داستان زیبا..............

**آبجی** · 11th June 2010 01:39 AM

اين داستان مال من و شمايي که فکر مي کنيم تنهاييم
اما داستان ما
يک روز زني با لباسهاي کهنه و مندرس و نگاهي مغموم. وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست تا کمي خواربار به او بدهد. به نرمي گفت که شوهرش بيمار است و نمي تواند کار کند و شش بچه شان بي غذا مانده اند.
صاحب مغازه با بي اعتنائي نيم نگاهي اندااخت و محلش نگذاشت و با حالت بدي سعي کرد او را بيرون کند.
زن نيازمند درحالي که اصرار ميکرد گفت:
آقا ... شما را به خدا قسم ميدهم به محض اينکه بتوانم پولتان را مي آورم.
صاحب مغازه گفت که نسيه نمي دهد.
مشتري ديگري که کنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را مي شنيد به مغازه دار گفت: ببين اين خانم چه ميخواهد ... خريد اين خانم با من.
خوارو بار فروش گفت : لازم نيست ... خودم مي دهم ... ليست خريدت کو؟
زن گفت : اينجاست ...
صاحب مغازه گفت : ليست ات را بگذار روي ترازو ... به اندازه وزنش هرچه خواستي ببر...!
زن با خجالت يک لحظه مکث کرد از کيفش تکه کاغذي درآورد و چيزي رويش نوشت و آن را روي کفه ترازو گذاشت ...
همه با تعجب ديدند که کفه ترازو پائين رفت ...
خواربار فروش باورش نمي شد ...
مشتري از سر رضايت خنديد ...
مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در کفه ديگر ترازو کرد ... کفه ترازو برابر نشد ... آن قدر چيز گذاشت تا بالاخره کفه ها برابر شدند ...
در اين وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوري تکه کاغذ را برداشت ببيند روي آن چه نوشته است ...
کاغذ ليست خريد نبود ... دعاي زن بود که نوشته بود :
" اي خداي عزيزم ... تو از نياز من باخبري ... خودت آن را برآورده کن "
فقط اوست که مي‌داند وزن دعاي پاک و خالص چقدر است .
دعا بهترين هديه رايگاني است که مي‌توان به هر کسي داد و پاداش بسيار برد

**kab** · 11th June 2010 03:58 AM

ممنون آبجي

تلنگر خوبي بود

گاهي اوقات به اين نتيجه ميرسم كه ايمانم خيلي ضعيفه

به اين فكر ميكنم كه چرا چيزي رو كه ميخواستم از صاحب اصليش طلب نكردم؟

چرا آدم گاهي اوقات خودش رو اونقدر كوچيك ميكنه كه ميره سراغ بنده خدا؟

مگه خداوند نميگه بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را؟

دقت كرديد وقتي وارد يه مغازه ميشيد اگر جنسي رو بخوايد و فروشنده كارگر مغازه باشه نميتونه به شما تخفيف بده اما اگر صاحب مغازه باشه با شما خيلي خوب راه مياد

از خداوند ميخوام بهم كمك كنه تا ديگه چيزي رو از بنده خدا نخوام

خدايا تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري ميخواهم

**kamanabroo** · 11th June 2010 11:23 PM

با وجود اینکه با کاظم عزیز کاملا موافقم باید این رو هم بگم که
بعضی وقتا خداوند به ما امر کرده که هر چیزی رو از راه طبیعی خودش طلب کنیم.

مثل درمان امراض که روایت هم هست که فرموده اند اهل بیت علیهم السلام که
اگر می خواهید خوب بشید باید دارو مصرف کنید ( گاهی هم برای امراض دعا و ... تجویز می کردند)

طلب کردن از بنده خدا وقتی اشکال داره که حواسمون به خود خدا نباشه
اما اگه با این نگاه که
هر چیزی وسیله و اسبابی داره و هر کاری هم همینطور
ما با توجه به اینکه سبب ساز و سبب سوز خود خداست و اگه اون بخواد همه اسباب طبیعی دست به دست هم می دهند و حاجت مومن رو بر آورده می کنند
و اگر نخواهد همون اسباب طبیعی دست به دست هم می دهند تا به مومن آسیبی نرسد ( مثل واقعه طبس)

پس اگر حواسمون باشه که طلب ما از بنده خدا بخاطر دستور خود خداست از اون می خواهیم که اسباب رو برای ما فراهم کنه اشکالی نداره که از راه خودش دنبال کارها باشیم...

شاید یکی از مویدات این قضیه این سخن باشه که : کسی که از مخلوق سپاسگذاری نکند از خالق سپاسگذاری نکرده است.
معناش اینه که توجه به سبب و وسیله بودن مخلوق از طرف خالق ... مهمه.

ممنونم از داستان زیباتون

**محممد** · 12th June 2010 12:51 PM

خیلی داستان قشنگ و پندآموزی بود منم به این جمله بسنده میکنم "دعا بهترين هديه رايگاني است که مي‌توان به هر کسي داد و پاداش بسيار برد"البته نباید فراموش کنیم که شرایط برآورده شدنش به داشتن خلوص نیت ما برمیگرده .