تو دنیای موسیقی ، به ندرت پیش میاد که یه قطعه ی آوازی سرزبونا بیفته وبیشتر ترانه ها و تصانیف ، به کوچه و بازارراه پیدا می کنن.از این حیث ، «محمد اصفهانی» رو می بایس از معدود خواننده هایی به حساب آورد که دوتا قطعه ی آوازی مشهور به فهرست خاطره انگیزها - و شاید هم موندگارها - ی ما اضافه کرده ؛ قطعه ی آوازی «آخرین جرعه ی جام» تو آلبوم«گلچین» و قطعه ی آوازی «شکایت هجران» تو آلبوم «نون و دلقک».
در مورد علت استقبال از این دو قطعه ی آوازی ، شاید بهتر باشه بیشتر از اینا بحث بشه اما به نظر من یکی از دلایلش فضاهای موسیقیایی جدید و شبه مدرنی بود که تو این دو اثر به کار گرفته شده؛فضاهایی که تکرار مکررات نبود. یعنی؛اندکی دخل و تصرف!در نغمه ها و گوشه ها.
نکته ی جالب اینکه؛ برخلاف معمول ، که از اشعار قدما استفاده می شه تو این دو قطعه ، از اشعار شاعران معاصر استفاده شده و جالب تر اینکه قطعه ی اول ، شعری نیمایی! یه نه کلاسیک.
قطعه ی «آخرین جرعه ی جام » روی شعری از زنده یاد «فریدون مشیری» اجرا شده ؛ شعری که پیش از اون هم کما بیش معروف بود ؛
همه می پرسند
چیست در زمزمه ی مبهم آب
چیست در همهمه ی دلکش برق
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
قطعه ی دوم هم روی شعری از « هوشنگ ابتهاج» یا همون «سایه» ی خودمون! ساخته شده که برخلاف شعر قبلی ، شعر چندان معروفی نیست - بهتره بگم نبودچون آلان دیگه معروفه - شاید تنها خصیصه برجسته ی این شعر، این باشه که در جواب شعری از « حافظ» سروده شده. این قضیه رو با کنار هم گذاشتن یک بیت از هر دو شعر، به راحتی می شه فهمید:
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست
«حافظ»
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
«سایه»
تو بیت اخیر، عبارت « ای خواجه» اشاره ی صریح داره به « حافظ» و استفاده از کلمات شعر« حافظ» هم ، کاملا نشون دهنده ی اینه که شعر درجواب « حافظ» سروده شده.
«سایه» تو کل شعر هم از وزن و قافیه ی « حافظ» استفاده کرده اما ترجیح داده که از ردیف «نیست» به جای «هست» استفاده کنه تا شعرش « جوابیه» باشه نه «استقبال» . و این رو می شه از نوآوری ها و ابداعات این شاعر برجسته به حساب آورد.
متن کامل هردو شعرو هم می نویسم. بلکه از این «هستانیست»! یه « نیمه هستی» هم گیر ما بیاد:
حافظ:
روی تو کس ندیده ، هزارت رقیب هست
در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار ، هزاران غریب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هرجا که هست پرتو روی حبیب هست
آنجا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست
فریاد « حافظ» این همه آخر به هرزه نیست
هم قصه ی غریب و حدیثی غریب هست
سایه:
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران ، غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کزجان شکیب هست و زجانان شکیب نیست
گم گشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که مارا رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ «سایه» گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست
علاقه مندی ها (Bookmarks)