    یا رَقیبُ : و ای خداوندی که هیچ قدرتی رقابت با شما را ندارد و از آن عاجز است
    یا مُعیدُ : و ای خداوندی که به همه رمز و رموز آفرینش کاردان و دانایی
    یا حافِظُ : و ای خداوندی که نگهبان و روشن کنندة راه عارفانی
    یا قابِضُ : و ای خداوندی که بر هر نیروی آشکار و غیب چیره شونده ای
    یا حَیُّ : و ای خداوندی که زنده و پاینده و ابدی و جاودان می باشید
    یا مالِکُ : و ای خداوندی که همة کائنات متعلق به ذات کبریائی شماست
    یا باعِثُ : و ای خداوندی که یکتایی شما انگیزه خلق جهان هستی شد
    یا وارِثُ : و ای خداوندی که پس از فنای هر چیز تنها صاحب مقتدر مُلک وجودی
    یا رَحیمُ : و ای خداوندی که بخشایش و رحمت زیبنده و شایسته مقام شماست
    یا فاتِحُ : و ای خداوندی که گشاینده درهای توبه بر روی خلق گنه کاری
    یا فارِجُ : و ای خداوندی که باز کنندة درهای رحمت بر روی خلق نا امیدی
    یا فاخِرُ : و ای خداوندی که شکوه و عظمت شایسته مقام والا مرتبه شماست
    یا مُعِزُّ : و ای خداوندی که عزّت و آبروی اهل یقین از لطف بی انتهای شماست
    یا مُذِلُّ : و ای خداوندی که ذلیل و خوارو پَست کنندة مُکذبینی
    یا مُعینُ : و ای خداوندی که تنها یاری رسان و یاری دهنده اهل ذکری
    یا مُبینُ : و ای خداوندی که بزرگی و عظمت شما بر همه خلق آشکار است
    یا جَلیلُ : و ای خداوندی که صاحب شکوه و عظمت و بزرگواری می باشید
    یا جَمیلُ : و ای خداوندی که صاحب همه زیبایی های خلقت و آفرینش می باشید
    یا کَفیلُ : و ای خداوندی که صاحب ضمانت و سایه کفالت شما بر سر خلق جلوه گر است
    یا وَکیلُ : و ای خداوندی که یگانه پشتیبان و حمایت کننده فرستادگان خود به خلقی
    یا دَلیلُ : و ای خداوندی که رهنمای راه حق و حجت می باشید بر مؤمنین
    یا حَیُّ : و ای خداوندی که همیشگی و فناناپذیر می باشید
    یا قَیّومُ : و ای خداوندی که پاینده و ابدی و شکوه و جلالت همیشگی است
    یا جَبّارُ : و ای خداوندی که توانایی بر توانگران و پادشاهی بر ملک هستی
    یا غَفّارُ : و ای خداوندی که بسیار با گذشت و آمرزنده ای به گناهکاران
    یا حَنّانُ : و ای خداوندی که شکوه و لطف و مهربانی شما بی انتهاست
    یا مَنّانُ : و ای خداوندی که بر بندگانت بسیار لطف و احسان می نمایی
    یا دَیّانُ : و ای خداوندی که عادلترین فرمانروایی به کردار نیک و بد بندگانت
    یا غُفرانُ : و ای خداوندی که با گذشت و بخشنده ای
    یا بُرهانُ : و ای خداوندی که نشانه های وجودت بر هر ذره از خلقت آشکار است
    یا سُبحانُ : و ای خداوندی که پاکی و لطافت از ذات مقدس شماست
    یا مُستَعانُ : و ای خداوندی که کمک دهنده ایمان آورندگان می باشید
    یا سُلطانُ : و ای خداوندی که قدرتمند و بزرگ و بر هر نیرویی تسلط یافته ای
    یا اَمینُ : و ای خداوندی که وفادار به قول خود و قابل اعتمادی
    یا مُؤمِنُ : و ای خداوندی که بزرگترین ایمان دهنده و نیرودهنده به قلب خالصانی
    یا مُتَکَبِّرُ : و ای خداوندی که توانا و بر هر نیروی قوی چیره وغالبی
    یا شَکُورُ : و ای خداوندی که نشانه های نعمت و رفاه شما آشکار است
    یا عَزیزُ : و ای خداوندی که شریف و ارجمندی و بر قلب عارفان می تابید
    یا عَلیُّ : و ای خداوندی که والامقام و بزرگوار و بلندمرتبه و نیرومندی
    یا وَفیُّ : و ای خداوندی که متعهد و وفادار به دعای بندگان خاص و عامی
    یا زَکیُّ : و ای خداوندی که پاکیزه از هر عیب می باشید
    یا قَویُّ : و ای خداوندی که استوار و توانائی
    یا غَنیُّ : و ای خداوندی که بی نیاز و توانگری
    یا مُحِقُّ : و ای خداوندی که هر چیز را مرگ و فنا و پایان قرار دادی
    یا مُعطیُّ : و ای خداوندی که بسیار بخشنده و عطا کننده روزی خلقی
    یا اخِرُ : و ای خداوندی که پایان هر پایانی و زنده و پاینده ای
    یا اَحسَنَ الخالِقینَ : و ای خداوندی که بهترین خلق کنندگان وجودی
    یا خَیرَ الرّازِقینَ : و ای خداوندی که بهترین روزی و نعمت دهنده مخلوقاتی
    یا خَیرَ الغافِرینَ : و ای خداوندی که بهترین آمرزندگان و توبه پذیرنده خلقی
    یا خَیرَ المُحسِنینَ : و ای خداوندی که نیکی رسان و بخشاینده خلقی
    یا خَیرَ النّاصِرینَ : و ای خداوندی که بهترین پشتیبان و یاری کننده خلقی
    یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ : و ای خداوندی که بزرگترین رحمت و بخشش به خلقی و مهربانترین مهربانان
    می باشید
    یا نُورَ السَّمواتِ وَ الاَرضِ : و ای خداوندی که نور و روشنائی آسمانها و زمین و رحمت و برکت و نیروی دلگرم کننده ای
    یا هادِیَ المُضِلّینَ : و ای خداوندی که رهبر و هدایت کننده گمراهان عالمی
    یا دَلیلَ المُتَحَیِّرینَ : و ای خداوندی که راهنما و حجت برای حیرت زدگانی
    یا خالِقَ کُلِّ شَیءِ : و ای خداوندی که پدیدآورنده و آفریننده همه چیز می باشید
    یا فاطِرَ السَّمواتِ وَ الاَرضِ : و ای خداوندی که آفریننده و خالق آسمانها و زمین و مخلوقات درون آن می باشید
    یا هادِیَ المُضِلّینَ : و ای خداوندی که راهنما و رهبر و هدایت کننده گمراه شدگانی
    یا مُفَتِّحَ الاَبوابِ : و ای خداوندی که گشاینده و بازکننده درهای نعمت و رحمتی
    یا مُسَبِّبَ الاَسبابِ : و ای خداوندی که سبب ساز در همه مشکلات و مصائب و سختیهایی
    یا رَفیعَ الدَّرَجاتِ : و ای خداوندی که بالابرنده درجات و مقام آدمیان نزد آدمیان و نزد ملکوتیان می باشید
    یا مُجیبَ الدَّعَواتِ : و ای خداوندی که اجابت و مستجاب کننده خواهش ها و نیازهای خلق می باشید
    یا وَلِیَّ الحَسَناتِ : و ای خداوندی که نهایت خوبیها و زیبائیها و پایان و نیکی رسان به خلق می باشید
    یا غافِرَ الخَطیئاتِ : و ای خداوندی که بخشنده لغزشها و خطاهای خلقی
    یا مُحیِیَ الاَمواتِ : و ای خداوندی که زنده کننده قلب عارفانی و زنده کننده مردگانی
    یا ضاعِفَ الحَسَناتِ : و ای خداوندی که چند برابر کننده نیکیها و خوبیهای خلق و هر نیکویی هستی
    یا دافِعَ البَلِیّاتِ : و ای خداوندی که دفع کننده و دور کننده بدیها و زشتیهای خلقی


  10. 3 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  11. #6
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن



    تفسیر ایت الکرسی

    بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله علی محمد وال الطاهرین وعجل فرج ال محمد
    اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ ب ِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ۲۵۵بقره
    اللّه، كه جز او معبودى نيست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين. آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهششفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مى‏داند. و به چيزى از علم او احاطه پيدا نمى‏كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت) او آسمان‏هاو زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است
    نکته ها
    به مناسبت وجود كلمه‏ى «كرسى» در آيه، رسول اكرم صلى الله عليه وآله اين آيه «آيةالكرسى» ناميد. در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزله‏ى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد. (678) همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده ا ست، از على عليه السلام نقل كرده‏اند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه، شبى بر من نگذشت، مگر آنكه آيةالكرسى را خوانده باشم. (679)
    در اين آيه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همين سبب آيةالكرسى را شعار و پيام توحيد دانسته‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» (680) ، «لااله الاّ هو» (681) ، «لااله الاّ انت» (682) ، «لااله الاّ انَا» (683) ، ولى در هيچ كدام آنها مثل آيةالكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است.
    صفات خداوند دو گونه‏اند، برخى صفات، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمى‏باشند. مانند: علم، قدرت و حيات. امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى‏نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق كردن و عفو نمودن. منشأ اينگونه صفات، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى‏كند، ولى درباره‏ى صفات ذات اين را نمى‏توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى‏داند و اگر نخواهد نمى‏داند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى‏شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى‏شود.
    كلمه «اله» درباره هر معبودى بكار مى‏رود، خواه حقّ و يا باطل، «أفرايت مَن اتّخذ الهه هواه» (684) ولى كلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ «لن يخلقوا ذباباً» (685) و آنان كه به پرستش غير خدا مى‏پردازند، ا ز بلنداى توحيد به دره‏هاى خوفناك سقوط مى‏كنند. «ومن يشرك باللّه فكانّما خرّ من‏السماء فتخطفه الطّير» (686)
    «لااله الاّ اللّه» اوّلين صفحه شناسنامه‏ى هر مسلمان است. اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نيز با همين جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» (687) همچنان كه فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لا اله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مى‏شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد. (688)
    امام صادق عليه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» (689) گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان كه امام رضا عليه السلام در حديث قدسى نقل كرده‏اند: «كلمة لااله‏الاّاللّه حصنى» (690) كلمه‏ى توحيد، دژ مستحكم الهى است.
    آرى، توحيد، مايه‏ى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه كه مى‏گويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشا ره خواهد شد.
    اعتقاد به توحيد، همه‏ى قدرت‏ها و جاذبه‏ها را در چشم انسان كوچك و حقير مى‏كند. نمونه‏اى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى‏كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غير خدا سجده نمى‏كنيم. (691) دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت: «لااسجد لغيراللّه» من براى غير خداوند سجده نمى‏كنم. (692)
    آرى، توحيد انسان را تا آنجا بالا مى‏برد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمى‏شود. امامان معصوم عليهم السلام نيز براى تربيت چنين انسان‏هايى تلاش مى‏كردند. على عليه السلام فرمودند: «لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً» (693) ، بنده ديگرى مباش كه خد اوند تو را آزاد آفريده است.
    لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوت‏ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى، با طنين توحيد «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند.
    «هوالحىّ»
    در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مى‏كند:
    «يا حيّاً قبل كلّ حىّ، يا حيّاً بعد كلّ حىّ، يا حىّ الذّى ليس كمثله حىٌّ، يا حىّ الذّى لايشاركه حىٌّ، يا حىّ الذّى لايحتاج الى حىّ، يا حىّ الذّى يميت كلّ حىّ، يا حىّ الذّى يرزق كلّ حىّ، يا حيّا لم يرث الحيوة من حىّ، يا حىّ الذى يحيى الموتى، يا حىّ يا ّ قيوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده‏اى و بعد از هر زنده‏اى. در زنده بودن، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن، نيازمند ديگرى نيست. او زندگان را مى‏ميراند و به همه زنده‏ها روزى مى‏بخشد. او زندگى را از زنده‏اى ديگر به ارث نبرده، بلكه به مردگان نيز زندگى مى‏بخشد. او زنده و پا برجاست.
    معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مى‏كند و مانند ساير صفات الهى، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توكّل على الحىّ الّذى لايموت» (694) او در حيات خويش نيازمند تغذيه، توليد مثل، جذب و دفع، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است، نيست. «يا حىّ الذى ليس كمثله حىّ»
    «القيّوم»
    «قَيّوم» از ريشه‏ى «قيام»، به كسى گفته مى‏شود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند. (695) كلمه‏ى «قيّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه «حَىّ» قرار دارد.
    قيام او از خود اوست، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست. و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است. قيام او دائمى و همه جانبه است، مى‏آفريند، روزى مى‏دهد، هدايت مى‏كند و مى‏ميراند و لحظه‏اى غافل نيست.
    هر موجود زنده‏اى براى ادامه‏ى حيات، نيازمند منبع فيض است. همچون لامپى كه براى ادامه‏ى روشنى، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از «حىّ» تغذيه شوند و براى ادامه‏ى زندگى بايد از «قيّوم» مايه بگيرند.
    امام على عليه السلام مى‏فرمايد: «كلّ شى‏ء خاضع له و كلّ شى‏ء قائم به» هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست. (696) نقل كرده‏اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلى الله عليه وآله مكّرر در سجده مى‏گفتند: «يا حىّ يا قيّوم» (697)
    «لاتأخذه سنةٌ و لانوم»
    امام صادق عليه السلام فرموده‏اند: «ما من حىّ الاّ و هو ينام خلا اللّه وحده» هيچ زنده‏اى نيست مگر اينكه مى‏خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. (698)
    خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست. (699) خواب، زنده‏ها را از خود منقطع مى‏كند تا چه رسد به ديگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد.
    «له ما فى السموات و ما فى الارض»
    مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست. مالكيّت انسان، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مى‏شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هست ند؛ «عباد امثالكم» (700) طبيعت، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان‏ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى‏كردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق، ما را رها كرده است؟ «أيحسب الانسان ا ن يترك سدى» (701)
    امام كاظم عليه السلام از در خانه‏ى شخصى بنام «بُشر» مى‏گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست؟ آيا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است. امام فرمود: اگر بند ه بود اين همه نافرمانى نمى‏كرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تكانى خورد و توبه كرد. (702)
    از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند. (703)
    «من ذا الذى يشفع عنده»
    مشركان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولنّ اللّه» (704) ولى بت‏ها را شفيع مى‏دانستند: «ويقولون هؤلاء شفعاء» (705) آيةالكرسى، اين پناهگاه موهوم را در هم مى‏كوبد و مى‏گويد: كيست كه بدون اجازه‏ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست، كارآيى هستى نيز با اذن اوست. با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمى‏شود. شفاعت در قيامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى‏زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشه‏اى دور از خواست او كارى صورت داد.
    شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلاً در نظام آفرينش، نور، آب، هوا و زمين، دانه‏ى گياه را يارى مى‏كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مى‏رسانند تا نجات يابد. (706) ولى هرگز اين امد ادها نشانه‏ى ضعف خداوند و يا تأثيرپذيرى او نيست. زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مى‏دهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاك رشد مى‏كند.
    به هر حال عوامل مادّى و كمك‏هايى كه انسان از مخلوقات مى‏گيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است. به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعة الشافعين» (707) چنانكه نور، حرارت، آب و خاك، دانه‏اى را رشد مى‏د هند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى‏بازى و توصيه‏هاى بى‏دليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگيرى از يأس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست. شفاعت، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مى‏دهد و بهره‏گيرى از آن در روز قيامت، تجسّمى از بهره‏گيرى انسان، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست.
    شفاعت كننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نيست، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» (708) خيال كنند كه بهره‏مند از شفاعت خواهند شد.
    يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست. جملات: «يدعوك» (709) ، «يدعوكم» (710) ، «يدعون» (711) ، «ندع» (712) و «دعاء الرسول» (713) كه در قرآن آمده است، هيچ يك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نيست، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است.
    «يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم»
    خداوند همه‏ى واقعيّات را مى‏داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى‏گناهى شخصى نيست، بلكه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينه‏ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مى‏داند. (714) در حالى كه علم ما انسان‏ها محدود است. ما صدا را تا حدّى مى‏شنويم، ديدنى‏ها را تا حدودى مى‏بينيم، اسرار را نمى‏دانيم، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و ا جازه دهد.
    «وسع كرسيّه السّموات والارض ولايؤده حفظهما و هوالعلى العظيم»
    در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است (715) ولى «كرسى»، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمى‏داند. (716)
    برخى «كرسى» را كنايه از قدرت و حكومت خدا مى‏دانند كه آسمان‏ها و زمين را در برگرفته است. با آنكه جهان بس وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست. آية الكرسى به مردم مى‏فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك‏هاى خود است، بلكه سراسر هستى با همه‏ى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. (717) و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست. «ان ر بّك هو القوى العزيز» (718) على عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مى‏كند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مى‏يابد. (719)
    آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ايجاد مى‏كند و مؤمن با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مى‏يابد.
    هر يك از صفات خدا: قَيّوم، حَىّ، عليم، قَدير و عظيم، نقش سازنده‏اى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است.
    خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مى‏تواند معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مى‏توان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مى‏كند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست. آن كسانى كه در بن‏بست‏هاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شده‏اند، چگونه مى‏انديشند؟ « الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه>>
    پیامها
    - هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو»

    2- حيات واقعى و ابدى وهمه‏ى حيات‏هاى ديگر از آن اوست. «الحىّ»
    3- همه چيز دائماً به او بستگى دارد ولحظه‏اى از تدبير اوخارج نيست. «القيوم»
    4- همه چيز از اوست.«له ما فى السموات...»
    5 - نه تنها هستى از اوست، كارايى هستى نيز از اوست. «من ذا الّذى يشفع»
    6- با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمى‏شود. «من ذا الّذى»
    7- احدى از او مهربان‏تر نيست. علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست. «الاّ باذنه»
    8 - خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حيا كنيم. «يعلم مابين ايديهم وما خلفهم...»
    9- او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشه‏اى از علم او احاطه ندارند. (720) «لا يحيطون بشى‏ء من علمه»
    10- حكومت و قدرت او محدود نيست. «وسع كرسيّه»
    11- حفاظت هستى براى او سنگين نيست. «ولايؤده»
    12- كسى كه از هستى حفاظت مى‏كند، مى‏تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است
    شماره ها مال ماءخذ وادرس می باشند چون طولانی بودندوخسته می شدید ذکر نکردم .
    والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
    والحمدوالله رب العالمین
    حمید
    بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله علی محمد وال الطاهرین وعجل فرج ال محمد
    لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيم ۲۵۶بقره
    در (پذيرش) دين، اكراهى نيست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد، قطعاًبه دستگيره محكمى دست يافته، كه گسستنى براى آن نيست. وخداوند شنواى دانا است
    نکته ها
    ايمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏شود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مى‏توان در دلها نفوذ كرد، ولى اين به آن معنا نيست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگويد من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده‏ام بازدارد. قوانين جزايى اسلام همچون تعزيرات، حدود، ديات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه يك فرد موذى باشد.
    اسلامى كه به كفّار مى‏گويد: «هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين» (721) اگر در ادّعاى خود صادقيد، برهان و دليل ارائه كنيد. چگونه ممكن است مردم را در پذيرش اسلام، اجبار نمايد؟
    جهاد در اسلام يا براى مبارزه با طاغوت‏ها و شكستن نظام‏هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت‏ها نمى‏دهند و يا براى محو شرك و خرافه‏پرستى است كه در حقيقت يك بيمارى است و سكوت در برابر آن، ظلم به انسانيّت است.
    مطابق روايات، يكى از مصاديق تمسك به «عروة الوثقى» و ريسمان محكم الهى، اتصال با اولياى خدا و اهل‏بيت عليهم السلام است.
    رسول اكرم صلى الله عليه وآله به حضرت على عليه السلام فرمودند: «انت العروة الوثقى». (722)
    پیامها
    - دينى كه برهان و منطق دارد، نيازى به اكراه و اجبار ندارد. «لااكراه فى الدين»
    2- تأثير زور در اعمال و حركات است، نه در افكار و عقايد. «لااكراه فى الدين»
    3- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى ومعجزات است. «قد تبيّن الرشد من الغى» اسلام دين رشد است.
    4- دين، مايه‏ى رشد انسانيّت است. «قد تبيّن الرشد من الغى»
    5 - اسلام با استكبار سازش ندارد. «يكفر بالطاغوت»
    6- تا طاغوت‏ها محو نشوند، توحيد جلوه نمى‏كند. اوّل كفر به طاغوت، بعد ايمان به خدا. «فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن باللّه»
    7- كفر به طاغوت و ايمان به خدا بايد دائمى باشد. «يكفر، يؤمن» فعل مضارع نشانه‏ى تداوم است.
    8- محكم بودن ريسمان الهى كافى نيست، محكم گرفتن هم شرط است. «فقد استمسك بالعروة...»
    9- تكيه به طاغوت‏ها و هر آنچه غير خدايى است، گسستنى و از بين رفتنى است. تنها رشته‏اى كه گسسته نمى‏گردد، ايمان به خداست. «لا انفصام لها»
    10- ايمان به خدا و رابطه با اولياى خدا ابدى است. «لاانفصام لها» ولى طاغوت‏ها در قيامت از پيروان خود تبّرى خواهند جست.
    11- ايمان به خدا و كفر به طاغوت بايد واقعى باشد، نه منافقانه. زيرا خداوند مى‏داند ومى‏شنود. «واللّه سميع عليم
    >>
    اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدون ۲۵۷بقره
    خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاريكى‏ها(ى گوناگون) بيرون و به سوى نور مى‏برد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوت‏ها هستند كه آنان را ازنور به تاريكى‏ها سوق مى‏دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.
    نکته ها
    در آيه قبل خوانديم كه او مالك همه چيز است؛ «له مافى‏السموات‏و...» ودر اين آيه مى‏خوانيم: نسبت او به مؤمنان، نسبت خاصّ و ولايى است. «ولىّ‏الذين آمنوا»
    گوشه‏اى از سيماى كسانى كه ولايت خدا را پذيرفته‏اند
    آنكه ولايت خدا را پذيرفت، كارهايش رنگ خدايى پيدا مى‏كند. «صبغة اللّه» (723)
    براى خود رهبرى الهى برمى‏گزيند. «ان‏اللّه قد بعث لكم طالوت ملكاً» (724)
    راهش روشن، آينده‏اش معلوم و به كارهايش دلگرم است. «يهديم ربّهم بايمانهم» (725) ، «انّا اليه راجعون» (726) ، «لانضيع اجرالمحسنين» (727)
    در جنگ‏ها و سختى‏ها به يارى خدا چشم دوخته و از قدرت‏هاى غير خدايى نمى‏هراسد. «فزادهم ايماناً» (728)
    از مرگ نمى‏ترسد و كشته شدن در تحت ولايت الهى راسعادت مى‏داند. امام حسين عليه السلام فرمود: «انّى لا ارى الموت الاّ السعادة». (729)
    تنهايى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نيست، چون مى‏داند او زير نظر خداوند است. «ان اللّه معنا» (730)
    از انفاق و خرج كردن مال نگران نيست، چون مال خود را به ولى خود مى‏سپارد. «يقرض اللّه قرضاً حسناً» (731)
    تبليغات منفى در او بى اثر است، چون دل به وعده‏هاى حتمى الهى داده است: «والعاقبة للمتّقين» (732)
    غير از خدا همه چيز در نظر او كوچك است. امام على عليه السلام فرمود: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعينهم...». (733)
    از قوانين و دستورات متعدّد متحيّر نمى‏شود، چون او تنها قانون خدا را پذيرفته و فقط به آن مى‏انديشد. و اگر صدها راه درآمد برايش باز شود تنها با معيار الهى آن راهى را انتخاب مى‏كند كه خداوند معيّن كرده است. «ومن لم يحكم بماانزل‏اللّه
    پیامها
    1- مؤمنان، يك سرپرست دارند كه خداست و كافران سرپرستان متعدّد دارند كه طاغوت‏ها باشند و پذيرش يك سرپرست آسان‏تر است. (735) درباره مؤمنان مى‏فرمايد: «اللّه ولىّ» امّا درباره‏ى كفّار مى‏فرمايد: «اوليائهم الطاغوت»
    2- آيه قبل فرمود: «قد تبيّن الرّشد من الغى» اين آيه نمونه‏اى از رشد و غىّ را بيان مى‏كند كه ولايت خداوند، رشد و ولايت طاغوت انحراف است. «اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت»
    3- راه حقّ يكى است، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ كلمه‏ى نور را به كار مى‏برد، ولى از راههاى انحرافى و كج، به ظلمات وتاريكى‏ها تعبير مى‏كند. «النور، الظلمات»
    4- راه حقّ، نور است و در نور امكان حركت، رشد، اميد و آرامش وجود دارد. «النور»
    5 - مؤمن در بن بست قرار نمى‏گيرد. «يخرجهم من الظلمات»
    6- طاغوت‏ها در فضاى كفر وشرك قدرت مانور دارند. «الذين كفروا اوليائهم الطاغوت»
    7- هر كس تحت ولايت خداوند قرار نگيرد، خواه ناخواه طاغوت‏ها بر او ولايت مى‏يابند. «اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت»
    8 - هر ولايتى غير از ولايت الهى، ولايت طاغوتى است. «اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت»
    9- توجّه به عاقبت طاغوت پذيرى، انسان را به حقّ پذيرى سوق مى‏دهد. «اولئك اصحاب النّار
    منبع تفسیر نور
    والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
    والحمدوالله رب العالمین
    حمید

    در فضیلت آیه الکرسی روایت های زیادی وجود دارد .در صحیح مسلم آمده که با عظمت ترین آیه،آیه الکرسی است.ودر صحیح بخاری آمده است کسی که شب هنگام آیه الکرسی بخواند و به بستر خواب برود از شب تا صبح فرشته ای او را محافظت می کند وشیطان به او نزدیک نمی شود و در سنن نسائی آمده است:من قرأ آیه الکرسی دبر کل صلاه لم یمنعه من دخول الجنه إلا أن یموت.کسی که بعد از هر نماز آیه الکرسی بخواند به مجرد مردن به بهشت داخل می شود .ودر روایت طبرانی آمده است:من قرأ آیه الکرسی فی دبر الصلاه المکتوبه کان فی ذمه الله إلی الصلاه الأخری.کسی که بعد از نماز فرض آیه الکرسی بخواند از آن نماز تا نماز دیگر در پناه خداست.
    الله لا إله إلاهو:این جمله مشتمل بر ارکان کلمه ی توحید است.از یک جهت همه ی آلهه ی باطل نفی می شود و از جانب دیگر الوهیت الله اثبات می گردد.إله یعنی فریادرس و فرمانروا.هیچ فردی بنده ی غیر خدا نمی گردد و برای جز خدا عبادت نمی کند و از کسی جز خدا فرمان نمی برد .حاکمیت تنها از آن خداست.تنها خدا قانونگذار بندگان خواهد بود و قانونگذاری انسان ها باید مبنی بر قانون الله باشد. ارزش گذاری همه ی ارزش ها فقط از جانب خداست.ذلکم الله ربکم لا إله إلاهو خالق کل شیء فاعبدوه.
    الحی:خداوند دارای حیات ذاتی است که از سرچشمه ی دیگری نشأت نگرفته.حیاتی بدین مضمون و مفهوم تنها منحصر به خداوند سبحان است.همچنین این حیات ازلی و ابدی است و از نقطه ای آغاز نمی گردد و به نقطه ای پایان نمی یابد.
    القیوم:خداوند بر همه ی موجودات مراقبت دارد.قیام و ماندگاری همه ی موجودات وابسته بدو است و پابرجایی و ایستادگی همه ی اشیاء متکی به وجود و تدبیر اوست.برخلاف ارسطو که می گفت:خداوند درباره ی چیزی از آفریده هایش نمی اندیشد و خیال می کرد با این بینش خدا را تعظیم و تنزیه کرده اما غافل از این که این بینش یعنی بی حکمتی خداوند که مخلوقات را به حال خود رها کرده وبه آنان کاری نداشته باشد.این یعنی قطع ارتباط بین خالق و مخلوق.سبحانه و تعالی عما یصفون.
    لاتأخذه سنه و لانوم:خواب و چرت او را نمی گیرد.چون قیوم است.تأکیدی بر مراقبت و نظارت او بر هر چیزی و ماندگاری و پایداری هرچیزی به اوست.
    له ما فی السموات و ما فی الأرض:مالکیت شامل و فراگیر.درحقیقت مالک اصلی خداست این امانت چند روزی نزد ما است.بنابراین ما مالک نیستیم بلکه آنچه داریم از آن خداست و در دست ما امانت و عاریت است.وبا این اندیشه،باید با حرص و بخل مبارزه کرد.
    من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه: کسی می تواند بدون اجازه ی خدا نزد خدا شفاعتی کند؟! برای شفاعت اجازه و رضایت خدا شرط است.ولایشفعون إلا لمن ارتضی جز برای کسانی که مورد رضای خدا باشند شفاعت نمی کنند. طرفه العینی جهان بر هم زند کس نمی یارد که آنجا دم زند
    یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم:خداوند از همه ی زمان ها و مکان ها آگاه است.برای خدا حال و آینده و گذشته مطرح نیست.این آیه بیانگر اطلاع و آگاهی خداست.علم خدا محیط و شامل است.خداوند فرمود:و عنده مفاتح الغیب لایعلمها إلا هو ویعلم ما فی البر والبحر و ما تسقط من ورقه إلا یعلمها و لاحبه فی ظلمات الأرض ولا رطب ولایابس إلا فی کتاب مبین.کلیدهای غیب نزد اوست جز او کسی از آن آگاه نیست.واز آنچه در خشکی و دریاست آگاه استو هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر که از آن آگاه است.و نه دانه ای در تاریکی های زمین و نه تری ونه خشکی مگر در کتابی واضح و روشن موجود است.
    ولایحیطون بشیء من علمه إلا بما شاء:بندگان علمی ندارند مگر آن مقداری که خدا به آنان آموخته باشد بنابراین غرور علمی و خدا را فراموش کردن نهایت جهل است.خداوند فرمود:والله أخرجکم من بطون أمهاتکم لاتعلمون شیئا:خداوند شما را از شکم های مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید.
    وسع کرسیه السموات والأرض:قلمرو فرمانروایی خداوند آسمان ها و زمین است.یعنی مالک الملک است.بر کل جهان هستی احاطه دارد و آن را تدبیر و اداره می کند.هیچ کس و هیچ چیز از تحت سیطره ی خدا بیرون نیست.این بینش(سیطره و نظارت خدا بر همه چیز) انسان را خاشع و خاشی بار می آورد.حرکات و سکنات انسان را کنترل می کند.
    ولایوده حفظهما:حفظ و نگهداری آسمان ها و زمین خدا را خسته نمی کند. بر خلاف پندار باطل یهودیان که صفت خستگی را به خدا نسبت می دادند.خداوند این صفت نقص را از خود نفی فرمود:وما مسنا من لغوب.خستگی به ما دست نداده است.
    وهو العلی:او بلند مرتبه است.بنابراین تکبر و خود بزرگ بینی زیبنده ی مخلوق نیست.اگر تکبر و خودبزرگ بینی صحیح باشد فقط در مقابل کفار و در میدان جهاد فی سبیل الله مطرح است.که از عزت ایمانی نشأت گرفته باشد.أشداء علی الکفار.أذله علی المومنین أعزه علی الکافرین.
    العظیم:عظمت از جانب خداست.خدا منشأ عظمت و کبریاست.اگر کسی خواستار عظمت است باید به ذات خدا متوسل شود.واگر کسی عظمت را در غیر خدا بجوید به بیراهه رفته است.






    تفسیر و ان یکاد

    بیش‌تر مفسّران، این آیه را درباره چشم‌زخم دانسته و با نقل روایاتی مبنی بر واقعیّت داشتن چشم زخم، درصدد اثبات آن برآمده‌اند.اینان برآنند که مقصودِ آیه، چشم‌زخم کافران به پیامبر اسلام است که می‌خواستند با چشمان خود، او را از بین ببرند؛

    (تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه)
    از مولوی



    یا رسول‌الله در آن نادی کسان
    می‌زنند از چشم بد بر کرکسان از نظرشان کله‌ی شیر عرین
    وا شکافد تا کند آن شیر انین بر شتر چشم افکند هم‌چون حمام
    وانگهان بفرستد اندر پی غلام که برو از پیه این اشتر بخر
    بیند اشتر را سقط او راه بر سر بریده از مرض آن اشتری
    کو بتگ با اسب می‌کردی مری کز حسد وز چشم بد بی‌هیچ شک
    سیر و گردش را بگرداند فلک آب پنهانست و دولاب آشکار
    لیک در گردش بود آب اصل کار چشم نیکو شد دوای چشم بد
    چشم بد را لا کند زیر لگد سبق رحمت‌راست و او از رحمتست
    چشم بد محصول قهر و لعنتست رحمتش بر نقمتش غالب شود
    چیره زین شد هر نبی بر ضد خود کو نتیجه‌ی رحمتست و ضد او
    از نتیجه‌ی قهر بود آن زشت‌رو حرص بط یکتاست این پنجاه تاست
    حرص شهوت مار و منصب اژدهاست حرص بط از شهوت حلقست و فرج
    در ریاست بیست چندانست درج از الوهیت زند در جاه لاف
    طامع شرکت کجا باشد معاف زلت آدم ز اشکم بود و باه
    وآن ابلیس از تکبر بود و جاه لاجرم او زود استغفار کرد
    وآن لعین از توبه استکبار کرد حرص حلق و فرج هم خود بدرگیست
    لیک منصب نیست آن اشکستگیست بیخ و شاخ این ریاست را اگر
    باز گویم دفتری باید دگر اسپ سرکش را عرب شیطانش خواند
    نی ستوری را که در مرعی بماند شیطنت گردن کشی بد در لغت
    مستحق لعنت آمد این صفت صد خورنده گنجد اندر گرد خوان
    دو ریاست‌جو نگنجد در جهان آن نخواهد کین بود بر پشت خاک
    تا ملک بکشد پدر را ز اشتراک آن شنیدستی که الملک عقیم
    قطع خویشی کرد ملکت‌جو ز بیم که عقیمست و ورا فرزند نیست
    هم‌چو آتش با کسش پیوند نیست هر چه یابد او بسوزد بر درد
    چون نیابد هیچ خود را می‌خورد هیچ شو وا ره تو از دندان او
    رحم کم جو از دل سندان او چونک گشتی هیچ از سندان مترس
    هر صباح از فقر مطلق گیر درس هست الوهیت ردای ذوالجلال
    هر که در پوشد برو گردد وبال تاج از آن اوست آن ما کمر
    وای او کز حد خود دارد گذر فتنه‌ی تست این پر طاووسیت
    که اشتراکت باید و قدوسیت


  12. 2 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  13. #7
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن







    در بعضی از کتب این دعا از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل و برای آن خواص و اثرات فراوانی نوشته اند و از آن جمله اینست: به خواننده ایندعا حضرت حقتعالی سه چیز مرحمت فرماید: اول برکت در روزی ،دوم از غیب روزی او میرسد ، سوم دشمن او نابود می شود و هر کس آن را بخواند و یا بنویسد و پیش خود نگه دارد از شرّ شیطان و بلیّات زمین و آسمان محفوظ ماند و اگر کسی این دعا را هر روز ورد خود کند و به شخص بیماری که اطباء از معالجه ی او نا امید شده اند بدمد خداوند عالم از فضل خود او را شفای عاجل عنایت فرماید و اگر کسی دارای اولاد نمی شود این دعا را با مشک و زعفران بنویسد و سی روز نزد خود نگاه دارد خداوند عالم او را اولاد کرامت فرماید و امید است که دارنده ی ایندعا در روز قیامت درجه و مقام عالی داشته باشد از خواص این دعا به همین مقدار اکتفا میشود .


  14. کاربرانی که از پست مفید moji5 سپاس کرده اند.


  15. #8
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن





    درود بر آل ياسين
    زيارت آل ياسين، يكى از زيارتهاى مشهور حضرت صاحب الامر، عليه السلام، است. راوى و ناقل اين زيارت جناب ابو جعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن الحسين بن مالك جامع الحميرى القمى است كه همه علماى رجال و بزرگان راوى شناس از او به بزرگى و قداست ياد كرده اند. او صاحب كتابهاى متعددى بود كه ظاهرا چيزى از آنها در دست نيست و چون در اواخر دوران غيبت صغرى مى زيسته مكاتبات بسيارى با ناحيه مقدسه حضرت صاحب الامر، عليه السلام، داشته و به افتخار جواب نائل آمده است. توقيعات متعددى به وسيله او نقل شده است كه جمله آنها توقيعى است كه متضمن زيارت شريف آل ياسين است.

    در آغاز توقيع مزبور چنين مى خوانيم:

    به نام خداى رحمان رحيم. شما نه نسبت به امر پروردگار تعقل مى كنيد و نه از اولياى او پذيراييد. حكمتى بس كامل و تمام ولى چه سودى دارد بيمها و رهنمونها نسبت به جمعى كه ايمان نمى آورند. سلام بر ما و بندگان شايسته خدا.

    هر گاه خواستيد به وسيله ما به پروردگار توجه پيدا كنيد و به ما متوجه شويد، پس آن گونه كه خداى تعالى فرموده ست بگوييد: بر آل يس درود و سلام باد...

    با شرح اين مقدمه به شرح اولين سلام زيارت ياد شده مى پردازيم:

    اين سلام نخست از لطافت و ادب خاصى برخوردار است; زيرا گر چه اين زيارت شريفه زيارت امام زمان، عليه السلام، است و همه سلامهاى بعدى به آن وجود مقدس اختصاص دارد; در اولين گام، سلام است بر همه اين خاندان و درود ست بر تمامى اين دودمان.

    گويا چنين گفته اند كه: تو كه زائرى و مى خواهى مرا زيارت كنى، تو كه مايلى بر من سلام و درود داشته باشى، ادب اقتضا مى كند كه اول به همه خاندان من، آباء گرامى و اجداد طاهرين من سلام كنى و درود بر آنها را، حتى بر سلام خاص من مقدم دارى. آنان پدران و اجداد منند و از هر جهت احترام و اكرامشان فرض است و لازم.

    ظاهرا سلام بر خاندان رسالت، عليهم السلام، به عنوان «آل يس » از دو آيه شريفه قرآن استفاده شده است; يكى نخستين آيه سوره مباركه يس است. در روايات رسيده است كلمه «يس »، اولين آيه اين سوره نام نامى و اسم سامى حضرت ختمى مرتبت است كه به نقل يك حديث در اين جهت بسنده مى كنيم.

    عن سفيان بن سعيد الثورى عن الصادق، عليه السلام، قال له: يا ابن رسول الله، ما معنى قول الله عز و جل «يس »؟ قال: اسم من اسماء النبى و معناه يا ايها السامع الوحى. (1)

    سفيان ثورى به حضرت صادق، عليه السلام، عرضه داشت: اى پسر رسول خدا، معناى كلام پروردگار عز و جل «يس » چيست؟ فرمود: نامى است از نام هاى پيامبر و معنايش، اى شنونده وحى است.

    ديگرى آيه 130 سوره صافات است; «سلام على آل ياسين » بيشتر مفسران و و قراء قرائت نافع و ابن عامر و يعقوب را در اين آيه آل ياسين ضبط كرده اند; نه الياسين. (2)

    احاديث بسيارى در تاييد اين قرائت و اين كه مراد در اين آيه سلام بر اهل بيت پيامبر خاتم، صلى الله عليه وآله، است، رسيده است كه به عنوان نمونه يكى از آنها را مى آوريم.

    حضرت صادق، عليه السلام، از جد امجدش اميرالمؤمنين، عليه السلام، نقل فرموده است كه درباره آيه شريفه «سلام على آل يس »، فرمود:

    يس محمد و نحن آل يس. (3)

    يس محمد است و ما خاندان و دودمان يس هستيم.

    مفسرين خاصه و عامه در تفاسيرشان از ابن عباس آورده اند كه: «آل يس آل محمد، عليهم السلام اند»; و يا «ما آل محمد آل يس هستيم.» (4)

    اطلاق اسم يس بر رسول خدا، صلى الله عليه وآله، و آل يس بر اهل بيت پاك و عترت و خاندان طاهرين او گويا جزء مطالبى بوده كه جملگى بر آن بوده اند. لذا در اشعار تازى و فارسى فراوان اين تعبيرات ديده مى شود. مرحوم ابن شهر آشوب از حصكفى آورده است:

    يا ابن ياسين و طاسين و حاميم و نونايا ابن من انزل فيه السابقون السابقونا (5)

    سيد حميرى گويد:

    يا نفس، لا تمحضى بالنصح مجتهدا

    على المودة الاآل ياسينا (6) اى دل، خيرخواه خالص كسى مباش و در دوستى هيج كس كوشش و تلاش منما; مگر سبت به آل يس.

    ناشى صغير، شاعر بلند پايه سده چهارم در مطلع قصيده اى چنين گويد:

    يا آل ياسين من يحبكم

    بغير شك لنفسه نصحا (7)

    اى آل يس، هر كس شما را دوست بدارد، بى هيچ شكى، براى خود خيرخواهى نموده است.

    عبدالرحمان بن احمد جامى - در قسمتى از قصيده اى كه در مدح حضرت رضا، عليه السلام، سروده است - گويد:

    سلام على آل طه و يس

    سلام على آل خير النبيين

    سلام على روضة حل فيها

    امام يباهى به الملك و الدين

    سنايى غزنوى نيز در چكامه مبسوط پر محتوايى كه بيانگر تشيع اوست از خاندان رسالت، عليهم السلام، به عنوان آل يس تعبير نموده است كه چند بيتش را مى آوريم:

    گر همى مؤمن شمارى خويشتن را، بايدت مهر زر جعفرى بر دين جعفر داشتن بندگى كن آل ياسين را به جان تا روز حشر همچو بى دينان نبايد روى اصفر داشتن (8)

    × برگرفته از كتاب «سلام بر پرچم افراشته، شرح سلامهاى زيارت آل ياسين » با اندكى تصرف و تلخيص.


    پى نوشتها:

    1. معانى الاخبار، 22; تفسير برهان ج 4، ص 3.

    2. تفسير ابوالفتوح ج 9، ص 338; تفسير مجمع البيان ج 8، ص 456; ده قرائت، ص 451.

    3. تفسير برهان ج 4، ص 33، براى اطلاع بيشتر از اين روايات مى توان به جلد23 بحارالانوار صص 167 تا 171 (باب ان آل يس آل محمد، عليهم السلام) مراجعه نمود.

    4. تفسير مجمع البيان ج 8، ص 457; تفسير قرطبى ج 15، ص 119; تفسير آلوسى ج 23، ص 142.

    5. مناقب آل ابى طالب ج 2، ص 3.

    6. تفسير ابوالفتوح ج 9، ص 262.

    7. الغدير ج 4، ص 24.

    8. كليات ديوان سنايى، ص 467; 471.




    ماهنامه موعود شماره 15



    زیارت آل یاسین و توضیح کلمات کلیدی آن
    زیارت دیدار است با آن‌که بزرگش می‌شمریم و دوست داریم. زیارت دیدنی است از راه دل و ارتباطی روحی با پیشوایان دینی که آموزگار حقایق اسلامند و خود، اسلام مجسّم. زیارت توجه و توسل است به پیامبر اکرم، حضرت محمد(ص) و عترت طاهره‌اش، که فضایل و مناقبشان به تعبیرهای گوناگون و در موارد متعدد از زبان آن حضرت بیان شده است.
    زیارت با حضور زائر در پیشگاه زیارت شونده صورت می‌گیرد، اما شوق دیدار1 پیامبر رحمت و اهل بیت طاهرینش، زائررا به گفت‌وگو با آنان و اظهار اشتیاق وا می‌دارد. در این حال ادب اقتضا می‌کند زیارت کننده سخن را با سلام شروع کند و سپس به وصف فضایل و مناقب آنان بپردازد، مهر و ولایشان را به یاد آورد، پیروی از تعلیمات آن حجت‌های الهی را اظهار کند و پیمان ولایتش را تجدید نماید. این جاست که خواندن زیارت‌نامه لازم می‌شود. تا با بیانی بهتر و گویاتر، آن‌چه را در دل دارد ابراز کند.
    زیارت‌نامه ـ که مجازاً زیارت هم گفته می‌شود ـ گفتاری است که ائمة معصومین(ع) و بزرگان دین تقریر کرده‌اند، و معانیی است که شایسته است زائر در حضور مزار بر زبان آورد، و آن‌چه عقیده و باورش می‌باشد بیان کند. زیارت‌نامه‌های مروّی از امامان دفتری است معرفت‌آموز در شناخت امام و مقامات معنوی‌اش که همه فضل و عطای پروردگار به آن‌هاست، و حاکی از توحید ناب و یکتاپرستی.
    زیارت‌نامه‌ها معمولاً با سلام آغاز می‌شود. سلام به امامی که زنده و شنوندة سخن زائر است، چون شهید راه حق است و شهیدان به صریح قرآن زنده‌اند و بهره‌مند از فیوضات ربانی.2 پس سلام به امام زنده و حجت حق داده می شود و بعد اوصافش ذکر می‌گردد و این نوعی آموزش امام‌شناسی و یادآوری عقاید شیعه است دربارة امامان خود.
    از زیارت‌نامه‌های مأثور و معتبر بعضی اهمیت بیشتر دارد و در توصیف مقامات روحانی و مناقب معصومین و توحید رب‌العالمین بلیغ‌تر و شیواتر است، مانند زیارت «جامعة کبیره»، «زیارت امین‌الله»، «زیارت آل یاسین» که اینک در پی توضیح و شرح آنیم.
    نخست باید یادآور شوم زیارت آل یاسین مانند زیارت‌های دیگر، مناقب و فضایلی را که برای ائمة معصومین می‌شمرد همه مستند به قرآن مجید است، یعنی با تأویل بعضی آیات، مصداق پنهان آیه را که در بطن آن است، ظاهر می‌کند. می‌دانیم شیوة بیان در قرآن، ذکر وصف و عمل خیر یا شرّ افراد است، نه نام خاصشان. مانند آیة 5 سورة مائده:
    إنّما ولیکّم الله و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون.
    که ولی و سرپرست مسلمانان را خدا و رسولش و کسانی که ایمان آورده و نماز می‌خوانند و در حال رکوع زکات می‌دهند معرفی می‌کند. این آیه به نقل مفسران شیعی و بسیاری از اهل سنت در مورد حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) فرود آمد، هنگامی که در مسجد نماز مستحب می‌خواندند و در حال رکوع انگشتری خود را به سائلی که مستمند بود دادند. بنابراین، تأویل روشنگر مراد خدای تعالی از آیات می‌باشد، و چون مستند به قول امام معصوم و منصوص است تردیدی در درستی‌اش نیست.
    نکتة دیگر این‌که در متون اسلامی ـ از قرآن و حدیث ـ کلماتی به کار رفته که مرادف و معادل آن را در فارسی کم‌تر می‌یابیم. چون گاه لفظ چند بعدی است و بار معنایی زیادی دارد، و بسا که لازم شود پس از شرح ریشة کلمه و معنی اصطلاحی‌اش خود آن را در ترجمه بیاوریم.
    اکنون ده تعبیر را که در این زیارت آمده به ترتیب الفبایی توضیح می‌دهیم:


    1. آل یس (آل یاسین):

    قرائتی است از «إلْ یاسین» که در آیة 130 سورة صافّات آمده: «سلامٌ علی ال یاسین‌.»
    ابوالفتوح رازی ـ مفسّر بزرگ سدة ششم ـ ذیل آیة نامبرده می‌نویسد: «سلام بر ال یاسین باد». ابن عامر و نافع و یعقوب خواندند: «آل یاسین» به مدّ، و باقی قرّاء «إلیاسین» خواندند. آنان که «آل یاسین» خواندند گفتند که معنی‌اش آن است که «سلام بر آل محمد» و یاسین نامی است از نام‌های رسول ما، و گفتند «اهل قرآن». و آنان که «إلیاسین» خواندند، گفتند این لغتی است در الیاس، چنان‌که اسماعیل و اسمعین و میکایل و میکایین و میکال.3 شیخ طوسی در تفسیر تبیان نزدیک به همین معانی را ذکر کرده است، چنان که طبرسی نیز در مجمع‌البیان همانند این اقوال را آورده است.
    علامة طباطبایی در بحث روایی ذیل آیه از معانی الأخبار به اسنادش از امام جعفر صادق(ع) و نیز از عیون اخبارالرضا نقل می‌کند که فرمودند:
    «یس» محمد(ص) و ما «آل یس»، هستیم.
    که البته مبتنی بر قرائت «آل یس» است.4
    در تفسیر نمونه پس از نقل اقوال مختلف در قرائت «إل یاسین» و معانی که بنابر هر قرائت پیدا می‌کند آمده است:
    بنابر این «آل یاسین» به معنی خاندان پیغمبر گرامی اسلام(ص) یا خاندان «یاسین» پدر الیاس می‌باشند.5
    «قرائن روشنی در خود قرآن است که همان معنی اول را تأیید می‌کند که منظور از «إلیاسین» همان «الیاس» است، زیرا بعد از آیه « سلام علی الیاسین» به فاصلة یک آیه می‌گوید « انّه من عبادنا المؤمنین؛ «او از بندگان مؤمن ما بود» بازگشت ضمیر مفرد به الیاسین دلیل بر این است که او یک نفر بیشتر نبوده یعنی همان الیاس.
    ضمن تأیید استدلال روشنی که نقل شد یادآور می‌شود که در قرآن مجید و آثار ادبی فاخر، گاه کلمه‌ای به دو صورت خوانده می‌شود که در هر دو صورت دارای معنی مناسب پذیرفتنی است، و این گونه تعبیرها نوعی هنر ادبی و حاکی از قدرت بیان گوینده است. وجود این گونه تعبیرها سبب می‌شود که یک آیه متضمن دو یا سه معنی و همه در درجات گوناگون مراد گوینده باشد، که جای شرح آن نیست.
    عترت پیامبر اکرم(ص) که عالم به ظاهر و بطن و بطنِ آیات هستند، گاه در استدلال به مقامات معنوی خودشان که همه موهبت الهی و افزون بخشی پروردگار است. از این گونه تعبیرهای قرآنی بهره می‌جستند که نمونة آن جملة اول همین زیارت است.
    2. بقیة‌الله

    نیز تعبیرقرآنی است که در آیة 86 سورة هود آمده:
    بقیةّ‌الله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین.
    اگر مؤمن باشید باقی مانده (حلال) خدا برای شما بهتر است.
    چون به آیات پیش از آیة مذکور مراجعه کنیم می‌بینیم دربارة قوم شعیب و مردم مدیَن است که نه تنها بت، بلکه درهم و دینار، معبودشان شده بود و کم‌فروشی می‌کردند. به این سبب قرآن می‌فرماید: پیمانه و وزن را به قسط و عدل دهید، و چیزی از آن‌ها نکاهید و به این گونه، فساد اقتصادی در جامعه ایجاد نکنید. در پایان می‌فرماید: «باقی مانده حلال که برای شما بماند ـ اگر ایمان داشته، بپذیرید ـ برایتان بهتر از مال حرام اندوختن است.» پس در این آیه بقیّةالله سود حلال اندک است. اما این تعبیرپذیرای معانی دیگر هم می‌باشد، چنان که در آیة 116 سورة هود آمده: « اولوا بقیةّ ٍ ینهون عن الفساد فی الأرض»، به معنی «اولواالفضل، صاحبان فضیلت و شخصیت، نیکان و پاکان» آمده، به این مناسبت که اشیا و اجناس بهتر و نفیس را ذخیره می‌کنند و نگاه می‌دارند. همچنین در اجتماع و صحنة مبارزه، ضعیفان زودتر از بین می‌روند یا از میدان فرار می‌کنند و به این گونه، باقی‌ماندگان قویترند. با توجه به این معنی است که در زبان عربی این مثل گفته می‌شود: « فی الزّوایا خبایا و فی‌الرجال بقایا؛ در زاویه‌ها هنوز مسائل مخفی وجود دارد و در میان رجال شخصیت‌هایی باقی مانده»، علاوه بر این، لفظ «بقیه» که سه بار در قرآن مجید آمده همین معنی را در بر دارد.6 چنان که در المصحفُ المُیّسر که لغات قرآن را با دقت در حاشیه صفحات معنی کرده، البقیه را فضل و خیر دانسته است.7
    کوتاه سخن این‌که « بقیةّ باقی مانده» از چیزی است، اما این باقی مانده چیزی است نفیس و ارزشمند و در مورد انسان یعنی صاحب فضل و فضیلت و مایة خیر که چون به الله اضافه شود، از مضافٌ‌الیه کسب شرافت می‌کند، مانند بیت‌الله و قدر و مرتبة آن افزون‌تر می‌شود، و مصداق تامّ و کاملش حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) هستند که آخرین حجت و ذخیرة پر خیر آفریدگار متعال می‌باشند.
    3. حجّة‌الله

    «حجت» هم ریشه با «حج» است، پس معنی نخست آن «قصد» است، ولی غالباً به معنی آن چه بر صحّت ادعا دلالت می‌کند استعمال می‌شود، و «محاجّة» حجت آوردن برای اثبات مدعا یا ابطال دلیل طرف است.8 راغب، حجت را راهنمایی به «محجّة» یعنی وسط راه یا طریق مستقیم، نه کناره‌های انحرافی، معنی کرده. مفهوم فرهنگی و بعدی حجّت: آنچه حکم می‌کند به درستی یکی از دو نقیض ـ یعنی دلیل و برهان ـ می‌باشد، و به این معنی است در آیه: 149 سورة انعام « قل فللّه الحجّة البالغة؛9 بگو: برهان رسا ویژة خداست». این کلمه با اضافه شدن به الله از مضاف‌الیه کسب شرافت می‌کند، و حجّة الله، به طور مطلق یکی از لقب‌های امام‌زمان(ع) می‌باشد و در این زیارت هم آمده.
    در خبر است که خدای تعالی بر مردم دو حجت دارد: حجت باطنی که عقل و شعور است، و حجت ظاهری که رسولانش و جانشینان منصوص و معین آن‌ها می‌باشند.10در کتاب اصول کافی، در باب الحجّة در عین حال که به معنی امام و راهنما به صراط مستقیم است به معنی دلیل و حجت رسای الهی بر مردم است، زیرا آنان عالم به معارف و حقایق دین و احکام شریعت می‌باشند و راه سلوک الی‌الله را که بدون انحراف می‌باشد ارائه می‌دهند. از دیگر سو اینان واسطة فیض از مبدأ متعال هستند و وجودشان در زمین ضروری است11 و تفصیلش در معنای «خلیفةالله» خواهد آمد.
    4. خلیفةالله

    خلیفه در اصل به معنی آن‌که به جای کسی در کاری باشد،12 از پس کسی آینده و در کاری قائم مقام کسی شود13 و به بیان ساده‌تر «جانشین». این تعبیر از قرآن مجید، سورة بقره، آیة 30 گرفته شده که خداوند به فرشتگان می‌فرماید:
    إنیّ جاعلٌ فی الأرض خلیفةً.
    من در زمین جانشینی خواهم گماشت.
    شیخ صدوق رییس محدثان و پیشرو فقیهان شیعه در ابتدای کتاب کمال‌الدین و تمام النعمه بحثی خردمندانه ذیل عنوان « الخلیفة قبل الخلیقة؛ جانشین پیش از آفرینش کرده، با طرح آیة مذکور به استدلال می‌پردازد که: حکمت در وجود خلیفه، بر حکمت در آفرینش، مقدم است، و بدین جهت در خلقت به آن آغاز کرده است، زیرا او حکیم است و حکیم کسی است که مهم‌تر را بر مهم مقدم دارد، و این کار حکیمانه تصدیق گفتار امام صادق(ع) است که می‌فرماید: «حجت خدا، پیش از خلق و همراه خلق و پس از خلق است.»14 با آن چه در معنی حجت گفتیم مقصود از حدیث امام هم روشن می‌شود.
    صدوق به دنبال آنچه از وی نقل کردیم می‌نویسد: «همیشه وضع خلیفه به حال خلیفه‌گذار دلالت دارد و همة مردم از خواص و عوام بر این شیوه‌اند. در عرف مردم اگر پادشاهی ظالمی را خلیفة خود قرار دهد آن پادشاه را نیز ظالم می‌دانند، و اگر عادلی را جانشین خود سازد آن پادشاه را نیز عادل می‌شمرند. پس ثابت شد که خلافت خداوند عصمت را ایجاب می‌کند و خلیفه جز معصوم نتواند بود».15
    از آن‌چه گفتیم، مقام معنوی رفیع و پایگاه والای حجت و خلیفه خدا که در زیارت با سلام به وی اظهار ارادت می‌کنیم آشکار می‌شود.
    5. دلیل ارادته

    معنی ظاهری این تعبیر آشکار است: «راهنما به اراده و خواست او (خدا)» . بنابراین ائمه معصومین(ع) ارادة خدای تعالی و خواست او را به ما معرفی می‌کنند، و این ناشی از علم آن‌هاست که علم لدنّی و عطای ربّانی است.
    آن‌چه به اختصار باید در این‌باره شرح داده شود، «ارادت» و کیفیت انتساب آن به آفریدگار متعال است. در چنین موضوعاتی به حکم عقل باید به برگزیدگان الهی که برای راهنمایی ما به معرفت صحیح آفریدگار برانگیخته شده‌اند مراجعه کرد، و به اظهار نظرهای فیلسوفان و یافته‌های شخصی اعتماد نکرد.
    بنا به احادیثی که از عترت معصوم پیامبر ما رسیده، اراده، از «صفات فعل» خالق متعال است نه از «صفات ذات» مانند علم و قدرت.16 در این روایات تصریح شده که اراده (مشیت، خواست) آفریدگار مانند اراده و خواست ما نیست که پس از تأمل و تفکر و پیدا شدن شوق و عزم و دیگر حالات روانی باشد، بلکه ارادة خدای تعالی احداث و ایجاد چیزی است نه غیر آن.17 چنان که در قرآن مجید هم آمده:
    إنّما قولنا لشی‌ءٍ إذا أردنٰه أن نقول له کن فیکون.17
    ما وقتی چیزی را اراده کنیم همین قدر به آن می‌گوییم: «باش»، بی درنگ موجود می‌شود.
    نیز در سورة یس آیة 82 آمده:
    إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون.18
    چون به چیزی اراده فرماید کارش این بس که می‌گوید: باش، پس (بی‌درنگ) موجود می‌شود.
    از آن چه گذشت، می‌فهمیم دلالت ائمه معصومین و از جمله حضرت حجّت بن‌الحسن(ع) به ارادة خداوند، که یکی از شئون انبیا و اوصیای آنان است، مقامی است که دسترسی به آن جز برای کسانی که مصداق «و ما تشاؤون الاّ أن یشاء الله؛ نمی‌خواهند مگر آن که خداوند می‌خواهد» 19 هستند دیگری را نیست. آری این معصومین و اصفیای الهی هستند که ظرف خواست خدا می‌باشند.
    و همان را می‌خواهند که معبود محبوبشان می‌خواهد. بهترین تعبیر در این مورد در زیارت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) آمده:
    خواست پروردگار در اندازه‌گیری و تقدیر کارهایش به سوی شما فرود می‌آید و از خانه‌هایتان صادر می‌شود.20
    و این سخن را شرحی است که «گفته آید در مقام دیگری».
    پی‌نوشت‌ها:

    1. برای آگاهی از آداب ظاهری و باطنی زیارت و فواید فرهنگی ـ اجتماعی بقاع متبرکة ائمة معصومین، و توصیه‌ای که در احادیث به زیارت آنان شده و پاسخ شبهات منکران زیارت و شرح درون مایة زیارت‌ها رجوع کنید به : شوق دیدار (مباحثی پیرامون زیارت)، محمد مهدی رکنی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ چهارم، 1381.
    2. رک: سورة آل عمران(3)، آیات 169 ـ 170.
    3. راضی، ابوالفتح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تصحیح دکتر محمد جعفر یاحقی ـ دکتر محمد مهدی ناصح، ج 16، ص 234
    4. طباطبائی'، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن ج 17، ص 159.
    5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، قم، تاریخ مقدمه خرداد 1364، 19 / 145.
    6. این سه مورد عبارت است از: سوره بقره (2)، آیة 248 : فیه سکینه من ربّکم و بقیه مما ترک ال موسی و آل هرون: در آن [تابوت] آرامش خاطری از جانب پروردگارتان، و بازمانده‌ای [بقیة] از آنچه خاندان موسی و خاندان هارون [در آن] بر جای نهاده‌اند، (قرآن مجید، ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند). «بقیه» در آیة نامبرده یادگار نفیس بر جا مانده از خاندان موسی و هارون است. (رک: تفسیر نمونه، ج 9 ص 276). مورد دوم «بقیه» در سوره هود آیه 86 آمده که مورد بحث است. دیگر سورة هود آیه 116 و تعبیر «اولوابقیة» است که در متن مقاله توضیح داده شد.
    7 . رک: عبدالجلیل عیسی (شیخ کلیّنی اصول الدین و اللغة العربیة بالازهر) ، المصحف المیّسر، دارالکتاب المصری ـ دارالکتاب اللبنانی، الطبعة السابعة، 1407، ص 301. برای ملاحظة نظر دیگر مفسران از شیخ طوسی و طبرسی و فیض کاشانی دربارة «بقیت الله / بقیةالله». رک: بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، با ترجمه و توضیحات، انتشارات نیلوفر ـ جامی، تهران، 1374، ذیل آیه 86 سورة هود.
    8. علی تاجدینی، فرهنگ جاودان المیزان، نشر مهاجر، تهران، 1382.
    9. ابوالقاسم حسین بن محمد المعروف بالراغب الاصفهان، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق و ضبط محمد سید گیلانی، المکتبة المرتضویة.
    10. محمدبن یعقوب الکینی، الاصول من الکافی، دارالکتب الاسلامیه، مطبعة الحیدی، طهران، 1/16، ضمن حدیثی طولانی که حضرت موسی بن جعفر(ع) اهمیت و شرف«عقل» را با استشهاد به آیات قرآن بیان می فرمایند، به هشام بن حکم که مخاطب راوی خبر است می‌فرمایند: یا هشام! انّ الله علی النّاس حجّتین: حجّة ظاهرةً و حجّة باطنه. فأمّا الظاهرة فالرّسول و الانبیاء و الائمه و امّا الباطنة فالعقول.
    11. همان، باب « انّ الحجة لا تقوم لله علی الا خلقه بالامام»، ص 177؛ و « باب انّ الارض لا تخلو من حجة». سومین حدیث این باب تصریح می‌کند که همواره بر زمین باید حجت خدا باشد تا حلال و حرام را معرفی کند و مردم را به راه خدای تعالی بخواند.
    12. صفی‌پور، عبدالرحیم، منتهی الارب فی لغةالعرب، کتابفروشی اسلامیه ـ ابن سینا، 1377 ق.
    13. غیاث الدین محمد رامپوری، غیاث اللغات به کوشش محمد دبیر سیاقی، کانون معرفت، تهران.
    14. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، 1380، ج 1، ص 7.
    15. همان، ج 1، ص 9.
    16. الاصول من الکاف، باب الارادة من صفات الفعل و سائر صفات الفعل، ج 1، ص 109، حدیث 3.
    17. برای ملاحظة آرای مختلف دربارة چگونگی انتساب ااراده و سمع و بصر به حق تعالی و شرح حدیثی در این باره از اصول کافی رک: امام خمینی (ره)، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث) چاپ دوازدهم، 1376، ص 612 ـ 614.
    18. ترجمة آیات از: محمد مهدی فولادوند، قرآن مجید، تحقیق و نشر دارالقرآن الکریم، چاپ سوم، دی ماه 1376.
    19. سورةالانسان (76)، آیة 30 : «و ما تشاءون الاّ أن یشاءالله انّ الله کان علیماً حکیما»
    20. شیخ عباس قمی، مفاتیح‌الجنان، مقصد سوم، زیارت حضرت سیدالشهدا(ع)، زیارت اول، انتشارات اسلام، ص 690.
    http://www.hawzah.net/


  16. کاربرانی که از پست مفید moji5 سپاس کرده اند.


  17. #9
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن




  18. کاربرانی که از پست مفید moji5 سپاس کرده اند.


  19. #10
    کاربر جدید
    نوشته ها
    1
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 0
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : گنجینه دعاهای انجمن

    نقل قول نوشته اصلی توسط moji5 نمایش پست ها


    شرحی بر دعای جلیل الجبار روایت است که حضرت رسول(ص)فرمودند هر کس هر وقت این دعا را بخواند چنان باشد که 360 حج کرده است و 360 ختم قرآن کرده باشدو 360 بنده آزاد کرده باشد و 360 دینار صدقه داده باشد و 360 اندوهگین را از غم رهایی ببخشد چون حضرت رسول(ص)این کلام را فرمود جبرئیل علیه السلام در رسید و گفت: یا رسول خدا هر بنده از بندگان خدا و هر امتی از پیروان تو که این دعا را عمر خود یکبار بخواند یا محمد به حرمت و جلال خودم قسم او را هفت چیز بدهم اول فقر و درویشی را از او بردارم دوم از سئوال نیکیرین ایمن گردانم سوم از صراط بگذرد و چهارم از مرگ ناگهانی بر هانم پنجم دو رخ را بر وی حرام گردانم ششم از تنگی قبر نگهدارم،هفتم ازغضب سلطان و ظالم حفظ فرمایم. التماس دعا.
    با سلام خدمت همه عزیزان
    برای من یه سوالی پیش اومده در شرح دعای جلیل الجبار در مزیت پنجم میخوانیم "دو رخ را بر وی حرام گردانم "
    معنی این جمله چیست و اشاره به چیز یا کسی دارد؟
    باتشکر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th May 2010, 05:46 PM
  2. مقاله: حسابداری مدیریت
    توسط بانوثریا در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th April 2010, 03:22 PM
  3. آشنایی با انجمن مدیران ایران
    توسط فرشته در انجمن سایر موضوعات مدیریت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th October 2009, 03:41 PM
  4. خبر: انجمن شرکت های انفورماتیکی منحل شد
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd October 2008, 04:21 PM
  5. خبر: جامعه اطلاعاتی در گفتگو با دکتر خوارزمی
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th September 2008, 12:04 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •