دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 74 , از مجموع 74

موضوع: داستانهایی از تاریخ ایران

  1. #71
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    2,615
    ارسال تشکر
    1,082
    دریافت تشکر: 2,511
    قدرت امتیاز دهی
    193
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستانهایی از تاریخ ایران

    نمک شناس!!!



    او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشكيل داده بودند.
    روزى باهم نشسته بودند و گپ مى زدند.
    در حين صحبتهاشان گفتند: چرا ما هميشه با فقرا و آدمهايى معمولى سر و كار داريم و قوت لا يموت آنها را از چنگشان بيرون مى آوريم ، بيايد اين بار خود را به خزانه سلطان بزنيم كه تا آخر عمر برايمان بس باشد.

    البته دسترسى به خزانه سلطان هم كار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممكن را بررسى كردند، اين كار مدتى فكر و ذكر آنها را مشغول كرده بود، تا سرانجام بهترين راه ممكن را پيدا كردند و خود را به خزانه رسانيدند.

    خزانه مملو از پول و جواهرات قيمتى و ... بود.
    آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلا جات و عتيقه جات در كوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در اين هنگام چشم سر كرده باند به شى ء درخشنده و سفيدى افتاد، گمان كرد گوهر شب چراغ است ، نزديكش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمك است ، بسيار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پيشانى زد بطورى كه رفقايش متوجه او شدند و خيال كردند اتفاقى پيش آمد يا نگهبانان خزانه با خبر شدند.
    خيلى زود خودشان را به او رسانيدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او كه آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پيدا بود گفت : افسوس كه تمام زحمتهاى چندين روزه ما به هدر رفت و ما نمك گير سلطان شديم ، من ندانسته نمكش را چشيدم ، ديگر نمى شود مال و دارايى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است كه ما نمك كسى را بخوريم و نمكدان او را هم بشكنيم و...

    آنها در آن دل سكوت سهمگين شب ، بدون اين كه كسى بويى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح كه شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند كه شب خبرهايى بوده است ، سراسيمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانيدند، ديدند سر جايشان نيستند، اما در آنجا بسته هايى به چشم مى خورد، آنها را كه باز كردند ديدند جواهرات در ميان بسته ها مى باشد، بررسى دقيق كه كردند ديدند كه دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى كرد و...

    بالآخره خبر به سلطان رسيد و خود او آمد و از نزديك صحنه را مشاهده كرد، آنقدر اين كار برايش عجيب و شگفت آور بود كه انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت : عجب ! اين چگونه دزدى است ؟ براى دزدى آمده و با آنكه مى توانسته همه چيز را ببرد ولى چيزى نبرده است ؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟... ولى هر جور كه شده بايد ريشه يابى كنم و ته و توى قضيه را در آورم . در همان روز اعلام كرد: هر كس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بيايد، من بسيار مايلم از نزديك او را ببينم و بشناسم .

    اين اعلاميه سلطان به گوش سركرده دزدها رسيد، دوستانش را جمع كرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است ، برويم پيش او تا ببينيم چه مى گويد. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى كردند، سلطان كه باور نمى كرد دوباره با تعجب پرسيد: اين كار تو بوده ؟
    گفت : آرى .
    سلطان پرسيد: چرا آمدى دزدى و با اين كه مى توانستى همه چيز را ببرى ولى چيزى را نبردى ؟ گفت : چون نمك شما را چشيدم و نمك گير شدم و بعد جريان را مفصل براى سلطان گفت ...
    سلطان به قدرى عاشق و شيفته كرم و بزرگوارى او شد كه گفت : حيف است جاى انسان نمك شناسى مثل تو، جاى ديگرى باشد، تو بايد در دستگاه حكومت من كار مهمى را بر عهده بگيرى ، و حكم خزانه دارى را براى او صادر كرد.

    او يعقوب ليث بود و چند سالى حكمرانى كرد و سلسله صفاريان را تاءسيس نمود.





    هميشه در گريز و در گذارم

    نمی مانم به يکجا بی قرارم

    سفر يعنی من و گستاخی من

    هميشه رفتن و * هرگز نماندن *

  2. کاربرانی که از پست مفید s@ba سپاس کرده اند.


  3. #72
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    2,615
    ارسال تشکر
    1,082
    دریافت تشکر: 2,511
    قدرت امتیاز دهی
    193
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستانهایی از تاریخ ایران

    مهمترین پشتوانه فرمانروایان

    ارد بزرگ اندیشمند سرشناس کشورمان می گوید : تنها کسانی از آرزوهای نیک جوانان واهمه دارند که بر جایگاه خویش بیمناکند . سخن ارد بزرگ در دل تاریخ ایران در رفتار بسیاری دیده می شود و از جمله امیرفاتح خان حاکم خیوه ! (خیوه شهری در نزدیکی خوارزم و در کشور فعلی ازبکستان)
    پس از پاک سازی خیوه از اشرار فاتح خان بدست با کفایت پادشاه ایران زمین نادرشاه افشار حاکمرانی آنجا به طاهرخان سپرده شد .
    چون طاهرخان فرمانروای خیوه ، بدنبال آدم با کفایت برای دستگاه دیوانی گشت دید هیچ کس در خیوه مناسب کار نیست . چون از پیران بپرسید گفتند امیرفاتح خان ، کسی را اجازه درس و بحث نداده و همه را به کشاورزی ، باغداری و دامداری تشویق می نمود ! در حالی که بسیاری از جوانان در آرزوی کسب دانش و معرفت بودند . طاهر خان به آنها گفت اگر امیرفاتح جوانان باهوش دیار خویش را به کسب دانش و خرد بیشتر تشویق می نمود شاید همچنان بر کرسی ریاست شهر تکیه داشت ...





    هميشه در گريز و در گذارم

    نمی مانم به يکجا بی قرارم

    سفر يعنی من و گستاخی من

    هميشه رفتن و * هرگز نماندن *

  4. کاربرانی که از پست مفید s@ba سپاس کرده اند.


  5. #73
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    2,615
    ارسال تشکر
    1,082
    دریافت تشکر: 2,511
    قدرت امتیاز دهی
    193
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستانهایی از تاریخ ایران

    برخي دلايل پيروزي ايرانيان
    در جنگ حران بر روميان





    يك قسمت از مذاكرات جلسه سوم مارس سال 52 پيش از ميلاد سناي روم حاوي اظهارات چند افسر رومي در باره شكستشان از ايران در جنگ كارهه ( حران ) كه در بهار سال 53 پيش از ميلاد (حدود 9 ماه قبل از آن) صورت گرفته بود و ضمن آن كراسوس كنسول روم كشته شده بود به اين شرح است:
    سپهبد سورنا فرمانده ارتش ايران در اين جنگ از تاكتيك و سلاحهاي تازه استفاده كرد. هر سرباز سوار ايراني با خود مشك كوچكي پر از آب حمل مي كرد و مانند ما دچار تشنگي نمي شد. به پيادگان با مشكهايي كه بر شتر ها بار بود آب و مهمات مي رساندند. سربازان ايراني به نوبت با تاكتيك خاصي كه براي ما تازگي داشت از ميدان خارج مي شدند وبه استراحت مي پرداختند. سواران ايران قادر به تير اندازي از پشت سر هستند كه ما تجربه آن را نداريم . ايرانيان كمانهاي تازه اختراع كرده اند كه با آنها توانستند پاي پيادگان مارا كه باسپرهاي بزرگ در برابر انها و براي محافظت از سوارانمان قلعه درست كرده بوديم به زمين بدوزند. ايرانيان داراي زوبين هاي دوكي شكل بودند كه با دستگاه كاملا تازه اي تا فاصله دور پرتاب مي شد. شمشيرهاي آنان شكننده نبود. هر واحد تنها از يك نوع سلاح استفاده مي كرد و مانند ما خود را سنگين نمي كرد. سربازان ايراني حق عقب نشيني و تسليم شدن ندارند و تا آخرين نفس بايد بجنگند . اين بود كه ما شكست خورديم و هفت لژيون را به طور كامل از دست داديم و به چهار لژيون ديگر تلفات سنگين وارد آمد.





    هميشه در گريز و در گذارم

    نمی مانم به يکجا بی قرارم

    سفر يعنی من و گستاخی من

    هميشه رفتن و * هرگز نماندن *

  6. کاربرانی که از پست مفید s@ba سپاس کرده اند.


  7. #74
    مدیر کـــــــل ســــایت
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر - نرم افزار
    اکانت شخصی
    ندارد
    نوشته ها
    7,883
    ارسال تشکر
    9,788
    دریافت تشکر: 29,042
    قدرت امتیاز دهی
    13974
    Array
    Admin's: جدید39

    پیش فرض پاسخ : داستانهایی از تاریخ ایران

    روز ازدواج پسر نادرشاه افشار



    نادرشاه افشار پس از بخشیدن دوباره تاج و تخت هند به "محمد شاه گورکانی" پادشاه هندوستان ، خواست یکی از دختران او را به همسری نصراﷲ میرزا دومین پسر خود درآورد . از سویی دیگر دستور تشکیل جلسه با شکوهی از اندیشمندان و خردمندان هند را در کاخ پادشاهی داد . محمد شاه گورکانی پس از دیدن آن همه از دانشمندان کشورش در کاخ اش به پادشاه ایرانزمین گفت تا کنون هیچ گاه این همه اندیشمند و خردمند در کاخ ما دیده نشده بود . نادرشاه خندید و به او گفت اگر گوشت به حرف خردمندانت بود ، من هم اکنون در حال جنگیدن با سپاه یاغی عثمانی بودم و مرا به هند چکار ؟ ...

    نصراﷲ میرزا فرزند نادر به پدر گفت چه لزومی بود در روز مراسم ازدواج من این همه عالم اینجا بیاید و پدر دستی بر شانه اش گذاشت و گفت تو باید اینها را ببینی و بشناسی اینها بهترین دوستان تو هستند . ارد بزرگ اندیشمند کشورمان می گوید : (چه فریست زندگی را ، آنگاه که برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ ) .

    گفته می شود پس از بازگشت سپاه پیروز ایران از هند ، محمدشاه گورکانی دستور داد بخشی از کاخ اش ، محل همیشگی درس و بحث اندیشمندان هندی باشد.

    ياسمين آتشي
    نخبه یعنی خودباوری انسان و پس از خود باوری کاری غیر ممکن نمی شود

  8. کاربرانی که از پست مفید Admin سپاس کرده اند.


صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی: تاریخچه­ ی باستان­شناسی در ایران
    توسط باستان شناس در انجمن باستان شناسی ایران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 23rd November 2010, 07:49 PM
  2. تاریخ ایران پیش از اسلام
    توسط Geek در انجمن تاریخ ایران - باستان قبل از اسلام
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th January 2010, 07:17 PM
  3. صنعت نفت ایران
    توسط moji5 در انجمن سایر موضوعات مهندسی معدن
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th October 2009, 05:33 PM
  4. جاده ابریشم و مبادلات فرهنگی بین چین و ایران
    توسط MR_Jentelman در انجمن حکومت های محلی و ملی در ایران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th August 2009, 09:33 PM
  5. روابط اقتصادي دوره ي قاجار
    توسط pooriarezai7 در انجمن قاجار، پهلوی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th May 2009, 11:40 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •